نوروز امسال با بصرفه‌ترین سیم‌کار کشور

دنیای یک بازیگر شورشی

 

به من گوش کن مارلون
نویسنده، تدوین­‌گر و کارگردان:  استوان ریلی. تهیه‌­کننده: جان بارلتسک، آر. جی. کاتلر، جورج چیگل. مدیر فیلم‌برداری: اوله برات بیرکلند. تهیه‌­کننده‌ی آرشیو ِ براندو اینترپرایز: آوستین ویلکین. پژوهش آرشیوی: هلنا لوییس، استر بنسادون. تهیه‌­شده در: ام. بی. فیلمز. محصول: پشن پیکچرز و یونیورسال، 102 دقیقه، سال 2015.

فیلم با این میان­‌نویس آغاز می‌­شود: «مارلون براندو در طول زندگی‌­اش صدها ساعت نوار خصوصی صوتی ضبط کرده است که تا به‌حال هیچ­‌کس آن­‌ها را نشنیده است.» پس از آن سخنان براندو را می­‌شنویم که می­‌گوید داده‌ام از سرم یک تصویر دیجیتالی درست کرده‌­اند. تا پایان فیلم مشخص نمی­‌شود این تصاویر که نخستین تصاویر فیلم‌­اند در زمان زندگی براندو تهیه شده یا پس از مرگ او. اما این تصاویر که گویی مجسمه­‌ای لرزان از براندو در اعماق اقیانوس را نشان می­‌دهد (اقیانوسی از خاطرات) در طول فیلم در مقاطع بین سکانس‌­ها، جا به جا دیده می‌­شود؛ چیزی هستند شبیه به سردیس‌­هایی از شخصیت‌­های مشهور که از قدیم‌­الایام مرسوم بوده از سر آن شخصیت‌­ها بلافاصله پس از مرگ­‌شان تهیه می­‌شده است. گویی این روح براندو است که در طول فیلم با ما صحبت می‌­کند.

اما به من گوش کن مارلون کلاً یک مستند پرتره از براندو است و مراحل زندگی شخصی و هنر او را در سکانس‌­های گوناگون، شکل داده و مرور می­‌کند. اساس این پرتره همان نوار صوتی سخنان مارلون است که بسیار هم مفصل و همه‌­جانبه است در مورد زندگی شخص براندو، که البته توسط کارگردان، تقطیع شده است. این تقطیع بر اساس همان نوار صوتی پیش می­‌رود، اما کارگردان کوشیده مقطع‌­هایی را بیابد که بر اساس آن­‌ها سکانس‌­های خود را بچیند؛ مقطع‌­هایی مثل کودکی، مادر، بازیگری، پدر، زن (همسر، زنان و معشوقه‌­ها)، نگاه به عدالت و مانند این­‌ها. با توجه به این مقطع­‌ها گوشه‌­هایی از زندگی براندو فراخوانی می‌شود. در طی این فراخوانی­‌ها بسته به نیاز و امکانات موجود یا از عکس‌­ها و گاه از راش‌­هایی از زندگی خود براندو استفاده می‌­شود و گاه (بیش‌­تر اوقات) از فیلم­‌های مشهوری که براندو در آن‌­ها بازی داشته است. اما روند این فراخوانی‌­ها گاه چندان مقید به قاعده نیست، مثلاً در بخش تعلیمات استلا آدلر که استاد بازی­گرفتن از براندو بود، با مثالی که براندو از طبیعت مقوله‌ی بازیگری می‌­زند پرتاب می­‌شویم به رابطه‌ی او با مادرش که در زندگی­‌اش تأثیر بسیار داشته و هنوز هم یادش با اوست.

فیلم پر است از اعترافات شخصی براندو و نظرات گاه بسیار صریح و تندی مثلاً در مورد پدرش که چنان­‌که می‌گوید بسیار تأثیر منفی­‌ای بر شخصیت براندو داشته است: مردی دعوایی که انضباطی آهنین در خانه داشت، دست ِ بزن داشت (نسبت به همسرش و بقیه) و به‌­رغم عدم تمایل مارلون، او را در عنفوان جوانی مجبور کرد به تحصیل در دانشکده‌ی افسری و الی آخر. براندو البته بسیاری از مشکلاتی را که در زندگی داشته (ازجمله عدم پای­بندی­ به همسرش) را به خاطر تأثیر ویران­‌کننده‌ی شخصیت پدرش می‌­داند که نگذاشته اهمیت محبت در زندگی را بچشد، مردی خشن که برای خود براندو منبع الهام او برای خلق شخصیت­‌هایی مثل استانلی ِ تراموایی به نام هوس بود.

اما این فراخوانی‌­های خاطره خیلی نظم وقایع‌­نگارانه ندارد و بیش‌­تر تابعی از مراحل رشد شخصیت براندو است. مثلاً برای ورود به مبحث عشق او به هفت‌­سال­گی‌­اش به خاطرات­‌اش از اِرمی برمی‌­گردد، کسی که معلم سرخانه‌اش بود که مادر براندو استخدام کرده بود. براندو او را نخستین معلم مفهوم عشق می­‌داند و از آن پس می­‌رویم به سراغ رابطه‌ی مارلون با همسرش (که زندگی مشترک بسیار کوتاهی داشتند) و زن‌­ها و انواع این­‌گونه روابط.

با خواهرش ژاکلین (۱۹۴۸)چه در این سکانس‌­ها و چه در سکانس‌­های بعدی، مواد آرشیوی از عکس‌­های شخصی براندو گرفته تا پشت صحنه‌ی فیلم‌­های او و گاه راش­‌هایی که اتفاقی از زندگی براندو گرفته شده، مهم‌­ترین مواد استنادی فیلم را به دست می‌­دهند و گاه که همین مواد هم چندان به بیان موضوع راه نمی­‌دهند، برخی عکس‌­ها مثلاً، به­‌نحو مناسب برش شده یا روی آن‌­ها کارهای فتوشاپی صورت می­‌گیرد، تا از لحاظ سبک بیانی هم یک­دستی فیلم برهم نخورد.

گرایش براندو به عدالت و موضع­گیری‌­های سیاسی و فعالیت در این مسیر، بخشی مهم از زندگی او را به خود اختصاص داده است. ما براندو را در تظاهرات، در کنار مارتین لوترکینگ و جاهای مختلفی می‌­بینیم. اما فیلم‌­ساز آگاه هست که این بخش را هویتی جداگانه نبخشد و همین مقوله را نیز هم­چون دیگر مقولات فیلم واکاوی کند. در همین ارتباط براندو از اجبار پدرش به او در اعزام به دانشکده‌ی افسری می­‌گوید «این بی‌­رحمانه­‌ترین تنبیه برای من بود» که ظاهراً یک عامل مهم در سوق یافتن او به مبارزه با بی‌­عدالتی است. این بحث مبارزه با بی‌عدالتی سویه­‌های گوناگونی دارد، از توجه او به مردم تاهیتی در اقیانوس آرام تا موضوع سرخ­پوست­‌ها و قتل‌عام‌­های صورت­‌گرفته علیه آنان (براندو دومین جایزه‌ی اسکار خود را نپذیرفت و درعوض از یک دختر سرخ‌پوست خواست بیانیه‌ی اعتراضی او را در مراسم قرائت کند) و نگاه او به یکی از فیلم‌­های مهم‌­اش و محصول همکاری او با فرانسیس فورد کاپولا یعنی اینک آخرالزمان. در همین بخش آخر یعنی در مورد مراحل ساخت این فیلم براندو از چالشی که با فورد کاپولا داشته و توصیه­‌هایی که برای تغییرات ضروری در فیلم‌­نامه‌­اش به او داشته می­‌گوید و مشخص می‌­کند چه نگاه عمیقی به مقوله‌ی عدالت دارد و چه هنرمند فرهیخته و کتاب­‌خوانده‌ای است. می­­‌دانیم که این فیلم ملهم از کتاب قلب تاریکی اثر جوزف کنراد است، اما از قرار معلوم کاپولا آن درک براندو از شخصیت کورتز (که خود براندو نقش‌­اش را بازی کرده) ندارد. ظاهراً و بر اساس صحبت­‌های براندو، سر این فیلم اختلافات شدیدی بین او و کارگردان پیدا شده بود.

به من گوش کن مارلون یک فیلم درون­‌نگرانه است که می­‌شود گفت معمار اصلی آن خود براندوی فقید و بزرگ بوده است. انتهای فیلم هم پس از نماهایی از مرگ دون کورلئونه در پدرخوانده با این جمله‌ی براندو تمام می­‌شود: «حالا تا دیداری دوباره، بخواب!» یادآور همان احساسی که از دیدن تصاویر دیجیتالی از سر ِ براندو به بیننده دست می­‌دهد.

کانال تلگرام ماهنامه سینمایی فیلم:

https://telegram.me/filmmagazine

جدیدتر‌ها

آرشیو