گزارش | تفاوت فیلم دیدن در جشنواره و نمایش عمومی : یک فیلم و دو هوا نمیشود حکم قطعی داد. آیا نشستن شاهین اقبال بر دوش یک فیلمساز در زمان جشنواره به منزلهی موفقیت قطعی فیلمش در زمان اکران و در گیشه است؟ یا اگر فیلمی در جشنواره مهجور ماند در اکران هم ناموفق خواهد ماند؟ نگاهی به وضعیت فیلمها در چند سال اخیر نشان میدهد این دو فضا ارتباط چندانی با هم ندارند. از یک طرف، فیلم جرم مسعود کیمیایی جایزههای اصلی جشنواره را میگیرد اما در اکران با فروشی حدود پانصد میلیون تومان روبهرو میشود. در سوی دیگر فیلم اینجا بدون من بهرام توکلی قرار دارد که با وضع نامناسبی در جشنواره اکران شد اما در اکرانش موفق بود و بیش از ششصد میلیون تومان فروخت...
چرا شکایت از نحوهی اکران و تبلیغات این قدر فراگیر شده؟: وقتی همه مینالند «ما از نحوهی تخصیص سینماها به فیلممان ناراضی هستیم»، «جا دارد همینجا گلایهای از مسئولان دربارهی بیلبردهای کمتعداد فیلمم بکنم» و... سالهاست این گلایهها فصل مشترک حرفهای تعداد زیادی از فیلمسازها و تهیهکنندگان فیلمهایی شده که روی پردهاند. چه فیلمشان بیشترین تعداد سالنهای سینما را داشته باشد و تبلیغات خیابانی آنها، شهر را کاغذدیواری کرده باشد و چه اکرانشان محدود و تبلیغاتشان کمرنگ باشد. همه در حال غر زدن و گلایه از وضعیت اکران هستند. فیلمسازی که فیلمش بیست سالن دارد میگوید حقش 30 سالن بوده و تهیهکنندهای که فیلمش ده سالن دارد میگوید سر فیلمش را بریدهاند و فیلمش را روی پرده سوزاندهاند...
در گذشتگان | حیدر صارمی (1390-1303): ارادتمند، جانی دالر حسین گیتی: حیدر صارمی فقط در رادیو نبود، بلکه سالها کار تئاتر کرد و در نوزده فیلم هم بازی و یک فیلم را کارگردانی کرد. او در سال 1303 در اصفهان زاده شد، اما در نوجوانی از اصفهان به گیلان کوچ کرد. به دلیل علاقه به بازیگری زیر نظر علی دریابیگی، عطاالله زاهد و معزالدیوان فکری در سال 1324 از هنرستان هنرپیشگی گیلان فارغالتحصیل شد. در حین تحصیل هنرپیشگی سال 1332 با بازی در نمایش «ریشتراش شهر سویل» در تئاتر گیلان، رسماً کار روی صحنه را آغاز کرد...
در تلویزیون | نگاهی به سریال «وضعیت سفید»: در ستایش متفاوت بودن سریال وضعیت سفید محصول مشترک دو فکر است؛ از دو یار قدیمی که پس از چند تجربهی سینمایی و تلویزیونی (از جمله یکیدو تلهفیلم دوستداشتنی اما کمتر قدردیده مثل فریدون مهربان است) حالا دیگر به یک نگاه و سلیقهی همسان رسیدهاند و نقششان در شکلگیری آثارشان بهسادگی از یکدیگر قابلتفکیک نیست. وضعیت سفید آن قدر خوب و متفاوت بود و آن قدر علاقه و اشتیاق در مخاطبانش ایجاد کرد که این پروندهی کوچک و جمعوجور بهسرعت شکل گرفت؛ چند نویسنده و سینماگر ابراز علاقه کردند که دربارهاش بنویسند و گفتوگو با هادی مقدمدوست و حمید نعمتالله آن را تبدیل به یک مجموعه کرد.
ارکستر همنوازی احساسات حبیب رضایی: امروز، شاهد محصولی هستیم پر از جزییات. در هر گوشهی کادر و تصویر، نکتهای پیشبینی شده که برای ذهن و نگاه مخاطب، ارزش و اعتبار مضاعفی ایجاد کند. بحث بر سر خوب یا بد بودن سریال وضعیت سفید نیست، که بسیار هم اثر معتبر و قابلدفاعی است، بحث بر سر دقت و وسواس روی جزییات و از این طریق به فعل درآمدن عبارت «احترام به مخاطب» است که گمگشتهی این سالها بوده و خدا نکند که همچنان گمشده بماند. و همین «احترام به نگاه و شعور مخاطب» است که این کار را در زمرهی محصولات معدودِ ماندگار و متمایز سالهای اخیر سیما جای میدهد...
معیشت و هویت سیدامیرحسین مهدوی: قاب تلویزیون 52 اینچ هم نوعی تحقیر است برای نمایش وضعیت سفید. حجم خیرهکنندهی دقت و وسواس در این سریال «الف» به شرمندگی تولیدکنندگان مجموعههای «الف ویژه» انجامیده و در متن و اجرا، استانداردهای سیما را چند گام به پیش برده است. در روزگاری که کولرهای اسپیلِت بر دیوارهای دههی 50 در فیلم برگزیده جشنوارهی فجر از تماشاچی سان میبینند و همکاران روزنامهنگار به سریال تاریخی سال گذشته لقب «در چشمِ گاف» دادهاند، غنیمتی است غیرت گروه سازندهی وضعیت سفید.
«وضعیت سفید» بار دیگر نیاز به شهرک سینمایی دههی 60 را یادآوری کرد: وضعیت، خراب... احسان ناظمبکایی: ... آنهایی که میخواهند سریالی دربارهی دههی شصت بسازند یا باید مثل سازندگان وضعیت سفید سر به بیابان بگذارند و خانهای قدیمی در باغی متروک را سروشکل بدهند یا مثل سازندگان سریال تا صبح در کارخانهی قدیمی چیتسازی دکور بزنند یا مثل سریال ستایش کلاً قید دکور و وسواس را بزنند و سراغ پرداخت قصه بروند و پیه انواع و اقسام گافهای تصویری را به تن بمالند و یا مثل سریال در چشم باد ناگهان کیفهای مدرسهی یانگومنشان، سطل آشغال پلاستیکی و پژو 206 را در تهران سال 61 نمایش بدهند...
دنگشو! حسین جوانی: برای تمام کسانی که بخشی از زندگیشان را در ایران آن روزها گذراندهاند وضعیت سفید سریالی خاطرهساز و تکرارنشدنی است. علاوه بر آنها چه بسیار دوستداران سریال که خود را با نعمتالله و مقدمدوست در یک طول موج احساسی یافتهاند. همهی آنها که از ارجاعهای سینماییِ سریال لذت بردهاند؛ از سابرینا (بیلی وایلدر)، تاراج (ایرج قادری)، طوقی (علی حاتمی)، تونی کرتیس و ملودرامهای آبکی دههی 1360 بگیرید تا دستمزد جمشید آریا.
گفتوگو | با حمید نعمتالله و هادی مقدمدوست: دریغهای دوری از خاطره هدی ایزدی: وقتی پای حرفهای نویسنده و کارگردان وضعیت سفید مینشینید، چند کلمه بیشتر لابهلای جملههایشان گل میکند: «حال، احوال، آنتیک و نوجوانی»؛ کلمههایی که اگر آنها را کنار هم بچینیم، شاید عبارتهایی را در توصیف وضعیت سفید بسازند: حال و احوال نوجوانی آنتیک، حال و احوال آنتیک یک نوجوان و حتی آنتیک بودن حال و احوال نوجوانی. با نعمتالله و مقدمدوست - دو رفیق گرمابه و گلستان - دربارهی همین عبارتها حرف زدیم. هرچند گریزهای میانهی گفتوگو باعث شد از جاهایی دیگر هم سردرآوریم. جاهای خوبی مثل سینمای مسعود کیمیایی و تاراج و لالهزار قدیم.
مباحث تئوریک | خرسهای برلین و عبور از کیارستمی و بازگشت به دوران مدرن: از بدویت تا مدرنیته بهزاد عشقی: اگر جدایی نادر از سیمین به جای سال 1389 در سال 1369 ساخته میشد، چه اتفاقی میافتاد؟ همچنان معاصر دوران خود میبود و در میان منتقدان ایرانی بهگرمی پذیرفته میشد و احتمالاً گیشهی پررونقی نیز پیدا میکرد. اما به احتمال قریب به یقین مقبولیتی در میان جشنوارههای خارجی به دست نمیآورد، چرا که در آن ایام جشنوارههای جهانی زیر سیطرهی کیارستمی و فیلمهای کیارستمیوار بودند و جهان ما را به مثابه جامعهای مدرن و با دغدغههای شهری و امروزی به رسمیت نمیشناختند...
«یه حبه قند» از دریچهی تحلیل متن: حدیث دل صادق اسدی: عنوان فیلم نخستین مرحلهی ورود به متن است. «یه حبه قند» عبارتی است که از سه واژه تشکیل شده است. «یه» بسته به اینکه پیش از چه کلمهای بیاید معنایی متفاوت دارد، مثلاً یه دونه به معنی کمترین مقدار یا یگانه بودن به کار میرود و یه عالمه به معنی بیشترین مقدار است. «حبه» نامی است که به اندازهی کوچک از چیزی گفته میشود. «قند» نیز مادهای است که ویژگی بارزش شیرین بودن است. بنا بر آنچه گفته شد، «یه حبه قند» عبارتی است که علاوه بر معنای ظاهری، مفهومی نمادین دارد که به بیانی ساده میشود: اندکی شیرینی.
سینمای جهان | استیو جابز، میراثش و ساخته شدنفیلمی دربارهی او: اخراجی قرار است کمپانی سونی، فیلمی زندگینامهای دربارهی استیو جابز، بنیانگذار کمپانی اپل، بسازد. پس از مرگ پرسروصدای جابز در 56 سالگی میشد پیشبینی کرد که استودیوها برای ساختن فیلمی دربارهی او با هم رقابت کنند. قرعه بالاخره به نام سونی افتاده است. سونی حق اقتباس از کتاب غیرداستانی «استیو جابز» نوشتهی والتر آیزاکسن را خریده و قرار است آن را به فیلم تبدیل کند. والتر آیزاکسن ویراستار ارشد مجلهی «تایم» است و پیش از این هم از مدیران ارشد شبکهی سیانان بوده است.
نمای درشت: درخت زندگی (نویسنده و کارگردان: ترنس مالیک) هر فیلم استادی مثل ترنس مالیک با آن کمکاری و گزیدهکاری همیشگیاش آن قدر در عالم سینما اتفاق مهمی هست که چند صفحهای را به آن اختصاص دهیم. درخت زندگی نخل طلای کن را گرفت و همان طور که آمار ارائهشده در این پرونده - زیر عنوان «بازتابها» - نشان میدهد بیشتر منتقدان غربی آن را تحسین کردند ولی تماشای این فیلم در حکم آب سردی بود بر آتش اشتیاق و انتظار بعضی از منتقدان ایرانی.
تلألو هستی، محاط در ظلمت و تاریکی کیومرث وجدانی: درخت زندگی همان کیفیت شاعرانهی فیلمهای قبلی ترنس مالیک را دارد اما در مقایسه با آنها فیلم دیریابتری است. این دیریابی ریشه در دو عامل دارد: گزینش سوژهای جاهطلبانه و پرداخت پیچیدهی آن. اگرچه نقطهی آغاز داستان و تمرکز اصلی بر تراژدی سقوط یک خانواده است اما گسترهی دنیای این قصه به پهنای جهان و بیکرانگی ازلیت و ابدیت هستی است. پرداخت مالیک به سوژهاش ضمنی و غیرمستقیم است، و بیش از آنکه چیزی را سرراست بگوید تکیه بر زبان اشاره و تلمیح دارد. او در تدوین به پیوستگی تماتیک و عاطفی رسیده و توانسته با استفاده از جامپکات زمان را فشرده کند و معنا و بعد عاطفی تازهای از ترکیب نماها بیافریند.
جلوهفروشی فروتنانه هوشنگ گلمکانی: تصویرهای بریدهبریدهی گاه بیربط و گاه آماتوری (یا دست کم در حد مشق فیلمسازی جوانهای بااستعداد تازهکار)، گذاشتن قطعههای موسیقی کلاسیک و شبهکلاسیک روی این تصویرهایی که با دوربین روی دست گرفته شده، فیلم را به کلیپی وارفته تبدیل کرده که بیش از دو ساعت کش میآید و تماشایش واقعاً طاقتسوز است. البته قبول که سینما همهی سینماست و هرچه روی پرده حرکت کند سینماست و حتماً کسانی از چنین فیلمهایی لذت میبرند؛ نگارنده هم حتماً دارد با این اظهار نظرها سلیقهی خودش را توضیح میدهد. هدف مخالفت با فیلمی غیردراماتیک نیست. اما در سینمای داستانی، وقتی فیلمی درام و داستان ندارد، چیزی باید به جایش داشته باشد که درخت زندگی ندارد.
تحلیل فیلمنامهی «درخت زندگی»: چیدمان تصویرهای هستیشناسانه ناصح کامگاری: درخت زندگی فیلمی است با رویکرد فلسفی و هستیشناسانه به زندگی انسان که برای بیان تلقی خود از زندگی، از مرگ انسان و هراس از نیستی آغاز میکند و با دستمایه قرار دادن ضایعهی مرگ جوانی نوزدهساله، افکار و روحیات اطرافیان او را در چنین موقعیت خطیری بررسی میکند. به این ترتیب «موقعیت دراماتیک» فیلمنامه، مرگی است که نظم موجود را بر هم زده و شخصیتها را دچار خلجان روحی میکند و به کاوش و بازنگری در مفهوم بود و نبود وامیدارد. این موقعیت دراماتیک به تعبیر دیوید بوردوِِل همان «موقعیت سرحدی» (Boundary Situation) است که یکی از شاخصههای «فیلم با روایت هنری» مبتنی بر الگوی فیلمنامهنویسی غیرهالیوودی به شمار میرود.
نگاهی به سینمای ترنس مالیک: پنج تابلو از بشر در دل طبیعت جواد رهبر: اگر مسئولان کمپانی پارامونت در دههی 1970 فیلمی را که بر اساس یکی از فیلمنامههای ترنس مالیک ساخته شده بود «غیرقابلپخش» نمیخواندند، شاید مالیک با چنان جدیتی تصمیم نمیگرفت فیلمنامههایش را خودش کارگردانی کند. مالیک از سالهای آغاز دههی 70 طی نزدیک به چهار دهه، فقط پنج فیلم ساخته ولی با همین پنج فیلم، جایگاه خاصی بین منتقدان و سینمادوستان پیدا کرده است. حالا هر وقت نام ترنس مالیک به میان میآید، اسم استنلی کوبریک هم به همراهش میآید و مدتهاست او را با کوبریک مقایسه میکنند.
زندگی پنهانی ترنس مالیک: سلینجر دنیای سینما (گردآوری و ترجمهها: رضا حسینی): وقتی درخت زندگی در جشنوارهی کن امسال برندهی نخل طلا شد، ترنس مالیک آنجا نبود تا جایزهاش را بگیرد، اما این موضوع اصلاً جای شگفتی نداشت چون او در نمایش افتتاحیهی فیلمش هم حاضر نبود. با اینکه تا اینجای کار، این بزرگترین موفقیت کارنامۀ مالیک بوده ولی او باز هم حاضر نشد خلوتش را رها کند و در انظار عمومی ظاهر شود. صفت «گوشهگیر» برای توصیف مردی که اعتقاد دارد بهندرت تصویری جاودانه میشود، دستکم گرفتن اوست. مالیک تقریباً هیچوقت گفتوگو نکرده؛ حتی برای تبلیغ فیلمهایش.
تماشاگر | نگاهی به نمایش «ایوانف» با اجرای امیررضا کوهستانی: نتهای نانواخته ایرج کریمی: این قابلدرک ـ و از نظر خیلیها قابلتحسین هم ـ بوده که کوهستانی با حفظ نامهای روسی و همچنان با رویداد نمایش در سرزمین اصلیاش روسیه، پارهای از حالات و قضایا را به فارسی/ ایرانی برگردانده تا نمایش برای تماشاگر ایرانی امروز قابللمستر بشود (استفاده از موبایل، هدفن، اشاره به سریالهای تلویزیونی خوابآور، تاتو، ویزا، آژانس [تاکسیسرویس]، و...) اما بورکین با اجرای سعید چنگیزیان (در این نقش) بیشتر به زبان زیر بازارچهی نایب ترجمه شده (و مسئولیت آن با کوهستانیست که از نظر تأییدش گذشته است). این بورکین که یککَتی راه میرود، بینزاکتی غیرروسی/ اروپایی دارد (بپذیریم که بینزاکتی هم انواع فرهنگی و حتی فوتبالی دارد)، در هنگامههای پرخاشگریاش میتوان ایبسا چاقوی ضامندار نهفتهاش را دید، و هنرش به سیخ کشیدن کباب کوبیده است، بورکینی نیست که چخوف تصورش را کرده بود.
نقد فیلم | پرتقالخونی (کارگردان و تدوینگر: سیروس الوند): سوخته در آتش تطهیر شاهین شجریکهن: پرتقالخونی فیلمی از جریان میانهی سینمای ایران است که میشود بدون سختگیری زیاد با قصهی پراحساساش درگیر شد و با چشمپوشی از تحلیل منتقدانه، از کنارش گذشت. فیلم نه ادعای تحسین و جایزه دارد، نه به نقد جدی و عمیق راه میدهد و نه تسلیم ترفندهای گیشهپسند متداول شده؛ بلکه «این میان خوش دستوپایی میزند.» اما دو نکته وجود دارد که چشمپوشی از پرتقالخونی را دشوار میکند؛ اول نسبت این فیلم با کارنامه و شیوهی فیلمسازی کارگردانش و دوم قابلیتش برای اینکه در حد و اندازهی خودش بهتر از فرم نهایی کنونیاش باشد.
گفتوگو با سیروس الوند: سینما را با قصه میشناسم (گفتوگو کننده: جواد طوسی)، سیروس الوند: اصلاً پیشنهاد سرمایهگذاری برای فیلم همراه با بازیگری خانم ضیغمی بود. البته من خودم هم علاقهمند به همکاری با ایشان بودم. دو بار قبلاً با ایشان برای همکاری تماس گرفته بودم که یک بار عازم سفر بودند و بار دوم هم علاقهای به کار در تلهفیلم نداشتند. من از زمانی که شوریده (محمدعلی سجادی) را دیدم، علاقهمند شدم با خانم ضیغمی همکاری کنم. درست است که این سرمایهگذاری با بازیگری ایشان توأم بود، ولی حضورشان به من تحمیل نشد. طرح اولیهی پرتقالخونی بسیار جذاب بود که متأسفانه در اجرا از بین رفت... من همیشه از تهیهکنندهها میپرسم توقع شما از سیروس الوند چیست و علاقهمند به ساختن چه فیلمهایی هستید؟ نه اینکه بگویم چه فیلمی دوست داری برایت بسازم، چون همهی تهیهکنندهها در حرف میگویند فیلم خودت را بساز ولی در عمل این گونه نیست.
راه آبی ابریشم (نویسنده و کارگردان: محمدرضا بزرگنیا): طوفان با سطل آب نیما عباسپور: دزد دریایی سرخپوش (رابرت سیودماک، 1952) در کنار مشعل و کمان از فیلمهای پرطرفدار برت لنکستر بهویژه در ایران است. 59 سال از ساخت آن میگذرد، اما در کمال تعجب همچنان دیدنیتر از راه آبی ابریشم است که در همان ژانر ماجراجویانهی دریایی با صرف هزینهی زیادی (در صفحهی فیلم در سایت ویکیپدیا آمده چهارده میلیون دلار یعنی معادل حدود چهارده میلیارد تومان!) در کشورمان تولید شده است. اینکه چرا فیلمی پس از گذشت شش دهه از مقابله با اثری کلاسیک و بیادعا ناتوان است جای سؤال دارد. شاید منصفانهترین و منطقیترین دلیلی که میتوانیم برای این سؤال پیدا کنیم این باشد که ما تجربهای در ساخت چنین آثاری نداریم و تعداد فیلمهای این ژانر به تعداد انگشتان یک دستمان هم نمیرسد.
گفتوگو با محمدرضا بزرگنیا: بلندپروازی بیدلیل نداشتیم (گفتوگو کننده: علی مصلح حیدرزاده)، بزرگنیا: وقتی آقای جعفری جلوه مدیر شبکهی یک تلویزیون بود، برای کار دیگری پیش او رفته بودم. بحث به خلیج فارس کشید. آن زمان ماجرای تحریف نام خلیج فارس پیش آمده بود. او علاقهمند به تاریخ و گذشتهی ایران است و در این زمینه مطالعه کرده و ایده داشت. پیشنهاد دادم بدون شعار اتفاقهایی را که در خلیج فارس رخ داده، تصویر کنیم. گفتم اگر بتوانیم تاریخ خودمان را تصویر کنیم، بهترین سند بر حقانیت ما و اثبات هویت پارسی خلیج فارس است. به همین ماجرای سفر دریایی ایرانیها در قرن چهارم هجری به چین اشاره کردم و گفتم بخشی از این سفر مکتوب شده است. پذیرفت که دربارهی این سفر سریال ساخته شود. شروع کردم به نوشتن طرح سریال که آقای جعفری جلوه از شبکهی یک به معاونت امور سینمایی وزارت ارشاد منتقل و ساخت سریال منتفی شد. حدود یک سال بعد خودش پیشنهاد داد که یک فیلم سینمایی ساخته شود.
مرگ کسبوکار من است (نویسنده و کارگردان امیر ثقفی): غم نان اگر بگذارد... رضا کاظمی: فرم روایت فیلم مجموعهای از دایرههاست و همهی تلاشها و دستوپا زدنهای آدمها بر مدار دایره و مسیر پوچ تکرار شکل میگیرد. پررنگ کردن این دایرهها کار دشواری نیست. همه چیز از جغرافیای قصه آغاز میشود؛ جایی در انتهای جهان، در کرانههای هیچ. جهنمی از یخبندان، گیرافتاده در حصار کوههای بلند که گویی راهی به دنیای بیرون ندارد. و در این بستر آدمها در هم میلولند و ساختار مرکزگریز قصه را شکل میدهند. برف، تداعیگر حس ناگزیر فرو رفتن و گیر کردن است و طبیعت خشن و فرساینده، ماهیت دنیای قصه و شخصیتهایش را بازمیتاباند. پوستهی بصری فیلم هم در مسیری دایرهای شکل میگیرد. فیلم با تصویری از شاخههای لخت درختان سرمازدهای شروع میشود که چونان شاخ گوزن در هم فرورفتهاند و گویی راه گذر به آسمان و پر کشیدن را بستهاند.
گفتوگو با امیر ثقفی دربارهی «مرگ کسبوکار من است»: سینمای مسألهمدار (گفتوگو کننده: تهماسب صلحجو)، امیر ثقفی: هایدگر میگوید آدم باید حیوان آگاه باشد. من در نوجوانی سرسختی و جنگیدن را یاد گرفته بودم اما بعد با مطالعه و فیلم دیدن به آگاهی رسیدم. این یعنی همان حیوان آگاه هایدگر. اگر یکیشان بهتنهایی باشد، جواب نمیدهد. در سینما هم جواب نداده است. شاید باشی و حضور داشته باشی اما حضورت رنگی ندارد. فقط هستی. به تاریخ سینمای جهان نگاه کنید. سام پکینپا، حیوان آگاه شد. خشونت را داشت، با آگاهی تلفیق کرد. در ایران امیر نادری و مسعود کیمیایی. تلفیق این دو نگاه میتواند ثمر خوبی بدهد؛ زندگی کردهام، آدمهایی را دیدهام. حالا چهجوری باید در ظرف خودم بریزم، تصویرش کنم، رمان و شعرش را بنویسم، برمیگردد به همان آگاهی.
گفتوگو با امیر آقایی، بازیگر «سعادتآباد» و «مرگ کسبوکار من است»: چرا هیچوقت دوستم نداشتید؟ (گفتوگو کننده: شاهین شجریکهن)، امیر آقایی: فکر میکنم همهی شخصیتها در وجود ما نهفتهاند؛ از شاعر تا آدمکش. تا به حال در خلوت خودتان، زیر دوش حمام، چند نفر را کشتهاید؟ من همین کار را در مقابل دوربین انجام میدهم. مهمترین مرحله این است که شخصیت پنهان در وجودم را از میان صدها شخصیت دیگر پیدا کنم و بیرون بکشم. بعد از آن دیگر کار سختی نمیماند؛ کافیست زندگی کنم. گاهی هم این شخصیت تا مدتها در وجودم میماند و حتی مادرم از دستم خسته میشود. موقع فیلمبرداری سعادتآباد یک بار در اتاق گریم خانم مهناز افشار با کلافگی به من گفت که غیرقابلتحمل هستی، دیگر با تو در فیلمی همبازی نمیشوم. اما متوجه نبود که من غیرقابلتحمل نبودم، بلکه علی غیرقابلتحمل شده بود.
باغ قرمز (تهیهکننده، کارگردان و تدوینگر: امیر سمواتی): حرفهای اما تلخ! محسن بیگآقا: طی چند سال اخیر نسل جدید سینمای ایران فیلمهایی ارائه داده که شباهتی به ویژگیهایی که از کار اول در ذهن داریم، ندارند و بهجرأت میتوان گفت از فیلمهای چندم برخی فیلمسازان بهترند. باغ قرمز نیز از این جهت که رنگوبویی حرفهای دارد، میتواند به فهرست فیلمهای بالا اضافه شود.
معرفی کتاب | خوش آمدید به ضیافت نمایشگاه دائمی «صد سال اعلان و پوستر فیلم در ایران» امیر اثباتی: پوسترها بر اساس دههها تقسیمبندی شدهاند. پس از اعلانهای اولیه و پوسترهای دوره نخست سینمای ایران، سی پوستر و آگهی مطبوعاتی تصویری حالوهوای طراحی پوستر در دهه 1330 را به نمایش میگذارند که شامل چهار نمونه از آگهیهای مطبوعاتی فیلمهای خارجی هم هست. دهه چهل با 46 پوستر و دهه پنجاه تا سال 57 با 69 پوستر معرفی میشوند. در این بخشها شاهد هیچ نمونهای از پوسترها یا آگهیهای مطبوعاتی فیلمهای خارجی به نمایش درآمده در ایران نیستیم. 160 پوستر به سالهای 57 تا پایان دهه شصت اختصاص پیدا کرده و دهه هفتاد با 140 پوستر، همچنین دهه هشتاد با بیش از 180 پوستر معرفی شدهاند. |