چشمانداز ۵۱۹
داریوش مهرجویی: روشنفکر و تأثیرگذار احمد طالبینژاد: درک جهان مهرجویی و ربط آن با آثارش، چیزیست که نیاز به پیشفرضهایی دارد. اینکه بدانی رشتهی تحصیلیاش فلسفه بوده، سابقهی روزنامهنگاری و انتشار نشریهی ادبی آنهم خارج از کشور دارد، ترجمه کرده و میکند، رمانهای بامزه مینویسد و بیآنکه به رخ بکشد و مثل برخیها بابت دانش معرکه بر پا کند، دارای جهانبینی خاصی دربارهی زندگی است. در سالهای اخیر که یکیدو بار در سفرهای داخلی با او همراه بودهام و...
کیومرث پوراحمد: مردی از گذشته برای امروز محمد شکیبی: ...اگر به نظریهی سینمای مؤلف و رجحان سینماگران مؤلف باور داشته باشیم، کیومرث پوراحمد را میشود از سینماگران مؤلف ایران نامید. اما او هم یکی از سینماگران آغازکننده در سهچهار دههی پیش است که در دوران تازه نیاز به یک خانهتکانی و پوستاندازی و تجدید نظر در رویکرد به داستانهای مورد علاقهاش دارد.
جعفر والی: همیشه عاشق صحنه علی شیرازی: از میان شش فیلمی که والی قبل از انقلاب بازی کرد، در چهارتای آنها نقش آدمهای روستایی پیر یا میانسال را بر عهده داشت (در همین دوره او در سریال آتش بدون دود هم بازی کرد که قصهاش در ترکمنصحرا میگذشت). البته کارنامهی سینمایی والی حفرههایی چندساله دارد که یکی از این دورهها به غیبت یکدههای او از ایران مربوط میشود. صرف نظر از نگاه نخبهگرایانهی او به بازیگری در سینما که...
با جعفر والی: از واپسین دیدار امید نجوان: یادتان هست برای بازی در فیلم گاو چهقدر دستمزد گرفتید؟ والی: هیچکدام از بازیگران برای بازی در این فیلم دستمزدی نگرفتند. اغلب ما کارمندان ادارهی تئاتر بودیم و از طرف این اداره موظف شده بودیم در گاو بازی کنیم. حتی کسانی که در این فیلم نقش بلوریها را بازی کرده بودند هم از همکاران خود ما بودند. یکی از بلوریها منوچهر فرید بود که بعدها در برخی فیلمهای بهرام بیضایی مثل رگبار و چریکهی تارا درخشید. میخواهم بگویم این قدر اعتماد و اعتقاد به کار وجود داشت که...
علی مصفا: بازیگری با سکوت شوخ و مرموز پوریا ذوالفقاری: علی مصفا روی پرده همین است. مثل حضورش در جمع دیگران، روی پرده هم احساس نمیکند که باید فضا را تسخیر و سکانس را متعلق به خودش بکند. مهم نیست که اگر بخواهد از پس این کار برمیآید یا نه. او اصلاً در پی چنین چیزی نیست. در طول فیلم میرود و میآید و حرف میزند و در نهایت دوسه بار، با چند حرکت، گاه با یک نگاه، با بیان یک دیالوگ به شیوهی خودش که ضمن یکنواختی آمیزهی غریب شخصیت او را هم در خود دارد، تأثیرش را میگذارد...
هدیه تهرانی: راه و رسم ستارگی آرامه اعتمادی: به او عنوان «بازیگر صورتسنگی» داده بودند و سینمای ایران در اواخر دههی 1370 دقیقاً همین شمایل را کم داشت. در گذر از چند دهه اشک و آه و ضجهمویهی زنان بر پردهی سینما، و در شرایطی که کار در کاباره و سفته دادن به دست مدیر چموش و بدخو هم دیگر گزینهی ممکن نبود، فقط دو جای خالی وجود داشت: زیبارویانی که دلبرانه در برابر دوربین بخرامند و بهانهی دلباختگی و کشمکش مردان شوند، و بانوی صورتسنگی...
ژرژ لیشینسکی: فیلمبرداری موقر و مؤدب و خوشپوش عباس بهارلو: مهندس ژرژ لیشینسکی در سال 1294 متولد شد. پدرش کیتیا لیشینسکی کلیمیِ لهستانی و مادرش لیزا فرانسوی بود. لیشینسکی سالهای نوجوانیاش را همراه خانواده در فلسطین گذراند؛ معماری خواند و آرشیتکت و مشتزنِ قابلی شد. باید در همین سالها به سینما هم علاقهمند شده باشد و عکاسی و فیلمبرداری را فراگرفته باشد؛ زیرا وقتی به ایران آمد عکاس چیرهدستی بود و با فنون فیلمبرداری آشنایی داشت...
محمود کلاری: فیلمبردار بزرگان آذرمهرابی: در تاریخ 115سالهی سینمای ایران کمتر فیلمبرداری به اندازهی کلاری قدر دیده و امکان همکاریاش با شاخصترین کارگردانان سینمای ایران فراهم شده. او تا کنون پنج بار برای فیلمبرداری فیلمهای سرب،گبه، بویکافور عطریاس، خونبازیوجدایینادرازسیمینسیمرغ بلورین گرفته، چهار بار به پاس یک عمر دستاورد هنری از جشنوارههای سه قارهی نانت فرانسه، دوبلین ایرلند، کمِرایمِیج لهستان و انجمن فیلمبرداران فرانسه تندیس افتخار دریافت داشته و...
کیومرث وجدانی: پرچمدار تئوری مؤلف در نقد فیلم ایران خسرو دهقان: کیومرث وجدانی کیست؟ منتقد سینمایی مهم و قدیمی سینمای ایران در دههی 1340. یک اسطوره، یک شمایل. یک منتقد دوستداشتنی و محبوب و محترم و باوقار و محجوب و رژه پایانناپذیری از این گونه صفات و هر صفت نیکو در این وادی. منتقدی که در یادها و خاطرهها و لای ورق کاغذ نشریات و برخی کتابها برای همیشه وجود خواهد داشت. قرص و محکم و سرپا...
روبیک منصوری: مردی که به فیلمها جان میداد بهزاد عشقی: زندگی حرفهای روبیک منصوری تقریباً عمری به قدمت کل تاریخ فیلمسازی در این سرزمین دارد و شاید به همین دلیل وقتی خبر درگذشتش اعلام شد، او را مسنتر از سن واقعیاش میانگاشتند و گمان میکردند که دیگر وقت رفتن است. در حالی که روبیک تازه به پختگی رسیده بود و فیلمسازان جدید همچنان میتوانستند از تجربیاتش در زمینهی صداگذاری بهره بگیرند. سینمای فیلمفارسی در عرصههای هنری و تکنیکی استعداد ناب کم نداشت...
بابک بیات: آهنگساز غریزیِ فیلم و ترانه علی شیرازی: بیات با وجود دانش، تسلط و تجربهی کافیاش در موسیقی، به معنای واقعی یک هنرمند غریزی بود. وقتی پای حرفهایش مینشستی و از فلان ترانهی محبوبی که او آهنگش را ساخته بود میگفتی، با ذوقی کودکانه و البته با صدای رنجورش قصهای را شروع میکرد و میگفت که خیلی وقتها ساخت یک آهنگ را پس از مدتها شروع کرده و نیمهکاره گذاشته اما به همان دلایل دلی و غریزی نتوانسته بود تمامش کند...
ناصر چشمآذر: حکایت ساز شکسته... عباس یاری: در بحبوحهی انقلاب، بهاشتباه برای انجام کاری روانهی آمریکا شد و در آنجا اقدام به سرمایهگذاری کرد. برای محافظت از این سرمایه میبایست در آنجا میماند. شش سال بعد با این واقعیت تلخ مواجه شد که همهچیزش را باخته، ناچار دست از پا بلندتر برگشت. البته طی این مدت چند دورهی موسیقی کلاسیک و موسیقی فیلم هم خواند و ارکستراسیونش را هم تقویت کرد و با...
فردین خلعتبری: تجربهگرایی در عین حرفهایگری سمیه قاضیزاده: بارزترین ویژگی فردین خلعتبری تجربهگرایی او در عین حرفهایگری است. او در تمام این سالها سعی نکرده مرعوب ساختههای خود در هیچ حوزهای از موسیقی بشود یا فقط به شاخهای که پرطرفدارتر شده بچسبد. از موسیقی متن سریالهای معروف و پرطرفدار تلویزیونی گرفته، تا موسیقی فیلم، موسیقی تئاتر، ساخت موسیقی برای خوانندههای پاپ، آهنگسازی برای گروههای موسیقی تلفیقی و...
ایرج رامینفر: طراحی صحنه و لباس، با جزییات علی شیرازی: درخشش رامینفر در سینمای ایران فقط به آثار بیضایی محدود نمیشود. او با سازندگان چند فیلم خوب یا دستکم متفاوت دیگر همراه و در آفرینش آنها سهیم بوده است: آفساید و طلای سرخ (جعفر پناهی)، قطعهی ناتمام (مازیار میری)، خانهی خلوت (مهدی صباغزاده)، ریحانه (علیرضا رییسیان)، زرد قناری (رخشان بنیاعتماد)، سرب (مسعود کیمیایی) و هیولای درون (خسرو سینایی). در واقع قدر و جایگاه آدمهایی مثل رامینفر زمانی مشخص میشود که...
آتوسا قلمفرسایی: طراحی صحنه و لباس، بدون جلوهفروشی قصیده گلمکانی: میدانیم که بهترین طراحیها با کار یک نورپرداز و فیلمبردار ناشی میتواند دیده نشود یا حتی خراب شود. شانس قلمفرسایی و البته ذکاوتش در انتخاب این بوده که در اغلب فیلمهایش با تصویربردارهای باسواد و درست و باذوقی همکار بوده. از نمونههای آن میتوان همکاریاش با حمید خضوعیابیانه در اینجا بدون من را نام برد که طراحیاش جایزهی جشن خانهی سینما را برایش همراه داشت؛ فیلمی که...
پرویز یشایایی: فیلمهای من، امضای من امید نجوان: باید جزو نسلی «تکرارنشدنی» از تهیهکنندههای سینما دانست؛ نسلی که به تماشاگران آموخت در وهلهی نخست، سینما عاملی برای سرگرمیست، و اگر کسی در کنار فیلم دیدن، دنبال هدف، پیام یا مفاهیم عمیقی میگردد بهتر است در لایههای زیرین آثار دنبال آن بگردد؛ نه در ظاهرشان. یشایایی در این دوران خلوت و کمکاری (و به تعبیر خودش «روزهای دور از سینما») همچنان بیوقفه به مدیریت شرکت خود، «پخشیران»، ادامه میدهد و...
علی سرتیپی: مافیای اکران یا استفاده از ظرفیتهای موجود؟ هوشنگ گلمکانی: در سالهای اخیر نام علی سرتیپی بیش از هر پخشکنندهی دیگر سینمای ایران در عرصهی ملتهب و پر از بحران اکران شنیده شده است. بیش از یک دهه است که او پرکارترین پخشکنندهی فیلمهای ایرانی است؛ حتی با اینکه مقررات محدودکنندهای در زمینهی پخش فیلم برقرار شده که انگار هدفش محدود کردن او و شرکت پخش فیلم او، فیلمیران است که با چند سینماگر دیگر در آن شراکت دارد. با این حال در همین سالها او پرکارتر از همکارانش بوده و پرفروشترین فیلمهای سال در فیلمیران پخش شدهاند. به همین دلیل، طبق روال آشنای سرزمین ما...
ژاله کاظمی: صدای ماندگار دوبله، نقاش و مجری نیروان غنیپور: با ترکیب عنوانهایی چون دوبلور، مجری تلویزیون، گویندهی رادیو و نقاش، فقط میتوان به یک نام رسید: زندهیاد ژاله کاظمی. این عنوان زندهیاد هم به دور از تعارفها و رعایت عُرف نوشتاری دستوپاگیر بهواقع شایستهی اوست. یاد او زنده است چون آثاری از خود به یادگار گذاشته که با مرورشان در هر زمان میتوان به ماندگاری ظرافت کارش پی بُرد. او گویندهای مؤلف بود؛ همانهایی که با ابزار آشنای دوبله (صدای خاص، تصویر فیلم، متن دیالوگ، میکروفن و گوشی)، کاری میکنند کارستان...
ناصر طهماسب: از کرامات حنجره تا کمالات انسانی امیر پوریا: ...از همین روست که میتوان برادری ناصر طهماسب با ایرج طهماسب را با وجود این همه کمشباهتی یا بیشباهتی، باور کرد. چون او هم با عروسکهایی شیطان و پرهیاهو سروکله میزند و گاهی درگیر مسخرهبازیهایشان میشود یا سرشان فریاد میکشد؛ اما خودش در برخورد عینی و زندگی شخصی، بسیار مأخوذ به حیاست. نیز از همین زاویه است که میشود فهمید چرا ناصر طهماسب در نظرخواهی نخستین شمارهی ویژهی دوبلهی ماهنامهی «فیلم» (شمارهی 145، نیمهی مرداد 72) که از گویندگان خواسته بودند بهترین نقشهایی را که گفتهاند برگزینند، جواب داده بود: «هیچ علاقهای به صدای خودم ندارم. هر وقت تلویزیون، فیلمی را با صدای من پخش میکند، از خانه بیرون میروم»...
اصغر بیچاره: از آغاز با این سینما بود اردشیر شلیله: یکی از ویژگیهای بیچاره شوخطبعیاش بود. با هر موضوع و بحثی که کوچکترین زمینهای به او میداد طنازانه برخورد میکرد و در بیان مطالب از واژهها و اصطلاحات خاص خودش استفاده میکرد. آدم بسیار خونگرمی بود و با اکثر هنرمندان از هر رشتهای، بهخصوص سینما روابط نزدیکی داشت. همیشه در هر مراسمی با نوع پوشش خاص خود حاضر میشد و ارتباط گرمی با آدمها برقرار میکرد...
اصغر شاهوردی: از آغازگران صدای سینما عسل عباسیان: این صدابردار باسابقهی سینما که فیلمهایی چون اجارهنشینها، خانهی دوست کجاست؟، باشو غریبهی کوچک، هامون، سارا، لیلا، قرمز، موج مرده، بمانی و زیر پوست شهر را در کارنامهاش دارد گرچه با یاری و همراهی همسر و فرزندانش امیر و مانیا، طی این سالها تمرینهای گفتاردرمانی و فیزیوتراپی تا حدودی وضعیتش را بهبود بخشیده اما او همچنان در بستر است و حتی توانایی قدم برداشتن ندارد. شرح غمبار این بخش از زندگی او، پارسال که...
دنیا فنیزاده: روح دمیدن به عروسک علی شیرازی: ... حالا دنیا نیز جایی کنار پدر در «دنیا»ی هنر این مُلک دارد؛ جایی که ربع قرن، قلبِ بچهها و بزرگترها را نشانه رفته و در دلها و ذهنها ماندگار شده است. او همهی این کارهای مهم را با دستان هنرمندش به انجام رساند. او دنیای شیرین یک عروسک بیجان اما باهوش، ظریف و دوستداشتنی را بهزیبایی بیرون ریخت و به رخ همگان کشید. انگار همهی توش و توان بالقوهاش در بازیگری را...
خندههای دنیا را گوش کن میثم مولایی: ... میتوان نوشتن خصوصیات و جنبههای مختلف کار و شخصیتِ او را که انگار واقعاً خالی از ضعف و عیب و ایراد است تا مدتها ادامه داد. اما برای بهتر شناختنِ دنیا فنیزاده، باید به صدای خندههایش گوش کرد. در مجموعهی کلاهقرمزی 93 قسمتی هست که به دلیلِ دیالوگی که کلاهقرمزی در نقطهی اوج آن قسمت میگوید به «خالی خالی» معروف شد و با جستوجوی همین عبارت ساده در گوگل هم بهراحتی پیدا میشود. نقطهی اوجِ «خالی خالی» را با دقت گوش کنید، صدای خندهی دنیا فنیزاده را در آن اوج، خواهید شنید.
«هولیوود»: از آغازگران مطبوعات سینمایی هوشنگ گلمکانی: «هولیوود» به عنوان نخستین نشریهی سینمایی که دستکم در طول چهار سال شمارههای مختلف آن منتشر میشده، یک آغازگر بود. گذشته از بینش و نوع نگرش گردانندگان آن به سینما که به آن اشاره شد (و در آن سالها بسیار طبیعی مینمود، و حتی چنین روش و بینشی در نزد بسیاری باعث تفاخر و تمایز نیز بود)، باید این را در نظر داشته باشیم که ما اینک پس از گذشت بیش از هفتاد سال، داریم در آن سیر میکنیم. مسلماً با معیارهای آن روز نیز، «هولیوود» پرایراد بوده، اما اگر...
تکنولوژی: روند دیجیتالی شدن سینما در ایران عباس بهارلو: سنگ بنای سینمای دیجیتال در سینمای ایران از همان ابتدا بد گذاشته شد؛ چه در رشتههای فیلمبرداری، صدابرداری و جلوههای ویژه و چه در بخشهای تبدیل به پزتیو یا ضبط در مخزن (هارد) و نمایش در سالنهای سینما. در سال 1378 وقتی ایرج طهماسب و حمید جبلی یکی بود، یکی نبود را توسط عظیم جوانروح با دوربین بتاکم تصویربرداری کردند، بهدرستی نمیدانستند نتیجهی کارشان توسط محمد فیجانی و هادی یقینلو در فرهتفیلم، که بهتازگی سیستم تبدیل Film Recorder را راهاندازی کرده بودند، چه خواهد شد...
کاراوانفیلم: عمر پانزدهسالهی یک استودیو عباس بهارلو: فکر تأسیس کاراوانفیلم از عزیز رفیعی بود، و مهدی میثاقیه (فرزند عبدالمیثاق میثاقیه سرمایهدار معروف) او و کاراوانفیلم را از لحاظ مالی حمایت میکرد. عباس تکمیلیقدم (موسوم به عباس همایون) و اکبر دهقان نیز از سهامداران اصلی بودند. آنها نه امکانات و ابزارهای کافی داشتند و نه لابراتوار. با وجود این، به عنوان نخستین اقدام مهتاب خونین (1334) را با سرمایهی میثاقیه تهیه کردند. عزیز رفیعی فیلمبردار بود و موشق سروری، که در شوروی تحصیل کرده بود، کارگردان. فیلم را...
استودیو دماوند: از کانونهای عصر طلایی دوبله ایوب شهبازی: روبیک گریگوریانس استودیو دماوند را پس از جدایی از کادر فنی استودیو پلازا (متعلق به نصرالله منتخب) در ساختمانی دربوداغان و کلنگی واقع در خیابان کوشک، روبهروی هتل کاروان، تأسیس کرد. بیشتر شبیه خانهی مسکونی بود تا یک استودیو. این استودیو یک هال ششمتری رنگورورفته برای استراحت گویندگان و یک سالن کوچک صدابرداری آکوستیک داشت که بیش از ده متر طول و عرضش نبود، اتاق فرمانش مثل لانهی مرغ بود که بهزور یک صدابردار و یک آپاراتچی در آن جای میگرفتند! با این حال شفافترین صدا را داشت...
درایوین سینماها: از جادهی کرج و تهرانپارس تا ونک عباس بهارلو: از اواخر سال 1337 شخصی به نام مهندس رستگار پیگیریهای اداری برای ساختن نخستین «سینمای صحرایی» (درایوین سینما) را آغاز کرد. او از 25 اسفند همان سال، پس از موافقت ادارهی نمایشات وزارت کشور، با انتخاب قطعهزمینی در کیلومتر 13 جادهی کرج نقشههای مورد نظر را تهیه کرد و در 25 اسفند 1338 سه برگ از نقشهها را برای اظهار نظر قطعی به ادارهی فنی شهرداری تهران و ادارهی نمایشات تحویل داد. بر اساس توضیح مهندس رستگار مقداری از عملیات ساختمانی انجام شده و او امیدوار بود که عملیات ساختمانی بهزودی به پایان برسد. در فروردین 1339...
پلازا: سینمایی که دیگر نیست پرویز نوری: خبر بازگشایی سینمایی به اسم «پلازا» را سال 1344 از روبرت اکهارت (سردبیر وقت «ستارهی سینما») شنیدم که تازه با او صمیمی شده بودم. گفت که اتفاقاً به آنجا سر زده و سینما را بسیار مدرن و تمیز و شیک دیده است. پرسیدیم چه فیلمهایی نشان میدهد، که گفت صحبت است بجز فیلمهای کمپانی یونیورسال، نمایندگی مترو گلدوین مِیِر هم برای نمایش محصولات اخیرش قرار شده با این سینما قرارداد ببندد. خبری خوشحالکننده بود چون مترو در آن زمان فیلمهای جذابی در دست ساخت داشت. صاحب این سینما...
کانون سینماگران پیشرو: انشعاب در سینمای ایران عباس بهارلو: یکی از مشکلات اصلی سینمای ایران در سالهای قبل از 1357، که در بحران آن بیتأثیر نبود، ضعف مالی و مادی و امکانات مؤسسههای فیلمسازی و عدم حمایت دولت از آنها بود. تهیهکنندگان بخش خصوصی آنچه را داشتند و نداشتند برای ساختن فیلمهایی هزینه میکردند که ضامن دوام و بقای فعالیتشان باشد. «استودیو»های فیلمسازی - بجز پارسفیلم و میثاقیه و کاراوانفیلم - فقط یکیدو اتاق اجارهای با چند میز و چند صندلی بودند و تصوری هم از سینما به عنوان «صنعت» وجود نداشت. در دو دههی 1340 و 1350 همین تهیهکنندگان تلاش کردند... |