چشمانداز ۵۳۸
همیشه گزینهیبهتری هم هست!: گزارشهای سیوششمین جشنوارهی فیلم فجر جشنواره با همهی پیروزیها و شکستهایش تمام شد و حالا وقت نقد و تحلیل است. روزنامهنگاران و منتقدان سینما کارشان جزییتر و بیشتر از قبل میشود و از طرفی دیگر پخشکنندهها و سینمادارها که پیش از شروع جشنواره گزینههای اکران را مشخص کرده بودند حالا دقیقتر و کاربردیتر فیلمهای به نظر خود پرفروش را برای اکران انتخاب میکنند. مثل چند دورهی گذشته، در بین فیلمهای امسال هم گزینههای مناسبی برای اکران نوروز دیده میشود. ولی این همهی بنیه و موجودیت سینمای ایران نیست و چندین فیلم خوب و پرتماشاگر نیز در فهرست فیلمهای خارج از جشنواره یا آثار در دست تولید وجود دارد که میتوانند اکران آینده را پررونقتر کنند. البته همین که در ایام برگزاری جشنواره شاهد اشتیاق مردم عادی برای تماشای فیلمهای حاضر هستیم نشاندهندهی اهمیت حیاتی جشنوارهی فجر برای سینمای ایران است. حتی کسانی که به برگزاری این دوره و سیاستهای کلی و جهتگیریهای مدیران جشنواره نقدهایی را وارد میدانند، حتماً قبول دارند که جشنواره در همین شکل کنونی هم مهمترین منبع اشاعهی علاقه به سینماست و به این ترتیب هر سال به سینمای ایران مخاطبانی جدید از میان مردم عادی اضافه میکند.در صفحههای پیش رو، گزارشها و تحلیلهایی را خواهید خواند که در کوتاهترین فاصله از پایان برگزاری جشنواره، تدارک دیده شدهاند و چشماندازی از وضعیت این دوره را بازتاب میدهند...
ما میتوانیم؟ ما نمیتوانیم؟: نقطههای حساسیت در سینمای ایران احمد طالبینژاد: پابهسنگذاشتهها حتماً حالوهوای سینمای ایران در دهههای شصت و هفتاد را به یاد دارند. از باب یادآوری به کسانی که ندیدهاند و نشنیدهاند که سینمای ما در دوران مورد اشاره چه حال و روزی داشت، بهاختصار عرض میکنم که نیمهی نخست دههی 1360 با فیلمهای بلاتکلیف، انقلابینما و فرصتطلبانه گذشت. تعدادی از قدیمیهایی که احتمال میدادند از قطار سینمای انقلاب پیادهشان کنند از یک سو و برخی جوانان تازه ازراهآمده، برای بقا یا ورود خود به این چرخه، گوش به فرمان مسئولان بودند و باب میل آنان فیلم میساختند. بر فیلمفارسیسازان که حرجی نبود حتی برخی سینماگران فرهیخته هم که در بلاتکلیفی به سر میبردند، ناگزیر چشم و گوش به خواست و اشارهی بالاسریها داشتند. در سال 1358، که به عنوان کارشناس فرهنگی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان سیستان و بلوچستان استخدام شده بودم...
داستانهای ناتمام: ریتم و روایتهای داستانی فیلمهای جشنواره مهرزاد دانش: نتیجهی تماشای بیش از بیست فیلم امسال در جشنوارهی سیوششم، بار دیگر به این یادآوری رسید که یکی از مهمترین چالشهای عموم سینماگران ما، حفظ ریتم داستان بر حسب تداوم و پیشرفت خط اصلی درام و حرکت مرحله به مرحله در تغییر شیب منحنی آن است. غیر از دوسه فیلم که داستان خود را خوب تعریف کردند (مغزهای کوچک زنگزده، عرق سرد و تا حدی شعلهور) یا حالوهوایشان اقتضای خط داستانی پررنگی نداشت (تنگهی ابوقریب)، بقیهی فیلمها آسیب جدی از این ناحیه دیده بودند. داستانی بود که خوب شروع میشد اما ناگهان به وقفه میرسید، دیگری فرجامی بیربط داشت، آن یکی از اساس ایستا بود، و بعدی دهها ایدهی خام را به موازات پیش میبرد. انگار همه بیحوصله شدهاند و...
سالِ اما و اگر...: چهار از بیستوپنج ناصر صفاریان: اگر در همهی این سالها همه از این گفتهاند که مشکل اصلی سینمای ایران فیلمنامه است، امسال دیگر باید این جمله را طلا گرفت و قاب کرد و کوبید سردرِ تکتکِ سینماهای جشنواره. طوری که حتی دو فیلمسازی که به فیلمنامهنویسی شهرهاند، امسال آثار برجستهای نداشتهاند: کامبوزیا پرتوی (کامیون) و رضا مقصودی (خجالت نکش). اولی که ترکیب معمول و موسوم به فیلم هنری و ریتمِ کند را در نهایت به قصد جذابیت و نگه داشتن تماشاگر بر صندلی، به عشق و غیرت و رقص و طنازی پیوند میزند. دومی هم که گویی مینیسریالی نوشته و موقعیتهای اپیزودوار، یک به یک به پایانی از جنس تعلیقِ سریالی میرسند تا دوباره برسیم به قسمت بعد...
نقطههای تاریک و روشن: نگاهی به چند فیلم شاهرخ دولکو: شعلهور شبیهترین چیزی است که میتوان از آخرین ساختهی حمید نعمتالله انتظار داشت: غایت یک دنیای کاملاً شخصی و کاملاً اصیل که فقط مختص خود اوست. در سینمای ایران که هیچ، بعید میدانم در سینمای جهان هم بتوان کارگردانی را یافت که آثار نعمتالله به او شبیه باشد. به لحاظ جهانی که خلق میکند او سازندهی نوع فیلمی است که پیش از او کمتر کسی به آن دست یافته است. بر خلاف اغلب فیلمسازان ایرانی وقتی به فیلمهای نعمتالله نگاه میکنید فیلم دیگری به یادتان نمیآید. شباهتی به لحاظ نوع پرورش قهرمانان (ضدقهرمانان؟)، سیر حوادث، نوع روایت و داستانگویی و نحوهی تصویرپردازی آثار او و سایر فیلمسازان وطنی وجود ندارد و این یعنی یک دنیای کاملاً شخصی و اصیل که همهچیزش از جهان خود کارگردان میآید و...
جهان داره به کدوم سمت میره لاله؟!: فیلمها از منظر شعار و شعارزدگی دامون قنبرزاده: واژههای «شعاری» و «گلدرشت» واژههای آشنایی در سینمای ما هستند. مانند یک فیلم که در نهایت منطق خودش را بنا میکند، این نوشته هم قرار است با منطق خودش با این واژهها رفتار کند به این شکل که: یک فیلم شعاری، گلدرشت محسوب میشود اما گلدرشت بودن یک فیلم الزاماً به معنای شعاری بودنش نیست و جنبههای دیگری از بازی بازیگران تا دکوپاژ و گریم و چیزهای دیگر را هم در بر میگیرد. پس همین ابتدا باید این دو واژه را از هم تفکیک کرد و با همین منطق جلو رفت. وقتی حرف از واژهی «شعاری» میزنیم، شاید اولین چیزی که به ذهن میرسد شعار دادن باشد. چیزی که...
بزم و رزم: جشنوارهی خود را چهگونه گذراندید؟ مصطفی جلالیفخر: به یادم ندارم جشنوارهای برگزار شده باشد و به داوریها انتقاد نشده باشد. طبعاً اولین توضیح و توجیه این است که هر کس وارد این مسابقه میشود، باید به قواعد و نتایج آن احترام بگذارد و بپذیرد. حرف درستی هم هست. اما آنچه مثل یک راز سربهمهر باقی مانده، این است که پشت پرده و دور آن میزهای اسرارآمیز چه اتفاقی میافتد که گاهی نتایجش را نمیتوان با سلیقه و انتخاب و قواعد بازی رفعورجوع کرد. بدتر اینکه هم مدیران و هم داوران مدعی هستند که اعمال نظرهای بیرونی تأثیری در انتخابهای آنها ندارد. در حالی که اگر صادقانه میگفتند که...
کِیفِ کندنِ زخم کهنه: پاراگراف، یادداشت امیر پوریا: سوءتفاهم: تماشای پردهی آخر (واروژ کریممسیحی) بهتنهایی میتواند بخش عمدهی وجد و شگفتی خود احمدرضا متعمدی نسبت به ایده و پردازش آن در این فیلمش را کمرنگ کند. طراحی و اجرای دسیسهی مرگباری در دل اجرای یک اثر نمایشی، آنجا با فضای بعد از دورهی قجر و با پستوهای عمارت قدیمی و دستافشانیهای گروهی مطرب نمایشگر، بخشی از فضای جاری را تشکیل میداد ولی اینجا با ملغمهای از مشکوکبازی به سبک رییسدزدهای سریالهای پلیسی با اجرای متزلزل مریلا زارعی و تکرار سکانس سم ریختن و سم خوردن که باز در پردهی آخر اوجی ظریف و غافلگیرکننده میساخت، فیلم بهزور میخواهد فضای مناسب برای روایت خود را دستوپا کند. اما از وقتی دو گروه پلیس واقعی و...
در حوالی سینما...: چند نکتهی کوچک خشایار سنجری: با این استدلال که سینما مدیومی وارداتی برای ایرانیها محسوب میشود، سالهاست فیلمسازان ایرانی در مظان اتهام تقلید یا کپیکاری از فیلمهای سینمای جهان بودهاند. از داستانهای قیصر و نوادا اسمیت (هاتاوی) تا دربارهی الی... و ماجرا (آنتونیونی) همواره این مسائل در مجامع سینمایی مطرح بوده و گاهی آثار باارزش و خوشساخت سینمای ایران، با دلایلی سطحینگرانه، محکوم به فقدان نگاه بکر شدهاند. مرز باریکی بین گرتهبرداری، الهام گرفتن، ادای دین و کپی کردن وجود دارد. در جشنواره سیوششم نیز دو فیلم متهم به کپی شدند...
قهرمان کیست و جشنواره چیست؟: دربارهی قهرمانهای فیلمهای این دوره و چند موضوع فرعی پوریا ذوالفقاری: این هم از جشنواره! همانی بود که فکرش را میکردیم. نتیجهی طبیعی روند سینمایمان در چند سال اخیر. نمیشود سینما در همهی ابعادش - از سرمایه تا اکران - دچار بحران باشد و بعد ناگهان از 25 فیلم بخش مسابقه دهتایش درجه یک از کار درآیند. امسال هم فیلمهایی تبدیل به کمدی ناخواسته شدند و مخاطبان را خنداندند، چند فیلم به فهرست طولانی آثار خنثی اضافه شدند، تعدادی، پرسش جدی چرایی ساخته شدنشان را در پی آوردند و چندتایی هم - که زیاد نیستند - امید آفریدند (مسئولان خوشحال نشوند. منظور امید به آیندهی سازندگانشان است! وگرنه اتفاقاً بسیار فیلمهای تلخ و باحالی بودند. فیلم میتواند تلخ و باحال باشد. شما را به خدا باور کنید!) با رصد کردن فیلمها میتوان این گونه نتیجهگیری کرد که...
تو فکر یک سقفم، یک سقف رؤیایی: فیلمهای اول و دوم و سوم محمد محمدیان: کاهش تعداد فیلمهای اول به سه فیلم از اتفاقهای عجیب این دوره است، در حالی که یکی از مکانهای مهم عرضهی این آثار و تشویق نسل آیندهی فیلمسازان سینمای ایران همین جشنواره است. مثل این میماند که تیمهای پایهی ورزشی را حذف کنیم و بخواهیم شاهد حضور تیمهای بزرگسال قدرتمند در آینده باشیم. اصلاً یکی از نقاط قوت دورههای اخیر جشنواره حضور همین فیلمسازان جوان با فیلمهای درجهیکشان بود که دوره به دوره نیز بیشتر میشدند و تأثیرگذارتر. پس از اعلام فهرست فیلمها توسط هیأت انتخاب و...
حاشیههای کوچک دوستداشتنی: خبرها و حواشی برگزاری این دوره محسن بیگآقا: به نظر میرسد پردیس ملت و نمایش چهارسالنی آن از طرف مطبوعات مقبول افتاده باشد. با اینکه روز اول مشکل پارکینگ سبب دلخوریهایی شد، مزیتهایی مانند کیفیت نمایش، صندلیها، تعداد سالنها و نظم و ترتیب بیشتر، نمرهی قبولی به پردیس ملت بدهد. این ویژگیها البته قابلمقایسه با برج میلاد و سالنی که برای همایش ساخته شده بود، نیست. گرچه مأموران داخل سالن نباید مأموریت خود را با شروع فیلم خاتمهیافته میدیدند، تا برخی از تماشاگران با خیال راحت با گوشی خود از فیلمها تصویربرداری نکنند. باز هم البته...
نامهایی که میتوانستند به نامزدهای داوران اضافه شوند: کتیبهای بر آب آرامه اعتمادی: جواد عزتی: او جزو اولین افرادی است که به طور قطع باید نامش در میان نامزدها دیده میشد. خیلی از منتقدان و اهل سینما پس از دیدن فیلمهایش در جشنواره او را برندهی محرز سیمرغ میدانستند. عزتی در تنگهی ابوقریب در نقش یک دانشجوی پزشکی که در آخرین روزهای جنگ دلیرانه و بیپروا تلاش میکند جان همرزمانش را نجات دهد بهدرستی ظاهر شده و با نگاهها و میمیک صورتش در بهترین حالت داغ از دست دادن عزیزان را به جان و دل تماشاگر مینشاند. در لاتاری هم با همان نقش کوتاه چهرهای متفاوتتر از همیشهاش ارائه داده؛ مردی یاغی و سرکش و در عین حال بامعرفت. با همین دو نقش او ثابت میکند که...
در میان آتش و خون: نگاهی به زنان فیلمهای جشنواره ریحانه عابدنیا: مفاهیم غیرتمندی و ناموسپرستی از نوع متعصبانه و کور، در فیلمهای بسیاری در طول تاریخ سینمای ایران روایت شده است. اما این که چنین اتفاقی در یک فضای گنگستری، در یکی از زاغهنشینهای اطراف تهران، در زمان حال و با حالتی بدوی رخ دهد، کاریست متفاوت. مغزهای کوچک زنگزده، روایت زنان و دخترانی است که با وجود فاصلهی جغرافیایی کم، به وسعت یک جهان از ما فاصله دارند و با ناباوری و حیرت به تماشای داستان زندگیشان مینشینیم. آنچه ما را با این فضای عجیب همراه میکند...
سینمای مردانه: تفاوت جنسیتی در فیلمهای جشنوارهی سیوششم محسن خادمی: در این سالها موضوع نقش و موقعیت زنان در سینما به مسألهای حساسیتبرانگیز تبدیل شده است. موضوعی که در سینمای ایران هم همواره بحثبرانگیز و پرحاشیه بوده است. صرفنظر از حواشی موضوع، میتوان با بررسی چند نمونه از فیلمهای جشنوارهی سیوششم به دیدگاه جاری در خصوص حضور زنان در فیلمنامهها و از این طریق به جایگاه زنان در داستان فیلمها نگاهی اجمالی انداخت. نگاه مؤلفان و فیلمسازان به زنان از چه زاویهای است و در فیلمهای امسال زنان چه نقشهایی را پذیرفتهاند...
سوءتفاهمها: مرور چند مضمون مهم در جشنوارهی فجر میلاد دارایی: جملهای کلیشهای وجود دارد که از فرط تکرار، تقریباً همه آن را یک بار شنیدهاند یا در نوشتههایشان بهکار بردهاند: «سینما آینهی اجتماع است.» اگر این حکم را بپذیریم، میبینیم اگرچه تصویر تمامقد اجتماع در بیشتر فیلمهای این دوره غایب بود (و این نهتنها به محافظهکاری فیلمسازان، که بیشتر از آن، به سیاستهای فرهنگی-اجتماعی فعلی برمیگردد) اما در گوشه و کنار اغلب فیلمها، تصویری از زندگیهای مخفی و زیرزمینی وجود داشت که میتواند تحول و پوستاندازی جامعه از یک سو، و فاصله و شکاف آن را با نگاه رسمی از سوی دیگر، بهخوبی نمایان کند...
با صدهزار مردم تنهایی: نگاهی به فیلمنامهی ده فیلم با تمرکز بر شخصیتپردازی محسن جعفریراد: برای اینکه بتوان با شخصیتهای داستان یک فیلم، یعنی انسانیترین عناصر آن، رابطهی مؤثری برقرار کرد، باید متقاعدکننده، چندوجهی، ملموس و قابلفهم باشند که در شکل ایدهآلش بایستی به یک فردیت قوامیافته نزدیک شوند. شخصیتپردازی به عنوان یکی از ارکان اصلی فیلمنامه همواره در سینمای ایران مورد غفلت قرار گرفته و جشنوارهی فجر امسال هم به عنوان مشتی نمونهی خروار از این قاعده مستثنی نیست. البته چند فیلم هم با مهندسی جزییات و توجه به اصول درام، موفق شدند به شکل آرمانی شخصیتپردازی، یعنی باورپذیری انگیزهها، کنشها و واکنشها بپردازند. در این مطلب سعی شده شخصیتپردازی ده فیلم مهم جشنواره مورد بررسی قرار داده شود...
سال متوسطها: نگاهی به موسیقی فیلمهای جشنوارهی سیوششم فجر سمیه قاضیزاده: الان چندسالی است که نامی از بسیاری از بزرگان و پیشکسوتان موسیقی فیلم مطرح نیست. یا خانهنشین شدهاند یا به آنها فیلمی نمیرسد یا نتوانستهاند با سلیقهی کارگردانان امروزی سینما خودشان را وفق بدهند، یا استفاده از سمپل برایشان اتفاق جالبی نیست یا تخصصشان نوشتن موسیقی برای ارکسترهای بزرگ است و بودجههای موسیقی اندک و هزار و یک یای دیگر. این شده که هر سال تعدادی نام جدید به موسیقی سینمای ایران اضافه میشود که تقریباً تخصص همهشان نوشتن موسیقی برای آنسامبلهای فوق کوچک و خلوت یا صداسازی است. آهنگسازان...
مرگ تدریجی یک رؤیا: از بیستوهفتمین جشنوارهی بینالمللی فیلم فجر تا سیوششمین جشنوارهی فجر رضا حسینی: محمدمهدی حیدریان، رییس سازمان سینمایی، وقتی در جریان برگزاری سیوششمین جشنوارهی فجر در پردیس ملت، مقابل خبرنگاران قرار گرفت به این موضوع اشاره کرد که «هر رویداد سینمایی مستلزم یک انتخاب است و عدم انتخاب برخی به معنی بیکیفیتی آنها نیست، هر جشنواره و مراسمی برای خودش سمتوسویی دارد و بر اساس آن عمل میکند...» و در بخش دیگری از صحبتهایش گفت که «به نظرم با همراهی اهالی رسانه یکی از بهترین دورههای جشنوارهی فیلم فجر را پشت سر میگذاریم.» نگارنده که امسال دهمین حضور تماموقتش در مهمترین رویداد سینمایی این سرزمین را پشت سر گذاشت، مانند خیلیها با این عقیده موافق نیست که یکی از بهترین دورهها را تجربه کردیم و...
سینمای متحول و نگاه مستند: نسبت فیلمهای جشنواره با سینمای مستند محمدسعید محصصی: موج نوی سینمای ایران که ظرف مدت کوتاهی جهان را متوجه گونهی جدیدی از سینما کرد، از همان آغاز یک رگهی قدرتمند نئورئالیستی و مستندگرا داشت. سالها طول کشید که سینمای ایران از زیر سایهی این عامل بهدرآید. بهمن فرمانآرا در گفتوگوی مفصلی که در پروندهی بوی کافور، عطر یاس در ماهنامهی «فیلم» چاپ شد، گفته بود نام این فیلم در آغاز باید «من از عباس کیارستمی متنفرم» میبود اما روند ماجراهای منجر به ساخت فیلم به او ثابت کرد بسیاری از مؤلفههای سینمای زندهیاد کیارستمی درستتر جواب میدهد! (نقل به مضمون). بحث سینمای آن عزیز نیست، بحث این است که مستندگراییای که یکی از خمیرمایههای موج نوی سینمای ایران بوده و البته سالهاست که سیطرهاش را بر سینمای ایران از دست داده، هنوز...
جشنوارهی سیوششم؛ فیلم به فیلم اتاق تاریک (روحالله حجازی): کودک آزردهی درون محمد شکیبی: فیلم آپارتمانی با دستمایهی مشکلها و تنشهای خانوادگی مد روز فراگیر سینمای ایران است و اتاق تاریک یکی از دهها تولید سینمای ایران است در همین مورد. زوج جوان و تحصیلکرده و شاغل و میانهحال با پسرک خردسالشان مستأجر یک مجموعهی مسکونی نوساز در یکی از محلههای دورافتادهی شمالی شهر ساکن هستند. زن و شوهری که طبق معمول اکثر مردمان طبقهی متوسط اجتماعی، دچار همان جدلها و بگومگوها و گیروگرفتهای رایج هستند. اختلاف روش و نظر این پدر و مادر و روشهای سختگیرانهی متوالی یکی از آن دو، در تناقض و خنثیسازی رفتار دیگری میانجامد. سختگیری آموزشهای تربیت پسرک توسط یکی در مقابل تسامح دیگری و در نوبتی دیگر برعکس و...
امیر (نیما اقلیما): سکوت و سیگار شهرزاد امیرشاهکرمی: امیر (میلاد کیمرام) شخصیت اصلی داستان خارج از پیرنگ فیلم است. هیچیک از حوادث پیرنگ در ارتباط با او رخ نمیدهد و او فقط شاهد خاموش وقایع است. حتی فیلمساز با انتخاب زاویهی دید دانای کل این امکان را نیز از بیننده سلب میکند تا از منظر امیر به جهان فیلم بنگرد. اگر قرار است داستان به واسطهی امیر به زندگی علی و همسر و فرزندش وارد شود و مشکلهای آنها را دریابد یا همراه او به خانهی پدریاش برود و با خواهر روانپریشاش مواجه شود، چهگونه سایر وقایع فیلم و موقعیت تعیینکنندهی آشنایی همسر علی با فردی دیگر، خارج از این زاویهی دید رخ میدهد؟ بنابراین...
چهارراه استانبول (مصطفی کیایی): تلخند رضا کاظمی: فروریزش پلاسکو یک شوک بزرگ اجتماعی با رنگ و بوی نوستالژیک بود و نیز گواه آشکاری بر درماندگی عمومی ما در مواجهه با هر بحران احتمالی. از چنان واقعهای میتوان با اطمینان به منزلت یک «رخداد» یاد کرد (رخداد به معنای نقطهعطف تاریخی، نقطهی عزیمت به ساحتی نو در تاریخ اجتماعی، تلنگر دردناک، رخداد بهمثابه گرانیگاه نمادین خردهاتفاقهای مغفول). رخدادی که بنا بر مقتضیات اجتماعی و فرهنگی (شما بخوانید: سیاسی) خوانش سرراست و یکهای نداشت و آغشته به اقسام گمانهزنیها بود (و هست). مواجههی سرراست با رخدادی چنین مهم و قرار دادن آن در کانون و مرکز درام، دستبالا به فیلمی در سینمای حادثه یا فاجعه میانجامید. اما کیایی هوشمندانه رخداد مذکور را در حاشیه و فرع درام خود نشانده و...
زنانی با گوشوارههای باروتی (رضا فرهمند): زندگی در سایهی جنگ امید نجوان: زنانی با گوشوارههای باروتی میکوشد در کنار پرداختن به خشونت ذاتی جنگ و در لایههای زیرین خود، بازتابدهندهی مشکلهای روزنامهنگاری نیز باشد. فعالیت روزنامهنگاری در بستری آکنده از سوءتفاهم و فاقد امکانات اولیه که خانم «نور» (شخصیت اصلی فیلم) را واداشته تا به نفع این حرفه، احساساتش را نادیده بگیرد و ضمن تنها گذاشتن همسر و فرزندان خود راهی خط مقدم نبرد با داعش شود. اما ظاهراً آنچه که سبب شده تا چنین نکتهای به جای متن در حاشیه قرار گیرد، سنگینی مهیبِ تصویر جنگ است که با تمام ابعادش فیلم را به سیطرهی خود درآورده است. به همین دلیل هم فیلمساز نسبت به تشریح وضعیت شخصیت محوری ماجرا (پُست سازمانیاش، واکنش و احساس خانوادهی نسبتاً پرجمعیت او به کار پرخطری که انجام میدهد و...
سرو زیر آب (محمدعلی باشهآهنگر): مهمتر از جنگ ارسیا تقوا: گرچه صفحههای متعددی که فیلم میگشاید همه را تمام و کمال سامان نمیدهد اما حسِ کلی فیلم که درک دغدغهی یک جماعتِ منتظرِ پیکر عزیزشان است سرانجام درمیآید. فضا، زمان و مکان ما را با روایتی مربوط به سی سال قبل آشنا میکند؛ یک قصهی مملو از جزییات همراه با فضاسازی موجهی از ستاد معراج را در زمان جنگ شاهدیم. آشنایی با آدمهایی پیدا میکنیم که با دقت و وسواس میخواهند خانوادهها را نه به عزیزانشان که به کالبد بیجان آنها برسانند. موقعیت عجیب و ناملموس آشنایی با شخصیتهایی که با دیدگاههای مختلف کنار هم گرد آمدهاند باعث میشود که خود را در بحبوحهی آن موقعیت حس کنیم و کمکم با آن فضای غریب آشنا شویم...
فیلشاه (هادی محمدیان): این فیل شاه نیست فاضی ترکمن: هادی محمدیان، کارگردان انیمیشن شاهزادهی روم این بار هم بر خلاف اسم غلطاندازی که روی کارش گذاشته، سراغ یک سوژهی مذهبی رفته که البته قطعاً هم از نظر فیلمنامه و هم کیفیت اثر نسبت به کار قبلی خودش موفقتر عمل کرده است. اولین موفقیت جمع کردن یک گروه سهنفره برای نوشتن متن است. از میان این تیم نام علی رمضان (که قبلتر با عنوان محمدعلی رمضانپور در نشریههای طنز مینوشت و چند کتاب هم در این حوزه دارد) آشناتر به نظر میرسد. حضور او و دیگر نویسندگان باعث شده که تا حد زیادی از شعارزدگی و بار آموزشی و اخلاقی صرف انیمیشنهای قبلی ایرانی (از جمله شاهزادهی روم) کاسته شود و داستان استقلال خودش را بدون آموزههای گلدرشت و مستقیم پیش ببرد و...
مصادره (مهران احمدی): آزمون برای احمدی احسان ناظمبکایی: فراتر از انتظار. جان کلام دربارهی اولین تجربهی کارگردانی مهران احمدی چنین عبارتی است. مصادره با تیتراژ موشنگرافیکی قابلتوجه شروع میشود تا نشان بدهد روی اجزای آن فکر شده است. این توجه به جزییات را در طول فیلم میشود حس کرد. علی فرقانی، نویسندهی فیلمنامهی مصادره، مسیر قصه را طوری منظم و خوشریتم پیش میبرد که موضوع قصه بر ستارگی بازیگران میچربد. طبق همین قاعده، مصادره از معدود فیلمهایی است که حضور رضا عطاران در آن سنگینی نمیکند و این قصه است که مخاطب را پیش میبرد. اگرچه حضور عطاران، شتابدهنده و تسهیلکننده است اما نمیتوان این فیلم را فیلمی قائم به حضور او دانست...
سینمای جهان - واقعیتهایی دربارهی فهرست شیندلر شهزاد رحمتی: اسپیلبرگ در مسیر واقعی جلوه دادن داستان فیلمش هر واقعیت تاریخی مهمی را که باب میلش نبوده کنار گذاشته است. از جمله این واقعیت تاریخی را که آمون گوت در سپتامبر 1944 توسط ادارهی قضایی مرکزی اساس به جرم خشونت با زندانیان و سوءاستفادههای مالی دستگیر و زندانی شد! دستگیری و زندانی شدن گوت نتیجهی بازرسی قاضی کنراد کورگن بود که برای بررسی وضعیت اردوگاه بوخنوالد و اصلاح وضعیت اردوگاه مأموریت یافت و به دلیل موفقیتش در این کار، وظیفهی بازرسی از اردوگاههای دیگر هم به او سپرده شد؛ از جمله اردوگاه کراکاو-پلاژوو که آن موقع آمون گوت رییس آن بود. همهی این واقعیتها با نیت اسپیلبرگ مبنی بر ایجاد این توهم در ذهن مخاطب که گوت به واسطهی بیرحمی غالب سیستم بدون هیچ مانع و مشکلی همچنان خدایگونه بر اردوگاه حکومت میکرده کاملاً در تعارض بودند. پس خیلی راحت حذفشان کرد! تنها اشارهی فیلم به این وقایع آشکارا اساسی، اشارهی کلامی چندثانیهای و مبهمی است به بازبینی دفاتر گوت که...
فیلمهای روز: فراسوی خوب (بودوین کول): لبخند به ناشناختهها مرتضی مؤمنی: برای تماشای فیلم جدید (و فیلمِ دوم) بودِوین کولِ هلندی، فراسوی خواب (2016)، چه بهانهای بهتر از فیلمِ بسیار دلنشین قبلیاش، Kauwboy (2012)؛ فیلمی تأثیرگذار و انسانی دربارهی کودکی دهیازدهساله که جوجهپرندهای پیدا میکند، و بر خلافِ مخالفتهای پدر سختگیرش، مجبور میشود از آن نگهداری کند. فیلمی عمیق دربارهی رشد و بلوغ پسربچهای که در پایان مشخص میشود پیشتر مادرش را از دست داده و به واسطهی دل بستن و دل کندن از یک جوجهپرنده (به واسطهی مرگِ پرنده)، بلوغ و مهر مادری را کشف میکند؛ و به ارزش زندگی و معنای مرگ پی میبرد. یک فیلماولی کاملاً قابلقبول از...
هنرمند فاجعه (جیمز فرانکو): آن بالا، کنار هیچکاک، لین و فورد دامون قنبرزاده: شخصیتی که جیمز فرانکو از تامی وایزو ترسیم کرده، مردیست پاک و ساده، با معصومیتی کودکانه که تنها به یک هدف فکر میکند. مردی ترحمبرانگیز که در قسمتهایی مثل همان صحنههای آخر، قلبمان را به درد میآورد، جایی که وقتی با عکسالعمل تماشاگران فیلمش مواجه میشود، با چشمانی اشکبار سالن را ترک میکند. این از آن قسمتهاییست که دوست داریم با او همدردی کنیم. هرچند دقایقی بعد که با دلگرمیهای گِرگ به سالن برمیگردد و با دقت و مکث بیشتری به خندهی حضار دقت میکند، احتمالاً به این فکر میکند که گِرگ درست میگوید؛ او لااقل کاری انجام داده است به جای اینکه بنشیند و حرف بزند. نکته همینجاست که...
شکسپیر والا: شیشی کاپور خاموش شد التفات شکریاذر: هنوز از جوهو کاملاً دور نشده بودم که یکی از دوستان ژاپنی تلفن زد و گفت امروز ناهار مهمان شیشی کاپور هستیم و میرویم «خانهی هنر» او را ببینیم. از راننده خواستم برگردد. به هتل که رسیدم، دیدم دوستان ژاپنی در کافیشاپ منتظرند. گفتند رایزن فرهنگی ژاپن در هند با شیشی کاپور دوست است و چند بار هفتهی فیلمهای ژاپن در «خانهی هنر» او برگزار شده است. وقتی رسیدیم، به رسم هندیها در ورودی ساختمان برای خوشامدگویی طاق نصرتی از گل یاس زده بودند و شیشی کاپور با دستیارانش به پیشواز آمد. لباسی سفید داشت با شال قرمزی روی دوشش و لبخندی باشکوه بر لبانش. یکی یکی مهمانان با او دست دادند. وقتی نوبت من شد گفت شما را قبلاً دیدهام! گفتم بله، در کن. و به رسم هندیها یکدیگر را در آغوش کشیدیم... |