پرندگان آزاد Free Birds کارگردان: جیمی هِیوارد. فیلمنامه: اسکات ماسیر، ج. هیوارد. صداپیشگان: اوئن ویلسن (رِجی)، وودی هارلسن (جِیک)، ایمی پولر (جِنی)، کالم مینی (مایلز)، کیت دیوید (برادبیک). انیمیشن، محصول 2013، 91 دقیقه. دو بوقلمون که خلقوخو و شخصیتهای کاملاً متفاوتی دارند باید اختلافهایشان را کنار بگذارند تا در زمان به عقب برگردند تا یک مأموریت مهم را به سرانجام برسانند و یک طلسم تاریخی را باطل کنند: حذف کردن بوقلمون از منوی همیشگی تعطیلات عید شکرگذاری.
منطقالطیر
انیمیشن پرندگان آزاد شروعی کوبنده و غافلگیرکننده دارد و با موضوع بدیع و بامزهاش (تلاش یک بوقلمون برای آگاهسازی همنوعانش از بلایی که در جشنهای شکرگذاری آمریکاییها به سرشان میآید و بازگشت به زمان گذشته برای تغییر سنت مزبور و سرنوشت تاریخیشان!) و کاراکترهای طنازی همچون بوقلمون تنبل و دستوپاچلفتی (رجی) و زوج متوهمش (جیک) و دخترک پرحرف رییسجمهور آمریکا و دیالوگهای حسابشدهی مفرحشان، نوید اثری را همپای انیمیشنهای درخشان چند سال اخیر همچون شرکت لولوها و وال.ای میدهد، اما این سرخوشی نهایتاً تا نیم ساعت اول پابرجا است و بعداً که بوقلمونهای قهرمان داستان وارد زمان گذشته میشوند، فضای داستان هم به رکودی شدید میرسد؛ انگار که تهیهکنندگان اثر، همهی ظرفیت ماجرا را در همان ایدهی کلی تغییر سنت و سرنوشت در مسیر سفر به زمان تشخیص دادهاند و در تعمیق و گسترش فضای متن، قادر به ترسیم جزییات و شاخوبرگهای خردهداستانی نبودهاند و صرفاً بر ساختار قبیلهای بوقلمونهای قرن ۱۷ و عشق تلویحی رجی به دختر رییس قبیلهی بوقلمونها، تمرکزی ایستا داشتهاند. در این میان ماجرای بازی با زمان هم چفتوبست حسابیای ندارد: یک پرندهی موهوم رجی و جیک را مأمور میکند که به قرن ۱۷ بروند و بعد در عبورومرورهای زمانی معلوم میشود که این پرندهی موهوم همان آیندهی رجی است که از قرن ۱۷ به قرن ۲۱ رسیده است و البته دوباره همان پرنده که هویتش معلوم شده است، خودش خودش را به قرن ۱۷ میفرستد! (صد رحمت به بازی زمانی پیچیدهی فیلم لوپر). درست است که با یک فانتزی انیمیشنی روبهرو هستیم و اصلاً نفس ماجرا (انقلاب بوقلمونها!) خودش نهایت فانتزی است، ولی به هر حال در همین چهارچوب فانتزی هم رعایت و ترسیم منطقهای متناسب با فضای داستان الزامی است. برای همین هم مثلاً آن ماشین زمان سخنگو که بیمقدمه نامریی و مریی میشود، در این چهارچوبها قرار نمیگیرد و باالتبع متقاعدکننده نیست. (امتیاز: 6 از 10)
استخراجشده Extracted
نویسنده و کارگردان: نیر پاینِری. بازیگران: ساشا روییز (تام)، جنی مولن (اَبی)، دومینیک بوگارت (آنتونی)، ریچارد ریل (پدر رایلی). محصول 2012، 85 دقیقه. دانشمندی تکنیکی ابداع کرده که توسط آن میتواند خاطرات افراد را مشاهده کند. او مأمور میشود تا به ذهن یک معتاد به هرویین نفوذ کند تا بفهمد که او مرتکب جنایت شده یا نه. اما موقعیت این دانشمند در ذهن فرد معتاد کمکم پیچیده و خطرناک میشود...
بیحوصلگی
استخراج یک گرتهبرداری سطحی از تلقین کریستوفر نولان است: اینکه با استفاده از ابزارهایی اختراعی، بتوان به ذهن دیگران وارد شد و جزییات خاطرات و احساسات و ادراکاتشان را مشاهده کرد. منتها اگر در فیلم نولان، این ورود به ذهن به خاطر تلقین ایدههایی به ذهن برای مقاصد بزهکارانه بود، حالا روندی معکوس دارد و به قصد کشف انگیزههای بزهکاران به منظور محکومیتشان است. (برای همین هم برای نامگذاری فیلم، از عبارتی شبیه به «برداشت» استفاده کردهاند که در مقابل مفهوم «کاشت» در فیلم نولان است). اما در این مسیر همان توقف و گرفتاری در تلههای زمانی موجود در ذهن طرف آزمایششونده (آنتونی) پیش میآید و تلاش قهرمان فیلم (تام) برای برونرفت از این بحران. مشکل اساسی فیلم، ناتوانی در تلفیق ایدههای داستانی و ضرباهنگ روایت است. فیلم برای القای ایستایی شخصیت اصلی در فضای ذهنی موقعیت داستان، خودش هم متوسل به رکود و سکون روایی میشود و از نیمه به بعد به خاطر موقعیتسازیهای مشابه و دیالوگمداریهای صرف، روندی خستهکننده به خود میگیرد و برخی پتانسیلهای متن را که میتوانست به عنوان عامل جذابیت مطرح باشد، به دلیل بیحوصلگی مفرط در پردازش مایهها و ایدهها لوث میکند. نقاط عطف داستان مانند توجه تام به چگونگی جلب توجه آنتونی درون ذهن خودش، جراحت معطوف به مرگ آنتونی و فرجام باسمهای خوش داستان در ورود دوبارهی تام به عالم واقعیت، و کشف ناگهانی واقعیت معمای جنایی، از قوام لازم بهرهمند نیستند و به شکلی تحمیلی و غیرارگانیک از ارادههای بیرونی متن فیلمنامه انگار به درون داستان تزریق شدهاند. بدتر از همه جلوهگریهای سطحی در نوع ارتباطسازی بین آنتونی و پدرش است که قرار است مثلاً از طریق آن با نگاهی روانشناسانه، موقعیت او در ارتباط با همسر و دوستان و کار و منش و عقیدهاش تحلیل شود: تلاشی عقیم که مانع از شکلگیری همان هیجانهای کاذب سطح رویی اثر هم میشود. (امتیاز: 4 از 10)
دیگر وقتش بود/ دربارهی زمان About Time نویسنده و کارگردان: ریچارد کرتیس. بازیگران: دومنال گلیسن (تیم لیک)، ریچل مکآدامز (مری)، بیل نایی (جیمز، پدر تیم)، لینزی دانکن (مری، مادر تیم)، لیدیا ویلسن (کیت کَت، خواهر تیم)، مارگوت رابی (شارلوت). محصول 2013، 123 دقیقه. تیم لیک در 21 سالگی از طریق پدرش پی میبرد که مردان خانوادهی لیک میتوانند در زمان سفر کنند. تیم با اصلاح خاطرهی شب سال نو این موضوع را امتحان میکند و مطمئن میشود که حقیقت دارد. تیم به لندن میرود تا در رشتهی حقوق تحصیل کند. در آنجا با دختری به نام مری آشنا میشود و در نهایت با او ازدواج میکند. چند سال بعد در حالی که تیم و مری صاحب دومین فرزندشان شدهاند معلوم میشود که پدر تیم سرطان دارد و چند هفته بیشتر زنده نمیماند. تیم بعد از مرگ پدر از طریق سفر در زمان او را میبیند و پدرش راهکار تازهای برای خوشبختی به او میدهد...
زمانی برای تکریم پدران
مرد جوانی به نام تیم درمییابد که طبق یک سنت خانوادگی، اگر وارد محوطهای بسته مثل کمد لباس شود، میتواند از زمان واقعیاش بیرون آید و به زمان دلخواهش برود و بعد دوباره به همان زمان واقعی برگردد. اگر در فیلمهایی با موضوع بازی با زمان چنین روندی دستکم معطوف به ابزار یا دستگاههایی مانند ماشین زمان بود، اینجا همان هم وجود ندارد و معلوم نیست این ایدهی پادرهوا و شلختهی ورود و خروج از کمد و یا آن ژنتیک خانوادگی که تازه فقط در نسلهای مذکر هم جواب میدهد، از کدام ذهن مشعشعی استخراج شده است؟ اما معضل فیلم محدود به این بیمنطقی دراماتیک نیست. اگر ابتدای فیلم، جوان به خاطر تعلقات عاشقانه میخواهد از مرز زمان عبور کند، در تداوم روایت همین نیز فراموش میشود و بعد از ازدواجش با دختر دلخواه (ریچل مکآدامز؛ که در این فیلم بیشتر به یک عروسک همیشه خندان شبیه است تا شخصیتی که بخواهد در فضای درام تأثیر و وزن داشته باشد)، داستان سرشار از رفتوآمدهای زمانی بیربط و بیهدفی میشود که جز طول دادن زمان فیلم، هنر دیگری ندارد. مثلاً یکدفعه خواهر تیم دچار آسیب میشود و او برای نجات او، به عقب برمیگردد اما در این مسیر به جای اینکه فرزندش دختر شود، پسر میشود و او راه دیگری میاندیشد تا در تردد از معبر زمان دوباره دخترش را برگرداند و... در فرجام این دیدوبازدیدهای زمانی، سرانجام به این پیام اخلاقی بیربط میرسیم که همواره باید یاد و نام پدرانمان را محترم نگه داریم و قدرشان را بدانیم و بعدش هم هیچ... واقعاً هیچ - تیم در خیابان راه میرود! به نظر میرسد بازی با ایدهی جذابی مانند سیالیتهای زمانی، دیگر دارد آخرین رمقهای خود را میگذراند. بد نیست فیلمسازان غربی کمی به خود و تماشاگران علاقهمند به این مضمونها استراحتی چندساله بدهند تا موضوع بیش از این مستعمل و مبتذل نشود. (امتیاز: 4 از 10)
|