اگرچه تاکشوها - که در برگردان فارسی برای نامیدن آنها از اصطلاح بغرنج و ناهموار «برنامههای گفتوگومحور» استفاده میشود - اولین بار به عنوان برنامههای مختص ماه رمضان روی آنتن تلویزیون نرفتند اما در سالهای اخیر عمدتاً در قالب ویژهبرنامههای این ماه امکان ظهور و بروز پیدا کردهاند؛ نقیصهای که بحث دربارهی دلایل متفاوت آن (و مهمتر از همه دلیلی به نام عافیتطلبی مدیران رسانه) مجال دیگری میطلبد. امسال هم به روال سالهای قبل چهار کانال یک، دو، سه و پنج علاوه بر سریالهای نمایشی خاص این ماه، جدیترین رقیب بالقوهی این سریالها یعنی همین تاکشوها را روی آنتن فرستادند؛ بالقوه از این منظر که تولید و پخش تاکشو در چند سال اخیر نشان داده که هنوز هم این قالب تلویزیونی به لحاظ جذابیتهایش حتی بسیار سریعتر از یک سریال موفق داستانی میتواند گل کند؛ البته مشروط به اینکه خلاقیت و هنری هم در کار باشد.
در ماه رمضان امسال تلویزیون چهار ویژهبرنامه داشت: شهر باران در کانال یک، ضیافت الهی در کانال دو، ماهعسل محصول کانال سه و سرانجام جشن رمضان در کانال تهران که البته در ساعاتی متفاوت و تقریباً نامتقارن با هم روی آنتن کانالهای مختلف سیما بودند و فقط دوتای آنها یعنی شهر باران و ماهعسل را میتوان تاکشو قلمداد کرد و دوتای دیگر فرمولی شبیه به جُنگهای قدیمی تلویزیون داشتند با ملغمهای از گفتوگو با بازیگرانی که اساساً یکی از مشغلههای مهمشان حضور در همین گونه برنامههاست و تعارف تکهپاره کردن و مزهپرانیهای مجریان و اجرای اسماً زنده و رسماً غیرزندهی موسیقی. البته این جُنگهای رمضانی حتی از اسلاف خود هم عقبتر بودند چرا که بر خلاف قدیمیها به جای آنکه در یک استودیوی استاندارد تلویزیونی اجرا شوند از محلهایی مانند فرهنگسراها و بوستانهای تهران پخش میشدند و مشکل هماهنگ کردنشان با برنامههای عادی کانال پخشکنندهشان و قطعهای مکرر آنها به اتاق فرمان و ولههای حد فاصل میان بخشهای مختلف این برنامهها مثل تمام سالهای پیش مشکلی لاینحل است که به حفظ و تداوم رابطهی حسی بیننده با برنامه آسیب زیادی میزند.
شهر باران و ماهعسل فقط از همین جهتِ گفتوگومحور بودن به هم شباهت داشتند. شهر باران برنامهای بود مهجور که برد اجتماعی بسیار کمی داشت و حتی خیلیها تا آخر ماه رمضان از وجود چنین برنامهای بیخبر ماندند. شاید تنها امتیاز این برنامه (اگر بتوان آن را امتیاز نامید) حضور شهریار ربانی مجری کمسابقه و خوشسیمای کانال ورزش بود و بس؛ وگرنه استراتژی نخنمای برنامه که مطابق اسلوب نشریههای هنری زرد بر مبنای دعوت از خوانندگان و دیگر چهرههای سرشناس هنری و ورزشی و گپوگفتی خیلی ساده و پیشپاافتاده با آنها استوار بود ثابت کرد که قدیمیترین کانال تلویزیون مثل تمام این چند سال اخیر که بازی تاکشوها را به دیگر کانالها باخته امسال هم به دنبال رقابت و ارائهی طرح و برنامهی نویی نبوده است.
ماهعسل در حالی برای ششمین سال متوالی کانون توجه عمومی بود که اگر حتی از منظر کیفی یکیدو پله هم پایینتر از جایگاهی بود که الان ایستاده باز هم میتوانست رتبهی اول را احراز کند و این البته خبر خوبی برای رسانهای نیست که با احتساب کانالهای تازهتأسیس دیجیتالی و دهها کانال استانی ظرفیت بالقوهی بسیار بالاتری از کارنامهی کنونیاش دارد. اولین و مهمترین عامل موفقیت ماهعسل را باید در پایبندی آن به اصول و قواعدی دانست که از یک برنامهی گفتوگومحور انتظار میرود. اصولی که مهمترین آنها عبارت است از کار تحقیقی مفصل گروه سازندهی تاکشو روی سوژهی برنامه و پرهیز از بداهه و بدون آمادگی روی آنتن رفتن. شاید تاکشو بهترین مثال برای گونهای از برنامههای تلویزیونی باشد که میزان و ارزش کار گروهی پشت صحنه و پیش از پخش آنها دهها برابر آن چیزی است که روی آنتن میرود، چرا که در برنامههای مبتنی بر گفتوگو (مانند نود و هفت) اکثریت بینندگان این قبیل برنامهها را علاقهمندان آن حوزه و کسانی تشکیل میدهند که به آن حوزه و رویدادها و افراد مؤثر و شناختهشدهاش دستکم اشراف نسبی دارند و همینْ کار گروه سازندهی برنامه خصوصاً مجری آن را آسانتر میکند اما در تاکشوهایی مثل ماهعسل این گونه نیست و مخاطب فقط میداند که امروز هم قرار است قصهای جدید بشنود و با آدمهای جدید آشنا شود اما اینکه سوژه تا چه اندازه جذابیت دارد، آدمهای مؤثر چه کسانی هستند و... از جمله مواردی هستند که باید از قبل به آنها فکر شده و برای اجرای نهاییشان توسط مجری برنامه، برنامهریزی شده باشد.
دوربین ماهعسل در هر برنامه به همراه مجری وارد اتاقک گفتوگو میشود و همین ورود همزمان به تلطیف حس غریبگی بیننده با فضا و آدمهایی که برای اولین بار آنها را میبیند منجر میشود و این برای آغاز یک تاکشو نقطهی مناسب و رضایتبخشی است. اما از اینجا به بعد تمام زحمتهای گروه پشت صحنه به توان و خلاقیت مجری در شروع، معرفی و در نهایت به سرانجام رساندن برنامه بستگی دارد که میتوان از این نظر به احسان علیخانی، مجری ثابت این برنامه، نمرهی قبولی داد. علیخانی که در راستای سیاست پرهیز از ستارهسازی سیما، پارسال جایش را به علی ضیا داده بود پس از اجرای نهچندان موفق این مجری جوانتر امسال دوباره به این برنامه برگشت و یک بار دیگر ثابت شد که شهرت و ستاره شدن یکی از اجزای تفکیکناپذیر رسانههای تصویری (تلویزیون و سینما) است که با بخشنامه نمیتوان مانعش شد. از سوی دیگر تصور ماهعسل بدون احسان علیخانی درست مانند نود بدون عادل فردوسیپور یا هفت بدون فریدون جیرانی است.
آنچه اجرای علیخانی را در ماهعسل شایستهی تحسین کرده حرکت متعادل او روی لبهای باریک است؛ نه آن قدر به سوی شعار و تعریف و تمجید از مهمانها و پند و اندرز دادن به بینندگان میغلتد که او را از جایگاه مجری خارج کند و بر مسند یک معلم اخلاق بنشاند و نه آن قدر به ورطهی اظهار فضل و خودمانی شدنهای نابهجا با مهمانان میافتد که هم در آنها و هم در مخاطبان دافعه ایجاد کند (درست برعکس شیوهی دیگر مجریان مشهور سیما که در عین تسلط، از فرط خودمانی شدن و اظهار فضلهای بیمورد، کارشان به گستاخی و از زاویهی بالا برخورد کردن با مهمانان برنامه میانجامد).
نقطهی مثبت دیگر ماهعسل انتخاب مهمانهای این برنامه است که در آن به تنوع و تازگی اهمیت زیادی داده میشود؛ به گونهای که برنامه هم موضوعهایی مثل ربوده شدن فرزند دهسالهی یک خانوادهی شهرستانی را پوشش میدهد و هم زنده بودن رزمندهای که سالها شهید تصور شده است. بدین ترتیب بیننده احساس میکند با برنامهای روبهرو است که اگرچه رمضانی است و متکی بر آموزههای شرعی و اخلاقی اما نمیخواهد در یادآوری این آموزهها افراط به خرج دهد و سعی میکند از پیوند همین مسائل و مشکلات ملموس روزمره با آن آموزهها به نقطهی هدف خود برسد و مخاطبانی از طیفهای مختلف اجتماع را که لزوماً از نظر درجهی دینداری در یک سطح نیستند راضی نگه دارد؛ سیاستی که در صورت تداوم میتواند ماهعسل را شیرینتر و دلنشینتر کند.