چشمانداز ۵۵۹
گلادیاتورها!: سینمای ایران در بهاری که گذشت پوریا ذوالفقاری: بهار سینمای ایران بهار دلکشی نبود. افت تولید در آن مشهود بود (این وسط سریالهای شبکهی خانگی که تمام بازیگران و عوامل پشتصحنه را بلعیدهاند، بیتأثیر نیستند)، اکرانش تبدیل به غائله شد و یک قربانی (توقیفی!) هم داد. مهمترین خبری که از سازمان سینمایی بیرون آمد، تشکیل شورایی برای تعیین درجهی سنی فیلمها بود که (جدا از چگونگی عملکردش در آینده) خبر از اضافه شدن یک مرحلهی دیگر برای بررسی فیلمها تا رسیدن به اکران میدهد. کمدیهای سرهمبندیشده نیز به ترکتازی در سینمای ایران ادامه میدهند و در حوزهی خبرهای سینمایی هم اگر استفاده از عبارات «رکوردشکنی» و «اکران مردمی» ممنوع شود...
نگاهی به چند فیلم غایب جشنوارهی ملی: جشنوارهی جهانی فیلم فجر محمد محمدیان: با همهی نکتههای مثبت جشنوارهی جهانی فیلم فجر به عنوان نزدیکترین جشنوارهی فیلم در کشور به استانداردهای جهانی، که همچنان یکی از مهمترین ویژگیهایش حضور فیلمهای غایب جشنوارهی ملی فجر (ردشدهها، نرسیدهها و دیررسیدهها) در برنامهاش است، قرار نگرفتن هیچیک از فیلمهای مهم سال گذشته آن جشنواره در بخش مسابقهی بینالملل این جشنواره نکتهی عجیب امسال بود، در حالی که فیلم متوسط زغال (اسماعیل منصف) در بخش مسابقهاش قرار میگیرد اما البته حضور جهان با من برقص (سروش صحت) انتخاب درستی برای بخش مسابقهی بینالملل بود...
محتوای تازه: دو خبراز بازار DVD و مؤسسهی هنرمندان پیشکسوت محسن خادمی: چندی پیشفروش نسخههای غیرقانونی متری شیشو نیم به صورت DVD در سطح شهر همزمان با اکران عمومی، باعث واکنش فیلمساز و تهیهکنندهی فیلم شد و همچنین این سؤال را ایجاد کرد که در دورهای که با گسترش سایتهای VOD اصولاً استقبال ازDVDهای قاچاق به طرز قابلملاحظهای کاهش یافته، تکثیر DVDهای نسخهی بهسرقترفته چه توجیهی میتواند داشته باشد. زمانی که مخاطب میتواند با دادن حق عضویت سالانه به هر یک از این سامانههای عرضهی محتوای صوتی و تصویری، بهراحتی به تعداد زیادی فیلم و سریال دسترسی داشته باشد و...
چراغی بیفروزیم... : بازسازی تئاتر نصر؛ از ایده تا اجرا گزارش و عکسها از: امید نجوان: کسانی که در آخرین روزهای فروردین و نخستین روزهای اردیبهشت امسال گذرشان به خیابان لالهزار افتاده باشد احتمالاً با حضور جمعیت قابلتوجهی روبهرو شدهاند که در نخستین ساعتهای روز، مقابل تئاتر نصر ایستاده بودند. صفی طولانی در مقابل این تئاتر متروک، تعجب و کنجکاوی رهگذران بسیاری را برانگیخته بود. ماجرا از انتشار یک خبر غافلگیرکننده در فضای مجازی آغاز شد. اجرای پرفورمنسهای محدود در تئاتر نصر، قبل از شروع عملیات مرمت این تالار باشکوه و قدیمی...
بیمار رفاقت بودم: گفتوگو با مسعود کیمیایی درباره «گوزنها» هوشنگ گلمکانی: فیلمنامه را زندهیاد ریپور شخصاً تصویب کرد؟ مگر تصویب فیلمنامه به صورت شورایی نبود؟ یادم نمیآید ولی فکر میکنم مرحوم ریپور با مسئولیت خودش آن را تصویب کرد. برای ما مشکلات زیادی هم درست کردند. یادم هست که دکوپاژ جدیدی آوردند و گفتند فیلم باید عوض و با این دکوپاژ جدید ساخته شود. یعنی موقع فیلمبرداری گفتند باید با دکوپاژ جدید ساخته شود؟ نه. بعد از نمایش فیلم در جشنوارهی جهانی فیلم تهران گفتند انتهای فیلم باید تغییر کند. چون در ذهن خودشان از شخصیتهای فیلم، مابهازای واقعی ساخته بودند. مثلاًً این امیرپرویز پویان است، آن یکی شاه است، فلانی مأمور ساواک است، آن یکی زندانی است و... من و آقای میثاقیه زیر بار نرفتیم و مأموران ساواک ما را از استودیو به ادارهی ساواک بردند.
درگذشتگان: پرویز بهرام (1398-1312): پیرمرد صدای ما بود نیروان غنیپور: ...همهی این حالات گوناگون رفتاری و گفتاری در شیوهی نقشگویی شایستهی بهرام در سراسر دوبلهی فیلم آشکار است. صدا و بیان منحصربهفرد بهرام سوای شخصیتهای تاریخی و درامهای دادگاه، بر چهرهی اساتید و شخصیتهای علمی هم خوش مینشست. نمونهاش نقشگویی به جای پروفسور شاندل در دوبلهی سریال مدار صفر درجه (به مدیریت زندهیاد بهرام زند) که مباحث فلسفی و تاریخی مطرحشده در آن کلاس درس دانشگاه سوربُن از زبان بهرام شنیدنی بود که تبدیل به آخرین یادگارهایاش قبل از دورهی طولانی بیماری و اُفت بیانی و آسیب به صدایش شد...
گفتوگو باپرویز بهرام؛ صدایی فاخر از جنس تاریخ حمیدرضا مدقق: هیچوقت برای شما مهم بود نقشی که میگویید مثبت باشد یا منفی؟ برای من قدرت بازی بازیگر و نحوهی اجرایش همیشه مهمتر از مثبت یا منفی بودن نقش او در فیلم بوده و در گویندگی هم از اجرای بازیگر الهام میگیرم. یعنی معتقدم گوینده باید به نحوهی اجرا و بیان آکتور توجه کند و نه مثبت و منفی بودن نقش و باید خودش را به حسوحال آکتور بسپارد. با همهی اینها بیشتر به من نقشهای مثبت دادهاند...
سینمای جهان - چرا نباید به امتیازها، اعداد و ستارههای نظرسنجیهای اینترنتی اعتماد کنیم؟ نیوشا صدر: بسیاری از امتیازدهندههای اینترنتی نه از روی علاقهشان به اثر و لذت شخصی که از تماشای آن بردهاند بلکه متناسب با شهرت آن امتیاز میدهند. خیلی از امتیازها توسط کسانی داده میشود که هرگز اثر را ندیدهاند اما در خوشبینانهترین حالت، به خاطر علاقهی شخصیشان به کارگردان یا یکی از بازیگران یا تبلیغات فیلم یا حتی شاید نام آن و یا نفرت از هر کدام اینها امتیاز میدهند. حملهی سیستماتیک رقبا به صفحههای امتیازدهی هم که از ترفندهای فراگیر است...
گلدی هاون و فرخلقاخانم: خبرهای دروغین دربارهی چهرههای معروف شهزاد رحمتی: چندی پیش خبر درگذشت گلدی هاون، بازیگر معروف، در زمان کوتاهی فضای مجازی را تسخیر کرد ولی در نهایت معلوم شد که جعلی است. چهرههای معروفی از مورگان فریمن و ادی مرفی گرفته تا جان بان جووی و جری اسپرینگر و جاستین بیبر از دیگر قربانیان این نوع خبرهای جعلی در سالهای اخیر بودهاند. انتشار دانسته یا ندانستهی خبرهای دروغین دربارهی افراد معروف مسلماً پدیدهی تازهای نیست. فقط این که از سالها پیش عمدتاً فضای مجازی این «وظیفهی خطیر» را بر عهده گرفته و از این لحاظ، زمینی بسیار حاصلخیزتر از انواع نشریههای زرد در سالیان دورتر به نظر میرسد...
فیلمهای روز: قهرمان (آحمت کاتیکسیز)، مُسلم (جان اُلکای، کِچه هاکان): در راهی طولانی و تنگ هستم... دامون قنبرزاده: پرداختن به داستان زندگی شخصیتهای واقعی در حالی که هم به وجههی آنها خللی وارد نشود و هم درامی سینمایی شکل بگیرد، کار سختیست که به نظر میرسد در غلامرضا تختی، بیشتر به نکتهی اول توجه شده تا نکتهی دوم. اما چندصد کیلومتر آنطرفتر، سینمای ترکیه هم مدتهاست به داستان زندگی شخصیتهای واقعی میپردازد با این فرق بزرگ که آنها بیش از آن که به دنبال حواشی و خودسانسوری باشند و گیروگرفتهای الکی بدهند، تلاش میکنند روایتی جذاب از زندگی آن شخصیت واقعی ارائه کنند تا مخاطب را به سینماها بکشانند...
جوان روس (الکساندر زولوتوخین): در آغاز آوا بود و نما... آنتونیا شرکا: الکساندر زولوتوخین، کارگردان سیسالهی اکراینی، پنج سال در محضر الکساندر سوکوروف، فیلمساز بزرگ روس، درس سینما خوانده و با حمایت او نخستین فیلم بلندش، جوان روس، را ساخته است. کل این فیلم 72دقیقهای، با دو قطعه موسیقی کلاسیک سرگئی راخمانینف (آهنگساز فقید و پیانیست مشهور روس) همراه است و ارکستری را نشان میدهد که در حال تمرین اجرای آن هستند. یا به عبارتی، اجرای این دو قطعه برای پیانو نهتنها به صورت صوتی بلکه تصویری نیز در جای جای فیلم گنجانده شده تا با موومانهای مختلف و سرعتها و لحنهای گوناگون - آلگرو و کرشندو و فورته و باسو و... - تماشاگر را با حسوحال صحنه و داستان و شخصیتهای فیلم همراه کند...
غروب (لازلو نمش): کلاه آیریس محسن بیگآقا: غروب یک غافلگیری تمامعیار است؛ فیلمی با ریتم درست و موسیقی خاطرهبرانگیز کلاسیک و اپرایی و نور و رنگ یکدست و چشمنواز که 144 دقیقه مخاطب را خیره نگه میدارد. غروب را کارگردان جوان اما موفق و مشهور سینمای مجارستان، لازلو نمش، ساخته که با اولین فیلمش پسر شائول جایزهی بزرگ کن را گرفته و غروب نیز جایزهی بهترین کارگردانی جشنوارهی ونیز را دریافت کرد...
سوگلی (یورگوس لانتیموس): سه زن جواد رهبر: ایدهی مرکزی فیلمنامهی سوگلی بهسادگی امکان تبدیل شدن به درامی تاریخی با ساختار معمول این گونه را دارد؛ داستان ملکهای بیمار، پریشانحال و دمدمیمزاج که تحت نفوذ سیاسی-عاطفی یار معتمدش دوشس سارا مارلبورو قرار دارد و در بحبوحهی جنگی سخت با فرانسه، رقابت شدیدی بین اطرافیانش برای جلب توجه او در جریان است. ورود نفر سوم - زن جوانی به نام ابیگیل هیل که از بستگان مارلبورو است - خلوت دونفرهی ملکه و مارلبورو را به هم میزند. اما سوگلی راه دیگری را برمیگزیند و با در حاشیه قرار دادن وقایع تاریخی، روی دنیای درونی شخصیتها و آنچه در خصوصیترین لحظههای اندرونی قصر ملکه میگذرد، تمرکز میکند...
یک تمدن ویرانشده: بازی تاجوتخت؛ در ایستگاه آخر شاهین شجریکهن: بازی تاجوتخت بسیار پیشتر از آنکه حتی به فصول میانی برسد، تبدیل شد به سریالی کالت و تقریباً به مثابه یک پدیدهی اجتماعی اهمیت یافت. صدها کلوب سینمایی در فضای مجازی گروههای هواداری تشکیل دادند و ریزترین جزئیات هر اپیزود به بحث و تحلیل گذاشته شد. کتابهای منبع اقتباس هم پیشتر منتشر شده بودند و شهرتشان دستکمی از سریال نداشت. در نتیجه بررسی جزئیات و ارجاعهای سریال، آسانتر از معمول بود...
نمای متوسط: مبارزه همراه خانوادهام (استیون مِرچنت): فرار از تله رضا حسینی: مبارزه... کارگردانی دقیق و حسابشدهای دارد و تا پایان عنوانبندی ابتدایی، شخصیتهای اصلیاش (اعضای یک خانوادهی کشتیگیر) و اهداف فرزندان جوانش را معرفی میکند. سپس شخصیتهای فرعی به داستان اضافه میشوند و به واسطهی حضورشان، شناخت کاملتری از شخصیتهای اصلی به دست میآید. در واقع جهان داستانی فیلم با چنان دقتی بنا میشود و انتخاب و هدایت بازیگران به قدری درست است که وقتی در دقیقهی 82 برادر ناتنی از زندان آزاد میشود، نهفقط خللی در روایت به وجود نمیآید...
گزارشهای جشنوارهی فیلم کن 2019: پول کجاست؟ محمد حقیقت: عبادت جمعی، رفتن به سالنها، زیباتر از گوشهگیری فردی و خانهنشینی جلوی دستگاه تلویزیون و لپتاپ است. سینما برعکس تلویزیون شما را از خانه بیرون میکشد و این چیزی است که مسئولان جشنوارهی کن بر آن دائم انگشت میگذارند. نتفلیکس و شبکههای اجتماعی افراد را منزوی و خانهنشین کرده. آنها برای فیلم و کارگردانش هم به اندازهای که شایسته است اهمیت نمیدهند، چون در سالهای اخیر طی تحقیق و آمار نشان داده شده که به طور متوسط از هر فیلم نتفلیکسیی حدود پانزده دقیقهاش دیده میشود مگر اینکه موارد خیلی استثنایی مثل روما (آلفونسو کوارون) باشد. رفتن به سینما چند حُسن دارد. کمی راه میروید، ورزش است و برای سلامتی خوب است. با مردم بیرون سروکله میزنید، و...
تهران: شهر عشق: جشنوارهی بینالمللی سانفرانسیسکو پرویز نوری: از ایران تنها یک فیلم در این دورهی جشنواره در بخش «دیدگاههای جهانی» حضور داشت؛ فیلمی با عنوان تهران: شهر عشق محصول مشترک ایران و انگلستان که فیلمساز جوان، علی جابرانصاری، نوشته و کارگردانی کرده است. او متولد تهران و 31ساله است. وقتی نوجوان بود با والدینش به ونکوورِ کانادا مهاجرت کرد و به تحصیل در رشتهی علوم کامپیوتر پرداخت. او در سال 2007 در کارگاه فیلمسازی عباس کیارستمی در تهران شرکت کرد و از آن پس تصمیم ساختن فیلم گرفت. وارد مدرسهی فیلم لندن شد و...
نمای درشت: برادران سیسترز (ژاک اودیار): وسترن با سُس فرانسوی پرویز جاهد: برادران سیسترز نه یک وسترن کلاسیک تمامعیار است و نه یک ضدوسترن یا وسترن بهاصطلاح «ریویزیونیستی» که در دههی 1970 و با فیلمهایی مثل بوچ کسیدی و ساندنس کید، این گروه خشن، مککیب و خانم میلر، جوزی ولز یاغی و برکههای میزوری ظهور کرد؛ فیلمهایی که سبک، روایت و شخصیتپردازی سنتی فیلمهای وسترن کلاسیک را زیر پا گذاشتند و مرز قهرمان و ضدقهرمان و خیر و شر در آنها مخدوش شد و دیگر از اخلاقیات سنتی و ارزشهای والا و مردانهی فیلمهای وسترن کلاسیک در آنها خبری نبود اما تمهای آشنای وسترن مثل رفاقت، خیانت و انتقام همچنان در آنها وجود داشت...
در باب انسان و واژگان رضا حسینی: فیلمهای وسترن در عصر سینمای صامت، فوقالعاده محبوب بودند؛ و بعد از آن هم وسترنرها بیشتر اهل عمل شدند تا اینکه به کلام اتکا کنند. اما این روند در دهههای اخیر تا حدودی تغییر کرده است و حالا اتفاقاً شاهد ساخت وسترنهایی هستیم که بر اهمیت زبان (از عناصر مهم تمدن) تأکید دارند یا توانایی صحبت کردن و مذاکره ویژگی شخصیتهایشان است. اگر خیلی دور نرویم میتوان به وسترن متفاوت زنی که جلو راه میرود (سوزانا وایت، 2017) اشاره کرد که...
نگاهی به فیلم و کتاب برادران سیسترز: شهرِ مَشَنگها رضا زمانی: این داستان وسترن که در اوج تبِ طلا در سال 1851 و در غرب آمریکا میگذرد، دربارهی دو هفتتیرکش حرفهای است که به طرز طعنهآمیزی نام خانوادگیشان سیسترز (خواهران) است. رویکرد نویسندهی کانادایی در روایت، از همین انتخاب عنوان کتاب آغاز میشود و با اینکه داستان در غرب وحشی میگذرد و پر است از زدوخورد و کشتار اما لحن به کمدی پهلو میزند و گاهی هم باعث خندههای رودهبرکننده میشود. فیلم ژاک اودیار اقتباس وفادارانهای است که در خط اصلی داستان، تغییرهای اساسی نداده و...
گفتوگویی با ژاک اودیار، کارگردان برادران سیسترز ترجمهی مریم شاهپوری: وسترن برای یک کارگردان آمریکایی واقعاً یک متن بنیادین است؛ اما برای من این گونه نبود. وسترن برای من فقط یک فیلم تاریخی است که مردان کلاه به سر دارند و بر اسبها میتازند. برای همین رویکرد من متفاوت است. در چارچوب اسطورهشناسی، چشمانداز مشخصی وجود دارد که برای من اهمیتی نداشت و تمرکزی روی آن نداشتم. من توجه بهمراتب بیشتری را صرف دیالوگهای شخصیتها کردم. دیالوگها و شخصیتها برای من حکم چشمانداز را دارند...
نقد فیلم: شبی که ماه کامل شد (نرگس آبیار): از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود مهرزاد دانش: شبی که ماه کامل شد، مثل بیشتر فیلمهای ترسناک، ابتدا با فضایی سرخوشانه و رمانتیک شروع میشود: ماجرای دلدادگی دو جوان که چنان همدیگر را میخواهند که اختلافهای جغرافیایی زیستگاه و زبان و نژاد و سبک زندگی خانوادههایشان هم مانع ازدواج شان نمیشود. تأکید بر صحنههای آشنای عاشقانه در کنار صخرههای دریا و قایقرانی و نگاههای مشتاق به یکدیگر و... در همین قالب جای میگیرد. اما در عین حال، این مطلع عاشقانه، باز مثل قواعد ژانر وحشت، موازی با اشارهها و نشانههای مرموزی است که شاید در وهلهی نخست، چندان برای مخاطب جدی نباشند اما تأثیر خود را در القای نوعی سنگینی فضا بر این موقعیتهای سرخوشانه میگذارد...
لزوم بنیادگرایی در فیلمنامهنویسی! پوریا ذوالفقاری: اول) خود قصه پرکشش و اثرگذار است. خواندن همان واقعیت چندخطی که مبنای فیلمنامه قرار گرفته، آه از نهاد بلند میکند و اندوه به دل میاندازد. پس نخستین برگ برنده انتخاب موضوع است. در سینمایی که «مهمتر بودن “پرداخت” از ایده یا همان برتری چهگونه گفتن به چه گفتن» به لقلقهی زبان و ترجیعبند نوشتارهای سینمایی بدل شده، شبی که ماه کامل شد از نمونههاییست که میتوان با اشاره به آنها این توهم را پس زد و تأکید کرد: «نه. انتخاب ایده مهم است. برگزیدن موضوع بکر، خود بخشی از خلاقیت است.»...
گفتوگو با نرگس آبیار: رادیکالیسم دینی درکانون عشق وجنون جواد طوسی: ایدهی این فیلم هم انتخابی شخصی بود یا توصیه و جهتدهی خاصی وجود داشت؟ موضوع فیلم را چهکسی پیشنهاد داد؟ من از مدتها پیش میخواستم راجع به رادیکالیسم دینی فیلم بسازم، چون موضوعی فراگیر است و جهان تحت سیطرهی بنیادگرایی افراطی رنج میبرد. در همین حالوهوا سفری به آلمان داشتم و به کمپهای آوارگان سوری سر زدم و چند سوژهی عالی هم پیدا کردم دربارهی آوارگان سوریه و تأثیر داعش و رادیکالیسم دینی بر زندگی آنان. بعد مردد شدم که آیا مخاطب ایرانی میتواند با این داستان ارتباط برقرار کند؟ چون باید با بازیگر خارجی کار میکردیم و بخشهایی از دیالوگها زیرنویس فارسی میشد. در این حین، پیشنهاد شد دربارهی گروه جندالله و عبدالمالک ریگی فیلم بسازم...
سرخپوست (نیما جاویدی): روایتِ باشکوه ناصر صفاریان: در شرایطی که در سینمای امروز ایران چیزی به نام نمای باز اصلاً جدی گرفته نمیشود و تقریباً وجود ندارد، نیما جاویدی با استفاده از این نماها و با حضور هومن بهمنش که تصویربرداری و نورپردازیاش برگ برندهی مهمی برای فیلم است، صحنههایی را پیشِ چشمِ تماشاگر میگذارد که با ترکیب دیگر عوامل، دل دادن به فیلم و لذت بردن را که حلقهی مفقودهی سینمای داستانی و پرتماشاگرِ این روزهاست، به سینمای امروز ایران میافزاید...
شگفتی از این وسعت شیفتگی امیر پوریا: در ابعاد «اولین چیزی که به ذهن میرسد»، بسیاری اظهارنظرهای عام در واکنش به سرخپوست این است که «شبیه بقیهی فیلمهای ایرانی نیست». ببینیم این تفاوت در چه ریشه دارد؟ این سالها اگر پس از پایان فیلمبرداری هر فیلم و پیش از شروع مراحل پساتولیدی به تنظیم خروجی نسخهی نهایی آن بپردازید، فعالان عرصهی «تصحیح رنگ» شما را به اهمیت پدیدهای توجه میدهند که در سینمای ایران حواس کمتر کسی به آن است: Film Look. این که سعی کنید «سر و ریخت» یا «آب و رنگ» فیلمتان با تصاویر عموماً کِدِر سینمای ایران تفاوت داشته باشد...
آیا سرخپوست خوب، سرخپوست مُرده است؟ مازیار فکریارشاد: جاویدی به لطف کارگردانی سنجیدهاش توانسته یک رخداد ساده و فاقد کشش بالای دراماتیک را به موتور محرک متن بدل کند و تماشاگر را به تعقیب رخدادها و کشف رمز نهچندان پیچیدهی فیلمنامه ترغیب کند. همین که فیلم برای رو کردن دستش عجله ندارد و نقطهعطفهای قصه در جاهای درست فیلمنامه و دقایق مناسب خود فیلم تعبیه شدهاند، خود نکتهی مثبتی است. همین که برای یک قصهی نسبتاً پرتحرک از تمهیدهای نخنمای دوربین روی دست و نماهای تعقیبی پرشمار (بیماری جدید این روزهای سینمای ایران) بهره نمیگیرد امیدوارکننده است...
گفتوگو با نیما جاویدی: حدیث بیقراری زندانبان پوریا ذوالفقاری: بخشهای مختلف زندان را چهطور پیدا کردی؟ تمامش که نمیتواند نتیجهی تخیل باشد. قطعاً نه. اصلاً تخیل صرف ممکن است تو را گمراه کند. برای یک فیلم رئالیستی باید پایت روی زمین واقعیت باشد و تخیلت هم متکی به شناختی که از واقعیت داری. در آغاز دنبال کتابهایی دربارهی معماری زندان رفتم و دیدم به شکل عجیبی اساساً غیر از یک مورد که به درد نمیخورد، چنین کتابی وجود ندارد. البته کتابی پیدا کردم که تاریخچهی زندان را شرح داده بود و اتفاقاً کمک زیادی هم به من کرد ولی دربارهی خود زندان و بخشهای مختلف آن نه. بعد دیدم خب طبیعیست. چون زندان یک سیستم امنیتیست و چرا باید از آن اطلاعات بیرون بیاید؟...
نبات (پگاه ارضی): سایهروشن ریحانه عابدنیا: نبات یک درام رمانتیک مدرن و امروزی است؛ روایتی که بر اساس ویژگیها و پیچیدگیهای انسان و جامعهی امروز بنا شده است. زنی به دلایلی موهوم، ده سال پیش، همسر و فرزند نوزادش را ترک کرده و به سرزمینی دور مهاجرت کرده است. پگاهارضی خوب دانسته که دل کندن و رفتن، به هر دلیل که باشد، در نتیجهاش تأثیر چندانی نخواهد داشت. او میداند گاهی حتی آن که میرود هم دلیل اصلی رفتنش را نمیداند و تصمیمش را بر اساس خیالاتی ناآشکار یا آنچه در روانشناسی به آن «تکانشگری» میگویند گرفته است. یعنی تصمیمی آنی اما چنان قدرتمند که هیچ چیز، نه کودک نوزاد و نه اشکهای بیامان همسر عاشق، تأثیری در انصراف از آن ندارد...
ما همه با هم هستیم (کمال تبریزی): ما همه با کی هستیم؟! هوشنگ گلمکانی: بر خلاف اغلب کشورهای صاحب سینما، در سینمای ما که آمار رسمی و قابلاطمینانی در زمینهی هزینههای تولید فیلم وجود ندارد. اما آمارهای غیررسمی حکایت از آن دارد که هزینهی تولید ما همه با هم هستیم با معیارهای سینمای ایران بسیار بالاست. علتش هم این است که سرمایهی تولیدش سرمایهای غیرسینمایی است که به نظر میرسد برای سرمایهگذار، سود و زیان در این عرصه اهمیتی ندارد. در سالهای اخیر، موضوعهای «پولشویی» و «پول کثیف» از مهمترین بحثهای حوزهی سینما بوده که هم اهل سینما و هم رسانهها حساسیت بسیار و گاه افراطی نسبت به آن نشان میدهند...
به دنیا آمدن (محسن عبدالوهاب): کیمیای وجود مصطفی جلالیفخر: به دنیا آمدن فیلمی ساده و متعادل است که نه خیلی قابلتحسین است و نه دافعهبرانگیز. شبیه شعرهای پروین اعتصامی است که بیش از آن که جوهر شاعرانه داشته باشند، نوشتههای منظوم پندآموزی هستند که وزن و قافیههایشان درست است و بیشتر مناسب نشر در کتابهای درسیاند. شبیه نامش ظرافت ندارد اما زمخت یا مبتذل نمیشود. به نوشیدن یک دمنوشی میماند که نه لذتی دارد و نه ناگوار است. پیام اخلاقی فیلم بیرون نمیزند اما نه راه و شیوهی جذاب و متفاوتی برای بیان آن دارد و نه عمق پیدا میکند...
شش فیلم کوتاه تابستانی هنر و تجربه: عشقهای مکتوم شهرام جعفرینژاد: دیدن این شش فیلم کوتاه برای من که سالها بود هیچ فیلم کوتاهی از سینمای ایران ندیده بودم، از دو جهت غافلگیرکننده بود: نخست آن که بار دیگر ایمان آوردم به منبع پایانناپذیر استعدادهای جوانان این سرزمین در خلاقیت، ایدهپردازی و نوگرایی (که اگر مدیریتی وجود داشت یا حتی نداشت و دستکم اختیار سینما در دست عواملش بود، سینمای ما چه قلههایی را فتح میکرد) و دوم، رویارویی با ساختارهای بسیار حرفهای و فکرشدهی هر شش اثر که بهراحتی میتوان معدل مجموع امتیازهای مولفههای فنی و هنری آنها را بارها بالاتر از معدل سالانهی فیلمهای بلند سینمای ایران دانست...
گفتوگو با علیرضا معتمدی دربارهی «رضا»: چند زن از نگاه یک مرد آرامه اعتمادی: گفتید چندتا نظر گرفتید و هیچکدام را عملی نکردید. این کار را برای ساخت فیلم اول توصیه میکنید؟ به نظرم کلهشقی نیست. من چون میدانستم چه میخواهم اگر قانع نمیشدم، تصمیمم را تغییر نمیدادم. نوشتن فیلمنامهی رضا یک سال طول کشید. به تکتک چیزهایی که نوشتم، فکر کرده بودم. با یکی از همان دو دوست کلی دعوایمان شد. به او گفتم یک سال روی این فیلمنامه فکر کردهام، به این راحتی هر پیشنهادی را نمیپذیرم. فکر میکنم این شیوهی درست مشورت گرفتن است؛ یعنی با دعوا و کتککاری باید نظرت تغییر کند!
دربارهی کتاب علی عباسی تقدیم میکند: سی سال نفس کشیدن با کابوسی هولناک کیومرث پوراحمد: علی عباسی سی سال (و حالا هم که شده چهل سال) زندگی نکرد، فقط در هولوهراس کابوسی دهشتناک و مهیب نفس کشید. قصیده گلمکانی برای ادامهی تحصیل به پاریس میرود و آنجا با علی عباسی، تهیهکنندهی سرشناس دهههای 1340 و 50، ملاقات میکند. عباسی پس از ترک ایران یادداشتهایی نوشته و در پی کسیست که به این یادداشتها نظمی بدهد و آنها را به کتاب تبدیل کند. او در همان ملاقاتهای اول به قصیده اعتماد میکند و یادداشتهای خود را به او میسپارد...
کانال تلگرام ماهنامه سینمایی فیلم:
https://telegram.me/filmmagazine |