سارق عاشق
امیر عربشاهی تارانتینو که نامش با عشق به سینما گره خورده و از سینهچاکان و بهاصطلاح خورههای درجهیک فیلم محسوب میشود، در جواب خبرنگاری که از او در بارهی اقتباس از فیلمهای دیگران و عدم رعایت حقوق سازندگانشان میپرسد، چنین میگوید: «فیلمسازان دزدند...». این جمله نشانهی ارادت تارانتینو به ذات سینماست. اینکه از فیلم های سینمایی، تکههایی به اعتقاد تارانتینو دزدیده و در فیلم استفاده شود نشانهی ادای دین به سینما است و نشانهی اینکه فیلمساز عاشق سینماست. سیاوش اسعدی، سازندهی جوان جیببر خیابان جنوبی با ادای دین به سینما و بازآفرینی تصاویر پرشکوه آن، مصداق همان جملهی تارانتینو و نمونهی یک فیلمساز عاشق سینماست. جیببر ... را میتوان ادای دینی تمامعیار به سینما و بهویژه سینمای کیمیایی دانست؛ سینمایی که «آدمهایش آدمهای پیادهرو هستند.»*؛ شخصیتهای تکافتاده و جدا از اجتماعی که در جستوجوی عشق و محبت آوارهی خیابانهای شهر بیهویت و آلودهاند. کاوه مردی تنهاست که با صورت زخمخورده و دلی شکسته در جستوجوی یار و به نوعی مراد خود سرگردان است؛ در جستوجوی زنی که او را تربیت کرده. کاوه جیببری میکند. عاشق میشود. به دختری که مثل خودش تنهاست دل میبندد. کاوه تلاش میکند تا به مرادش برسد، غافل از اینکه مرادش تن به مناسبات کثیف جامعهی دورو داده و به اعماق تباهی سقوط کرده. پذیرش این سقوط برای کاوه حکم دل بریدن از تعلقات او و عشقی را دارد که در جستوجویش بود. میپذیرد که عشق رعنای طلایی او، همان دختر جذاب و لبخندهای فریبایش، تنها قیدوبندی است که هم او و هم آن دختر جوان را گرفتار میسازد. در نهایت کاوه عکس رعنا (طلا) را در کنار مرادش می گذارد و در کادویی که طلا به او داده بود به طلا برمیگرداند. به او میفهماند که عاشقی در این دنیای وانفسا تنها رؤیایی شیرین است که رنگ واقعیت به خود نمیگیرد. رعنا نیز میپذیرد که زندگی عاشقانه در این جامعهی نابهنجار و آلوده به جرم و جنایت نشدنی است. جدا میشوند؛ تنها میمانند؛ رعنا و کولهباری از غم. کاوه و زخمی بر صورت. اسعدی در این فیلم علاوه بر نمایش مؤلفههای آشنای سینمای کیمیایی (مرد تنها و زخمخورده، عشق تلخ و بیسرانجام، عاقبت تیرهی آدمهای داستان و...) جزئیات فراوان دیگری را نیز در تاروپود فیلم خود تنیده که ادای دینی است به دیگر آثار سینمایی محبوب فیلمساز. شکل ارتباط کاوه و مرادش رعنابه نوعی یادآور مالنا است. خاراندن بینی به هنگام دزدی یادآور نیش (sting) و حرکات شیادان به هنگام اجرای نقشههایشان است. لحظات تقابل کاوه و مانکنش یادآور ارتباط هوگو و آن روبات ناشناختهی انبار ساعتهاست. خانهی اجارهای که رعنا در آن اقامت داشته با آن پلکان دایرهوار و فضای شلوغ و کثیف و تیرهاش تجسم بسیاری از آثار سینمای نوآر و جنایی است. موسیقی متن زیبا و تأثیرگذار فیلم تداعیگر عاشقانههای دهه هفتاد و هشتاد سینمای اروپا و آمریکا است و تم نوستالژیکش در بافت این فیلم درخشان خوش نشسته. و جزئیات بسیار دیگری که هرکدام را میتوان برداشت هوشمندانهی اسعدی از قسمتهایی از تاریخ سینما دانست. جیببر خیابان جنوبی عاشقانهی نابی است در بستری سیاه و چرک؛ عاشقانهای که با عشق به سینما به پیوند خورده و اثری قابلتوجه و تحسینبرانگیز خلق کرده است: «فیلم تحسین و عشق.»*
*نریشن مسعود کیمیایی در تیزر تبلیغاتی فیلم.
دور باطل جرم
خشایار سنجری با وجود آشکار بودن تعلق خاطر کارگردان جیببر ... به فیلمسازان موج نوی سینمای ایران، فیلم اسعدی توانسته ماهیت مستقل خود را حفظ کند، تماشاگر را تحتتأثیر قرار دهد و نوع متفاوت و بدیعی از سینمای اجتماعی/ شهری را معرفی کند.
اسعدی در جهت دست یافتن به بیانی مناسب برای نمایش زوایایی تازه و نامکشوف از منشور زندگی پر از درد و ملال آدمهای حاشیهنشین، نگاهی متفاوت به سینمای خیابانی دههی 1350 دارد و برای رسیدن به این هدف، از مولفههای فیلمنوآر استفاده کرده و توانسته بدون ادعای روشنفکرنمایی، به قالبی جدید و امروزی دست یابد. قهرمان یا ضدقهرمان تنها و سرسخت، زن اغواگر، فیلمبرداری سایهروشن، آدمهای پایینشهر، و در حاشیه قرار گرفتن قانون را میتوان از مولفههای مشترک این فیلم با ژانر نوآر دانست. فیلمبرداری علیرضا برازنده در این فیلم را باید به مثابه پیشنهادی جدید و بکر در سینمای ایران دانست. نورپردازی بهشدت استیلیزه با نورهای کم، قاببندیهای هوشمندانه، حرکتهای سیال و باصلابت دوربین، درک درست از کنتراست و کم کردن رنگ فیلم تا رسیدن به فضایی دلمرده و در عین حال جذاب و سینمایی و... موجب شده تا شاهد تصویرهایی زیبا در دومین فیلم اسعدی باشیم. این فیلم جزو معدود فیلمهای سینمای این روزهای ایران است که فقط قصهی شخصیتهایش را روایت میکند و سعی در تحلیل جامعه و ارائهی نمادهایی از انسانها برای کالبدشکافی آنها ندارد. بعضی از کارگردانها گمان میکنند که هر فیلم مانند رسالتی است بر گردن آنها که باید همهی معضلات بشر را در آن مطرح و تحلیل کنند اما اسعدی با جیببر... خواسته قصهای تعریف کند و تمام تمرکز و انرژیاش را هم معطوف درست روایت کردن آن کرده است. با این حال فیلم به شکل ضمنی اشارهای به ناکارآمدی سیستم مجازات مجرم و زندان دارد. در واقع مجرمی که دورهی مجازاتش تمام شده پس از آزادی در جامعه رها میشود و هیچ حمایت یا نظارت خاصی برایش وجود ندارد که همین موضوع میتواند دور باطلی از وقوع جرم و مجازات را برای آنها رقم بزند. جیببر خیابان جنوبی نقطهی پایان نسبتاً خوبی دارد. بههم ریختن کاوه از دیدن رعنا و ناتوانیاش برای تغییر شرایط از سویی و از سوی دیگر، نیامدن رعنا سر قرارش با کاوه که ناشی از پشیمانی بابت همکاری با او و عذاب وجدان قتل شبهعمد است، که در نهایت باعث میشود به رابطهش با کاوه نیز پایان بدهد.
جیببرها به بهشت نمیروند
سام صدری جیببر خیابان جنوبی قصهی آدمهاییست که جبر روزگار آنها را در مسیر خاصی از زندگی قرار میدهد و در این جبر آدمهایی میشوند با نگاه و منش خاص خودشان. دزدی برایشان شغل میشود و محبت حلقهی گمشدهی زندگی آنهاست. اینان چنان تشنهی محبت هستند که همراهی دوروزه برایشان حکم طلا پیدا میکند چنانچه شخصیت اصلی فیلم (با بازی خوب و متفاوت مصطفی زمانی) ترجیح میدهد «نقره» را طلا صدا کند. معرفت و زبان اینگونه آدمها، معرفت و زبانی خاص خودشان است که از کوچه و خیابان یاد گرفتهاند و سیاوش اسعدی بهگونهای ادبیات کیمیایی را برای جان دادن به دنیای شخصیتهای فیلمش انتخاب کرده و دیالوگهایی زیبا خلق کرده است؛ مثلاً در سکانسی که دختر و پسر میخواهند قرار اولین ملاقاتشان را که به منزلهی شروع همکاریشان است بگذارند پسر به دختر میگوید اگر بیش از نیم ساعت شد من نیستم و تو هم نیا. هنرمندی دیگر اسعدی این است که بر خلاف بسیاری از ملودرامهای این روزهای سینمای ایران ازجمله انتهای خیابان هشتم دنیای تلخ شخصیتها را زیبا روایت میکند و همراهی با این دنیا را برای ما لذتبخش میکند؛ چنانچه در سکانس زیبای دزدی در کنار دستگاه خودپرداز نگاههای هنرمندانهی دو شخصیت اصلی فیلم (نورا هاشمی و مصطفی زمانی) حسوحال ویژهای خلق کرده است. کارگردان با اینکه در کارگردانی و نگارش فیلمنامه ارادت خود را به سینمای کیمیایی به خوبی نشان داده، اما استقلال خود را نیز خفظ کرده است. مثلاً اگر سکانسی که عتیقهفروش (با بازی متوسط امیر جعفری) رعنا را برای آن مشتری میبرد در فیلمی از کیمیایی بود، شاید قهرمان داستان با اتومبیل مرد عتیقهفروش را زیر میگرفت و به روش قیصر او را به سزای عملش میرساند، ولی اسعدی ترجیح داده دست قهرمانش را به خون آلوده نکند. از دیگر نکتههای مثبت فیلم بازی در سکوت بهناز جعفریست که بهخوبی در فیلم جلوهگر است.
|