چشمانداز شماره ۵۵۰
احترامسادات حبیبیان: ماماناتی، ستون بلند عشق و پایداری کیومرث پوراحمد: توی مرهم هم با عصا اومدی جلوی دوربین. نه؟ توی کلاس هنرپیشگی هم با عصا بودی ولی چه باک! ماماناتی! با عصا یا روی ویلچر هم نَفَسش میشه (شده بود) ستون خونه و همهی خونوادهی بزرگت و تو باز بودی و نفس میکشیدی و ستون استوار خونه و خونواده بودی، بودی و بودی، مثل همهی سالهای جوونی و میانهسالی که مثل یک شیرزن همهچیز و همهکس رو مدیریت میکردی، حتی شوهرتو مدیریت کردی. شوهری که شاید اون جور که باید و شاید مهربون نبود و شاید اون جور که باید و شاید قَدرتو نمیدونست، درست مثل بابای خودم. ولی...
تقابل درخشان مادر و فرزند سعید قاضینژاد: آبان امسال یکی دیگر از مادران دوستداشتنی سینمای ایران درگذشت؛ بازیگری که بنا به تعریف رایج در دستهی نابازیگران قرار میگرفت اما آن قدر حضور درخشان و طبیعی در آثار فرزندش داشت که بهسختی میتوان نمونه و مثالی برایش در سینمای ایران یافت. احترامسادات حبیبیان را میتوان در کنار زندهیاد پرویندخت یزدانیان از زمرهی نابازیگران موفق سینمای ایران دانست که توانستند در میان مردم و منتقدان به شهرت و محبوبیت دست پیدا کنند...
دیدهبان: خوابی که تعبیر نداشت شاهین شجریکهن: گروه «هنر و تجربه» به دلیل رسالتی که از ابتدا برایش تعریف شد، نمیتوانست گزینش سختگیرانهتری داشته باشد، چون قرار بود فعالیت این گروه شامل حمایت عادلانه از تمام جریانهای سینمایی و تمام فیلمهای مهجور و بیستاره باشد. شاید اگر گردانندگان این گروه از اول سخت میگرفتند و فقط به فیلمهای شاخص و باکیفیت اجازهی اکران میدادند، لااقل در بخش اکران فیلم داستانی بلند، مُهر این گروه برندی اعتباربخش میشد و این معنا را پیدا نمیکرد که هر فیلم خام و کمجاذبه و متوسطی، خوراک هنر و تجربه است و
نسلکشی سینمایی پوریا ذوالفقاری: ده سال گذشته. فیلمسازی راحتتر و بساط نگاتیو برچیده شده. حاصل چیست؟ از دل گروه هنر و تجربه پس از چهار سال فعالیت چه بیرون آمده جز خرواری مصاحبه با سینماگران مختلف در اثبات مشروعیت و حقانیت این گروه؟ نتیجهی آن همه شرط گذاشتن و خط و نشان کشیدن برای صدور مجوز فیلم اول چه شد جز اینکه همچنان اکران فیلمی از نعمتالله و فرهادی و شهبازی میتواند تبدیل به اتفاق اکران شود؟ مدیران سینمایی دولتهای یازدهم و دوازدهم پز کشف کدام فیلمساز را میتوانند بدهند وقتی...
سیوپنجمین جشنوارهی فیلم کوتاه تهران: کمیت به جای کیفیت محسن جعفریراد: مهمترین سؤال در میان مخاطب جشنوارهی فیلم کوتاه - چه عوامل فیلم، چه اهالی رسانه و منتقدان و چه تماشاگران - این است که وقتی پردیس چهارسو، هم از عهدهی برگزاری جشنوارهی مستند سینماحقیقت و هم از عهدهی میزبانی بخش بینالملل جشنوارهی فجر برمیآید، چرا پردیس ملت برای جشنوارهی فیلم کوتاه انتخاب شده است؟! هم فضای دسترسیاش سختتر است، هم پارکینگ ندارد، هم گنجایش سالنهایش کمتر است، هم فضای کمتری نسبت به پردیس چهارسو دارد و از همه مهمتر مخاطب و حتی عوامل فیلم ساعتها در صف دیدن فیلم میماندند...
تلویزیون - ما و گلزار و ابوسعید ابوالخیر! هوشنگ گلمکانی: موضوع این یادداشت فعالیت تازهی گلزار در تلویزیون به عنوان مجری برنامهی مسابقهای برنده باش است که عمدتاً با واکنشهای منفی در فضای مجازی روبهرو شده، آن هم با همان استدلال احساساتی و بیمنطق همیشگی که: «بازیگر را چه به اجرای تلویزیونی؟» این پرسش و بحث، بهخصوص از آن رو داغ شد که همزمان، چند بازیگر دیگر هم مجری برنامههای تلویزیونی شدند و مثل اغلب موارد که وقتی چهرههای مشهور به فعالیتی غیر از آنچه با آن به شهرت رسیدهاند روی میآورند، با همین پرسش و اعتراض روبهرو میشوند...
سرمایههای راکد مازیار معاونی: حذف و فرستادن چهرههای مشهور و معتبر تلویزیونی به مرخصی اجباری، اتفاق تازهای نیست، تلویزیون سالهاست که هرازگاهی با غضب به یک مجری شناختهشدهی خود، او از آنتن برنامههای پرطرفدار حذف میکند. نامهای بسیاری زمانی از چهرههای معتبر این رسانه و تضمینی برای جذب انبوه مخاطب به حساب میآمدند و هر کدام بنا به دلایلی گاه روشن و مشخص و غالباً مبهم و سربسته برای همیشه یا زمانی طولانی از دور خارج شدند. از محمود شهریاری که در اوج شهرت و محبوبیت و در حالی که اجرای برنامههای پربیننده اوایل دههی هفتاد از جنگ شبانهی بعد از خبر گرفته تا...
زبان در فیلمهای علی حاتمی عباس بهارلو: علی حاتمی از موقعی که در کلاس نهم تحصیل میکرد برای آموختنِ اصول اولیهی نمایشنامهنویسی به هنرستان هنرپیشگی تهران رفت، و پس از آن در هنرستان آزاد هنرهای دراماتیک در رشتهی نمایشنامهنویسی ثبتنام کرد. سختگیریهای مهدی نامدار، رییس هنرستان، نسبت به نمایشنامههایی که هنرجویانِ نوآموز مینوشتند تا در سالن هنرستان اجرا شود، حاتمی را بر آن داشت که در فراگیری فنون و شگردهای نمایشنامهنویسی، بهویژه گفتوگوپردازی، حساسیت و کوشایی از خود نشان دهد. این حساسیت و کوشایی از چشم مدرسان و مسئولان پوشیده نماند...
زندهباد موسیقی فیلم! علی شیرازی: «موسیقی، انتزاعیترین هنرهاست». این جملهای است منتسب به لئونارد برنستین (1990-1918) آهنگساز، رهبر ارکستر، مدرس موسیقی و پیانیست آمریکایی که چند دهه است دهان به دهان میچرخد و شاید کمتر کسی در درستی آن تردید به خود راه دهد. یک دلیل بسیار ساده هم برای اثبات درستی این جملهی مشهور، آن است که بقیهی هنرها بهنوعی دیداری - هم - هستند و جلوه یا وجهی از آنها به طور «مستقیم» به چشم میآید ولی موسیقی دستکم تا قبل از اختراع سینما و تلویزیون و درآمیختناش با تصویر (از طریق هنر فیلم یا ویدئوکلیپ) هنری شنیداری بود...
سینمای جهان- به یاد ویلیام گلدمن، نویسندهی فیلمنامه، رمان، نمایشنامه شهزاد رحمتی: مجسم کنید یکی از دبیران مجلهای ادبی را که به طور ناشناس، داستانهای کوتاهی برای همان مجله میفرستد و کارهایش را سایر دبیران همان مجله، غیرقابلچاپ تشخیص میدهند. همین آدم پیش از آن در کالج موقع تحصیل در رشتهی نویسندگی خلاق، چیزی جز نمرههای «فجیع» نمیگرفته. و حالا فکرش را بکنید که بدون وجود همین آدم ظاهراً بیاستعداد همهی ما از تماشای بعضی از محبوبترین فیلمهای عمرمان محروم میشدیم. ممکن است با باور آوردن به این که نویسندهی بیاستعدادی است تواناییهایش را در عرصههای دیگری آزموده و مثلاً برای پخش و بازاریابی بعضی از محبوبترین فیلمهای ما...
از اسطوره ساختن تا اسطوره شدن اوایل همین سال 2018 بود که استن لی (2018-1922) خبر ابتلایش به ذاتالریه را داد و وقتی معلوم شد با وخیمتر شدن حالش او را سراسیمه به بیمارستان بردهاند تقریباً مطمئن شدیم که باید با او خداحافظی کنیم. هر چه باشد پیرمرد 95 سال داشت و گرچه تا پیش از این بیماری آخرش بهراستی ظاهر و رفتار او سنوسالش را نشان نمیداد، ظرف مدت کوتاهی وضعیتش کاملاً دگرگون شد. انگار سالخوردگیاش که چند سالی از او جا مانده بود بالأخره موفق شده بود خودش را به او برساند و از سر غیظ لجوجانه یقهاش را چسبیده بود و قصد نداشت رهایش کند، مگر بعد از رفتنش. و رفت.
نمای متوسط - در جستوجوی فلینی (تارن لکستن): زندگیشگفتانگیزیاست رضـا حسینی: در جستوجوی فلینی فیلم بدی نیست اما وقتی پای یکی از بزرگترین فیلمسازان ایتالیایی تاریخ سینما به میان میآید و چنین عنوانی انتخاب میشود، طبیعتاً انتظار بالایی شکل میگیرد؛ بهخصوص که فیلم با این نقل قول از فلینی آغاز میشود: «رئالیسم واژهی بدی است. من مرزی میان خیال و واقعیت نمیبینم.» این فیلم نیز بازیگوشانه است و فیلمساز جوانش، تارِن لِکستِن کوشیده است واقعیت را با خیال پیوند بزند، اما در قیاس، نتیجهی کارش بیشتر یک فانتزی کودکانه است؛ تازه همین هم نتیجهی کار سینماگر جوانی است که در نوزدهسالگی از مدرسهی فیلم لسآنجلس به عنوان جوانترین دانشجو فارغالتحصیل شده...
فلاشبک در نمای متوسط- فارغالتحصیل/ گراجوئت (مایک نیکولز): امیدی هست؟ شهرام جعفرینژاد: بنیانِ مضمونی و ساختاری فارغالتحصیل که در سازوکار تصاویرش نیز نمودی برجسته یافته، انزوای اخلاقی و روانی قهرمانش - جوانی که همهی ابزار لازم برای ترقی از نوع پوشالی دنیای بزرگترهایش را دارد - در جامعهای ظاهراً خوش و خرم اما از درون، بیمار و عاری از عشق و عاطفه است و دو گونه نگاه برای بیان و بسط این مفهوم، به نظر کارآمد رسیده است: نخست، نگاهی تخت و افقی به جامعه (نگاهی که در آن، انبوه آدمها و اتومبیلها بدون تأکیدی خاص بر هیچکدام، از چپ و راست درگذرند) و دوم، نگاهی عمیق و مؤکد بر انزوای شخصیت اصلی (از طریق چند زومبَک و زوماینِ چشمگیر و همچنین چند حرکت آرام رو به جلو یا عقب دوربین نسبت به او در نقاط مختلف)... و در واقع، ترکیب این دو نوع میزانسن است که گرافیک ساختاری فیلم را رقم میزند...
فیلمهای روز - ستارهای متولد میشود (بردلی کوپر): مثل یک سیمرغ آرامه اعتمادی: ستارهای متولد میشود فیلمی عاشقانه است دربارهی دو ستارهی موسیقی. داستانی که خط روایی مشخصی دارد و مثل اکثر داستانهای عاشقانهی خوب، از آغاز و پایان یک ارتباط احساسی حرف میزند؛ آغازی آتشین و پرحرارت و پایانی جانسوز و پر از درد. عشقی که در سختترین لحظههایش یک نفر باید قربانی دیگری شود تا او از پیمودن ادامهی مسیرش بازنماند. مفهوم بنیادی فیلم، گذشتن از خویش است و فراموش کردن هر آنچه روزگاری خواسته و طلب راستین و همهی عطش زندگی عاشق بوده. تاوانی که عشق دارد!...
جادهی طوفانی (جیم کامینگز): ژنهای نامرغوب جیم آرنود دامون قنبرزاده: کامینگز دو سال قبل از ساخت نخستین فیلم بلندش (جادهی طوفانی)، فیلم کوتاهی به همین نام ساخت که جوایز بینالمللی زیادی، از جمله جایزهی جشنوارهی ساندنس را به دست آورد. آن فیلم کوتاه دوازدهدقیقهای، حالا سکانس آغازین این فیلم بلند است. سکانسی در یک برداشت که روی بازی فوقالعادهی کامینگز که خودش نقش اول را هم بازی میکند، میچرخد. او در این سکانس نفسگیر از مادرش حرف میزند، خاطرههایی از او تعریف میکند و البته گیروگرفتهای زندگیاش را رو میکند، از جمله اینکه بیماری اختلال خواندن دارد...
شبِ بازی (جان فرانسیس دیلی، جاناتان گلدستاین): بازیهای تودرتو شاهین شجریکهن: یکی از سرحالترین کمدیهای سال. شب بازی سرشار از انرژی و هیجانی است که معمولاً در کمدیهای رمانتیک به عنوان عنصری اضافی و نوعی چاشنی به کار گرفته میشود، ولی در اینجا چنان در تار و پود قصه تنیده شده که به نظر میرسد شوخیها و خردهداستانهای جذاب، لابهلای روند کلی ماجرا و سکانسهای متعدد و پیوستهی اکشن جاگذاری شدهاند. داستان پیرنگی چندلایه دارد و مدام پیشفرضها و باورهای تماشاگر را به بازی میگیرد و فرضهای جدیدی بنا میکند...
دشمنان (اسکات کوپر): اُدیسهی 1892 هوشنگ گلمکانی: اسکات کوپر در پی ده سال بازیگری، از سال 2009 به کارگردانی روی آورده و پس از چند درام معاصر، در چهارمین ساختهاش دشمنان که در آخرین ماه پایان سال گذشته به نمایش درآمد، به ژانر تقریباً فراموششدهی وسترن روی آورد؛ آن هم با داستانی خشن که به درامهای جنایی معاصر پهلو میزند؛ بهخصوص که محور داستان، خشونت و برخوردهای قومی است که میتواند مسألهی امروز جهان هم تلقی شود و نه موضوعی مربوط به دورانی سپریشده...
نابودی (الکس گارلند): ناکجاآباد مسعود ثابتی: فیلم از یک سو یادآور و تحت تأثیر ضرباهنگ خلسهگون و آرام تارکوفسکی در استاکر است، و از سوی دیگر متأثر از نمونههای کلاسیکی چون ادیسهی فضایی 2001 و مجموعه بیگانهها و موجود و... که به شیوهی خاص و آشنای گارلند، و در ترکیبی موزون و منحصربهفرد، داستانی از نخستین ارتباط بشر با نیرویی فرازمینی را از منظری شاعرانه و اساطیری به تصویر میکشد...
گزارش جشنواره: سیویکمین جشنوارهی جهانی فیلم توکیو: هیچکس کامل نیست هوشنگ راستی: امسال از تویوتا و آئودی خبری نبود و مهمانان جشنواره را با لیموزینهای مشکی مرسدس بنز جلوی فرش قرمز میآوردند. سفارت اکوادور هم سههزار شاخهگل سرخ به جشنواره هدیه کرده بود که با آنها صحنهی مصاحبه با مهمانان را بهزیبایی تزیین کرده بودند. تعدادی عکاس و خبرنگار و تماشاگر هم پشت فرش قرمز جمع بودند که برای یک جشنوارهی سینمایی بینالمللی تعداد قابلتوجهی نبود. همهجور آدم و حیوان و جانور و شخصیتی روی فرش قرمز ظاهر شد؛ از سگ و گربه گرفته تا آدمآهنی، گودزیلا، شخصیتهای انیمیشنی چیبی ماروکو چان (ماروکو چان کوچولو)، کریون شین چان، بچهها، معلولان و...
چهلوسومین جشنوارهی تورنتو: اعتراف میکنم... کوثر آوینی: انتظارم این بود که اطرافم را ایرانیها پر کرده باشند، مثل تجربهی تماشای فیلمهای ایرانی در جشنوارهی کن. اما هر چه گوشهایم را تیز کردم و اطرافم را گشتم، هیچ نشانی از تماشاگران ایرانی ندیدم. نیم ساعتی زودتر از شروع نمایش فیلم وارد سالن شده بودم و وقت کافی برای فضولی کردن داشتم. تعداد زیادی از تماشاگرها، فرانسویزبان بودند. پشتسریهایم با لهجهای ناآشنا، انگلیسی حرف میزدند. آواهایی هم از زبانهای اسپانیولی و عربی از گوشهوکنار به گوشم میرسید. تازه روز دوم جشنواره بود و هیچکس آن قدر فیلم ندیده بود که بخواهد تجربیاتش را با بقیه در میان بگذارد...
چهلودومین جشنوارهی انیمیشن اتاوا: رقص خیال پس از طوفان رامین صادقخانجانی: از ویژگیهای جشنوارهی امسال تمرکز آن بر گونهی خاصی از انیمیشن با عنوان کولاژ-انیمیشن بود که شامل استفاده از مصالح از پیش موجود و ترکیب آن با هم، و نیز با مواد جدید است؛ همان طور که از نامش برمیآید. جانبخشی دوباره به تصاویر نورمن مکلارن در مراسم اختتامیهی دورهی گذشته را میشد نشانهای از این برنامهریزی محسوب کرد، هرچند که طی جشنوارهی امسال کمتر شاهد اجرای مشابهی بودیم. تنها در مراسم افتتاحیه بود که گرتی دایناسور بر پرده ظاهر شد تا با صدای جوئل فرنزِر، انیماتور همیشهحاضر در جشنواره، زندگی مجددی بیابد و...
نقد فیلم - خانم یایا (عبدالرضا کاهانی): یایای درون! پوریا ذوالفقاری: بیایید واقعبین باشیم؛ کاهانی ایماژ و نماد و کنایه و ایهام را نمیشناسد. سینمایش از اینها تهیست. چنانکه معدود خودنماییهای تکنیکی و تقلاهای فرمگرایانهاش در همین فیلم خیلی زود از دنیای اثر بیرون میزند. (اصلاً مشکل خانم یایا این است که داستانش را خیلی دشوار تعریف میکند.) خلاقیت کاهانی همیشه جای دیگر بوده؛ در درک و نمایش درست همان ریزهکاریهای آدمها و رابطهها. قطعاً نمیتوان برای فیلمساز تعیین تکلیف کرد. شاید خانم یایا مقدمهای باشد برای دوران جدیدی در کارنامهی سازندهاش...
ولادیمیر و استراگون در انتظار غلبه بر خودتنبیهی به سبک ایرانی امیر پوریا: نگاه مستقل از واکنشهای شدید علیه خانم یایا و مکث بر دنیای خود فیلم، به همان اندازه که دشوار به نظر میرسد، ضروری است. در نهایت در این نوشته به گوشههایی از این واکنشها نیز خواهیم پرداخت اما در آغاز بدون نظر به آنها، باب بحث را از لحن فیلم میگشاییم: آیا از این که فیلم، به طور کاملاً جدی و قطعی یک کمدی است، میتوان مطمئن بود؟ در این مقیاس، دارم «کمدی» را ورای یک ژانر، به عنوان نوعی لحن برای روایت و نوعی دریچه برای نگاه به جهان میبینم.1 انتخاب و بازی بازیگران، البته منظر معتبری است...
لسآنجلس-تهران (تینا پاکروان): رستگاری در کژراهه هوشنگ گلمکانی: لسآنجلس-تهران فیلمی نمونهای برای ترسیم و بررسی مسیر سینمای ایران در سالهای اخیر است. اینکه چهگونه فیلمسازی به فاصلهای کوتاه در همین دههای که هنوز به آخرش هم نرسیدهایم، از فیلمهایی جدی و «مسألهدار» همچون خانوم (1392) و نیمهشب اتفاق افتاد (1394) که به عنوان کارگردان در کارنامه دارد و فیلمهایی که در همین مایهها تهیه کرده، حالا رسیده به لسآنجلس-تهران. فعلاً بحث «سینمای مستقل»، حتی با تعریف ایرانیاش در میان نیست. مسأله بر سر بلاییست که بر سر سینمای جدی، مستقل یا غیرمستقل، اعم از اجتماعی (انتقادی یا غیرانتقادی)، ملودرام، حتی اکشن و جنایی و پلیسی و حادثهای و غیره آمده...
بزن بریم کمدی بسازیم! دامون قنبرزاده: کمدی جواب میدهد. هر کسی در سینمای ایران این روزها دوست دارد کمدی بسازد؛ 35 میلیارد، 15 میلیارد و... این رقمهای سنگین هر کسی را تهییج میکند که دست به کار شود و «چیزی» بسازد. حالا دیگر ماهیت این «چیز» مهم نیست، مهم این است که با تمام توان، روی مؤلفههایی تأکید کرد که تماشاگرپسند باشد و اصلاً اینکه پسند تماشاگر چیست و چهقدر، مهم نیست. اصلاً اینکه ممکن است بتوان با ایدههایی بهتر، حتی با همان مؤلفههای تماشاگرپسند، کمی سلیقه خرج کرد و چیزی متفاوت ارائه داد، در فکر و مخیلهی سازندگان فیلمها نمیگنجد...
گرگبازی (عباس نظامدوست): بازیهای مسخره علیرضا حسنخانی: گرگبازی به لحاظ اجرا و انتقال مفهوم کلی فیلمنامه به مخاطب تا حدی موفق عمل میکند، بهویژه آنکه عباس نظامدوست در اولین تجربهاش در کارگردانی، در فضای بسته وِ کمنور و گاهی حتی تاریک، موفق است. برای نمونه میتوان از سکانس ضدنور گفتوگوی دکتر و سپیده مثال آورد که هم به لحاظ دکوپاژ و هم از نظر دیالوگنویسی جذاب است. هرچند حضور و کمک مسعود امینیتیرانی در مقام فیلمبردار برای به ثمر نشستن تلاشهای کارگردان در پرداخت میزانسن در یک محیط بسته و محدود، تحسینبرانگیز است اما...
سینما و پزشکی در «گرگبازی» دکتر مصطفی جلالیفخر: ...تلاش نویسنده یا کارگردان برای یادآوری طعنهآمیز ماجرای مرگ مرحوم کیارستمی است، در حالی که دو اشکال مهم در آن وجود دارد. اول اینکه خونریزی ناشی از افزایش INR به دلیل مصرف بیش از حد وارفارین را با جملهی «تمام مویرگهای مغزش میترکد» توصیف میکند که نه علمیست و نه در ادبیات پزشکی مصطلح است...
مفتآباد ریحانه عابدنیا: گرگبازی فیلم قابلتوجهی است که دو بخش موفق و ناموفق دارد. بخش موفق آن، ترسیم فضایی است که بهدرستی، بازتاب جامعهی امروز است. چند جوان بیهویت، بیهدف و آشفته، دور هم گرد آمدهاند تا با اجرای نمایششان در حضور سرمایهگذار احتمالی، نظر او را جلب کنند. این کار، غیر از پرستو (نگار جواهریان) که کارگردان نمایش است، برای بقیه اهمیت چندانی ندارد و اگر تن به انجامش دادهاند از این روست که دلیلی برای ادامهی زندگی و کاری برای گذراندن زمان داشته باشند...
پیشونیسفید2 (جواد هاشمی): فیلمِ رهاشده علی شیرازی: از حالوهوا و تعدد ترانههای فیلم پیداست که سازندگان قصد ساخت یک موزیکال کودکانه (و نوجوانانه) را داشتهاند اما این تلاش سازندگان هم ایرادهایی دارد. ابتدا لازم است از خودمان بپرسیم که اساساً آیا هر فیلمی با داشتن چند ترانه و تصنیف و رقص و آواز، موزیکال به شمار میآید؟ چنین نیست و شاهدم نیز خیل فیلمفارسیهای قبل از انقلاب و پیشینهی فیلمهای پس از انقلاب است که از قبیل فیلم کودک، طنز و غیره، بیشتر کوشیدهاند با گنجاندن تعدادی ترانه و در حد امکان رقص، جذابیتی غیرسینمایی و فرامتنی برای رونق گیشه دستوپا کنند.
ماهورا (حمید زرگرنژاد): احضار دوئل شهرزاد امیرشاهکرمی: ماهورا را میتوان یک ملودرام جنگی دانست؛ با داستان فرعی عشق جوانی ایرانی ملقب به سمور به دختری عراقی در دل داستان اصلی که روایتگر گوشهای از رویدادهای واقعی ماههای آغازین جنگ عراق با ایران، در روستای مرزی هور است. در داستان اصلی با رویدادی مواجه هستیم که به طور غیرمستقیم در فضای جنگ جای دارد و بخشی از انرژی فیلم صرف طراحی این فضا و انتقال حالوهوای آن دوران، در محیط جنگزده و در میان شخصیتهای بومی شده است...
هندی و هرمز (عباس امینی): شرح مصیبت رضا زمانی: نگاه فیلمساز به قصهاش رئالیستی است تا تماشاگر، محیط و مصیبت آدمها را کامل درک کند. به نظر میرسد فیلمساز میداند برای آنکه واقعیت تأثیرگذار شود باز هم نیاز به «نمایش» دادن آن است. اما آنچه در موازنهی میان نمایش سینمایی و واقعیت قربانی شده، ذاتِ سینماست و فیلم میانِ واقعگرایی صرف و داستانگویی سردرگم است...
پاسیو (مریم بحرالعلومی): فیلماولی امیدوارکننده پاسیو اثری است که باعث میشود به آیندهی این کارگردان جوان امیدوار بود، چون سعی کرده به شیوهای متفاوت به ایدهی خوب فیلمش نزدیک شود اما هم در فیلمنامه و هم در اجرا ضعفهایی وجود دارد که باعث میشود ایدهی اولیه قوام لازم را پیدا نکند. تنهایی زنان در جامعهی مردسالار و تلاش آنها برای مستقل ماندن...
در جستوجوی فریده (کورش عطایی، آزاده موسوی): شاید وقتی دیگر مصطفی جلالیفخر: فیلم بهخوبی توانسته به تلفیق درام و مستند برسد و در مجموع به «روایت» لطیفی دست پیدا کند که «مستند» است. نتیجه آن قدر یکدست و باورپذیر و مقبول است که کشف میزان تأثیر یا تغییر روند مستند داستان توسط سازندگانش اهمیت ندارد. فیلم نگاهی بهشدت انسانی و همذاتپندارانه دارد...
گزارش اکران: شنبههای تمامبها، شنبههای نیمبها بحثی که طی این ماه بر سر زبانها افتاد، نیمبها شدن قیمت بلیتِ روزهای شنبه بود. سالهای گذشته در ایران هم به سبک جاهای دیگر دنیا، روزی را به عنوان روز مخاطب در نظر گرفتند و بلیتها را نیمبها اعلام کردند. این اتفاق مخاطب را سر ذوق آورد و باعث شد برای دیدن فیلم در آن روز بهخصوص به سینماها برود. فرقی هم نمیکرد این مخاطب ثروتمند باشد یا فقیر، مهم این بود که وجود چنین روزی باعث میشد هوای سینما رفتن به سر ملت بیفتد. بعد از اینکه استقبال خوبی از این طرح تقریباً جهانی شکل گرفت، برای هر چه بیشتر هماهنگ شدن سینماهای ایران با دنیا، روز سهشنبه را به عنوان روز نیمبهای بلیت در نظر گرفتند چون...
نگاهی به آقای هیروگلیف به بهانهی نمایشش در موزهی سینما: آرمانگرایی ذهنی/ سمبولیسم ناتمام رسول نظرزاده: پنجشنبه بیستوششم مهر پس از سالها نسخهای ترمیمشده از آقای هیروگلیف نوشته و ساختهی غلامعلی عرفان در موزهی سینما به نمایش درآمد. فیلمی با بازی داود رشیدی، یاسمن آرامی، جعفر والی، فهیمه راستکار، هادی اسلامی، مهین شهابی و... تهیهکننده هوشنگ کبیر، محصول 1358. این فیلم به دلیل گرایش به گروههای چپ، بیتوجهی به مبارزات خلق مسلمان و... همان زمان توقیف شده بود و بجز چند نمایش محدود در جشنوارههای نانت و کن فرانسه، دیگر امکان دیدن آن حتی برای اهالی رسانه میسر نشده بود...
معرفی کتاب: نگاهی به دو کتاب سینمایی پرویز نوری جواد طوسی: پرویز نوری را از نیمهی دوم دههی 1340 که در مجلههای «فردوسی» و «ستارهی سینما» نقد فیلم مینوشت و بیشتر به فیلمهای خارجی میپرداخت و سردبیری می کرد میشناسم. او در آن دوره از فعالیت مطبوعاتیاش به لحاظ تسلط بر زبان انگلیسی و علاقهی وافر به سینما و بعد از انقلاب در همکاری چندسالهاش با هفتهنامهی «هدف»، به عنوان یک نمونهی استثنایی در داشتن دیدگاهی مستقل داشتن در یک نشریهی پرتیراژ ورزشی، همواره نویسنده و منتقدی حرفهای بوده است... |