مفتآباد (پژمان تیمورتاش)
چهگونه از گلدان اطلسی مراقبت کنیم*
اولین نکتهای که پس از تماشای مفتآباد به ذهن خطور میکند، جای خالی این فیلم در جشنوارهی سال گذشته است. جشنوارهای که به هر دلیل خود را از حضور این فیلم محروم کرد. اما تیمورتاش به دور از جنجالسازی، فیلمش را به اکران رساند تا مخاطبان بیشتری بینندهی اولین فیلم بلندش باشند. در مفتآباد با شخصیتهایی برگرفته از اجتماع و مکانهای واقعی روبهرو هستیم و همه چیز ظاهراً پیرامون زندگی روزمرهی جمعی از انسانهای کوربخت جریان دارد. از این منظر مفتآباد اثری اجتماعی و دغدغهمند در حیطهی طبقهی ضعیف جامعه نمود مییابد. اما تیمورتاش با استفاده از فضایی ابسورد در بطن دیالوگها و موقعیتها، پوچی یک نسل را به تصویر میکشد؛ نسلی که در غالب فیلمها با ویژگیهایی چون هنجارشکنی و عشقهای ناپایدار شناخته میشود، اما در فیلم تیمورتاش با شمایل بدیعی از آنها آشنا میشویم؛ انسانهایی که بلاتکلیفی در تمام لحظههای زندگیشان موج میزند و برای گذران عمر به جان هم افتادهاند؛ شخصیتهایی که همچون خود فیلم، تلفیقی از غم و شادی را در هر ثانیه عرضه میکنند بدون آنکه حکمی قطعی در مورد وضعیت روحیشان صادر کنند. سرگشتگی شخصیتهای داستان، دیالوگهای پینگپنگی و تودرتو و بیثباتی شخصیتها، از ویژگیهاییست که فیلمساز با بهرهگیری از آنها فضایی پرتنش خلق کرده و درماندگی را به تصویر کشیده است. شخصیتها شرایطی مسخره و در عین حال تراژیک دارند و دنیای پیرامونی، ارزشهای خود را بهکل از دست داده است. فیلم با صحبتهای تلفنی پر شور و حرارت یک جوان آغاز میشود. فیلمساز برای تشدید التهاب این صحبتها، از جامپکات استفاده کرده است و با نماهای داخل ون، حس نشئگی شخصیت به بیننده منتقل میشود. در ادامه و با ورود به خانه، دائم در دایرهی کنش قرار میگیریم. میزانسن در خانهای محقر، تنوع در چینش را بسیار محدود میکند و همواره این خطر وجود دارد که تماشاچی از تکراری بودن نماها دلزده شود. اما تیمورتاش جسورانه با حرکت بازیگران حین نزاعهای کلامی، صحنه را میآراید و مخاطب را از خستگی بصری میرهاند. در مفتآباد همهی ابعاد زندگی شخصیتها چرک است. نمود تصویری این زندگی پرملال، گرفتگی چاه فاضلاب و تلاش بینتیجه برای باز کردن آن است. اما با وجود تمام پلشتیهای حاکم بر اوضاع خانه، ایرج (با بازی برزو ارجمند) مصرانه به دنبال حفظ نظافت خانه است و جنجال ابتدای فیلم بر همین مبناست و در ادامه هم شاهد همین اصرار هستیم. ایرج ظاهری موجهتر و شخصیتی بهظاهر پختهتر دارد اما در طول قصه نقاب از چهرهی او برداشته میشود و حباب معصومیتش میترکد. او صرفاً به دنبال حفظ ظاهری آبرومند و شریف است و در این راه همچون ضدقهرمانان سینما هر مانعی را از سر راهش برمیدارد. هرجومرج رکن اصلی مفتآباد است. نیازی به کندوکاو پیرامون گذشتهی شخصیتها و بنمایههای آنها نیست. شخصیتها فاقد روح انسانی هستند و دروغگویی از آب خوردن هم برایشان سهلتر است. در این فیلم تأکید بر زوالی است که بهتدریج بر روابط انسانی حاکم شده است و جهان زمخت مدرن این زوال را روزبهروز تشدید میکند. رسول پرچمدار نسلی است که انفعال را به کنش برگزیده و زالوصفتی را مشی ارجح میدانند. او به سلاح دیالوگهای طنازانه مجهز است و بارها در طول فیلم با جملههای آهنگین و عبارتهای قصار بیننده را از تلخی مطلق میرهاند.
*دیالوگی طنازانه از ابتدای فیلم
مادر قلب اتمی (علی احمدزاده)
داستان جوانپسند
مادر قلب اتمی دومین فیلم بلند احمدزاده و اولین فیلم اکرانشدهی اوست. مهمونی کامی نخستین ساختهی او، ساختار کلاسیک و قصهای مرکزی نداشت و اینجا هم احمدزاده در امتداد مسیر اولین تجربهاش، از همان ابتدا منطق درونی دنیای فیلمش را تعریف و در قالب نریشن، موضعش را نسبت به رخدادها مشخص میکند. فضای سوررئال قصه، دست احمدزاده را برای ورود به ساحتهای حساس باز گذاشته و امکان ورود به مباحث متعددی را فراهم کرده است. شهری که احمدزاده به تصویر کشیده است، هیچ شباهتی به تهران امروز ندارد. او با این ترفند، ساختار ذهنی جدیدی در بیننده شکل میدهد و آرمانشهر جوانانی را نشانه میرود که در قالب فکری متفاوتی زندگی میکنند. فیلمساز ژانرهای گوناگونی را با هم تلفیق کرده است و از وفاداری کامل به قواعد آنها سر باز زده است؛ و با این کار، جهان خاص فیلمش را خلق کرده و هر لحظه از فیلم را با تمپویی متفاوت پیش برده است؛ موضوعی که در ظاهر سبب چندلحنی شدن و آشفتگی باطنی فیلم شده است، اما توانسته به بازتابی درونی از طیف گستردهای از جامعهی فعلی تهران بدل شود. در مادر قلب اتمی دیالوگها قالباً فاقد پیوستگی ساختاریاند و هجوگونه طراحی شدهاند؛ ساختاری که به نوع روابط درونگروهی بخش بزرگی از جامعهی معاصر ایران اشاره دارد؛ جوانانی که گذران عمر به شادترین شکل ممکن را انتخاب کرده و راه را بر هر گونه فراز و فرود در زندگی روزمرهشان بستهاند. این بطلان جاری در دیالوگها به قاببندیها نیز تسری پیدا کرده است؛ نماهای کلوز و مدیومکلوز متعددی دیده میشوند که بیشتر با صدای خارج از قاب همراه شدهاند و فیلمساز از ترکیببندی استاندارد در آنها طفره رفته است و شخصیتها بارها خارج از نقاط طلایی قاب قرار میگیرند. در تدوین از برشهای متعدد بین نماها خودداری شده است و هنگام بیان دیالوگهای پشتسرهم و تعویض شخصیتها، شاهد تغییر جایگاه دوربین نیستیم. استفاده از ساختار پلانسکانس در بسیاری از لحظههای فیلم و طفره از تقطیع دیالوگها، در اواسط فیلم، منجر به کندی ضرباهنگ شده است که نحوهی برقراری ارتباط بیننده با فیلم را تحت تأثیر قرار میدهد. احمدزاده به جای بهرهگیری از نقاط اوج و کشمکشهای کلاسیک از دو چرخش داستانی استفاده کرده است. او شبگردیهای رؤیاگون دو دختر را همچون بازی مرگ و زندگی به تصویر کشیده است و چالش نوبهار (پگاه آهنگرانی) با فرشتهی مرگ را رمزآلود پیش میبرد؛ چالشی که نفسگیر و شوکآور است اما به دلیل اطلاعات کم بیننده در اکثر نماها، به مقصود خود نزدیک نمیشود. ابهام جاری در قصه و انبوه سؤالهایی که در ذهن نقش میبندد، سبب نوعی فاصله میشود که مسیر همذاتپنداری با شخصیتها را مسدود میکند. کاهانی در اسب حیوان نجیبی است شبگردیهای شخصیتهایش را دراماتیزه کرده است و با ساختار خردهپیرنگ قصهاش را روایت میکند، اما احمدزاده از بیان قصه فرار میکند و بر ابسورد بودن روابط و انسانها تأکید دارد، بدون آنکه تلاش کند ارتباطی بین سکانسهای نیمهی اول و دوم فیلمش برقرار کند. شوخی با جدیترین و حساسترین مسائل و طنازی در اوج بحران (مثل نمای پشتبام یا حضور صدام در ماشین)، واژگونسازی قواعد مرسوم قصهگویی، و درهمشکنی تصویر ذهنی بیننده از ساختارها و حقایق موجود، موضوعهایی هستند که مادر قلب اتمی را به فیلمی پستمدرن تبدیل میکنند که یکه و تنها در مقابل سینمای جریان اصلی قد علم کرده است و طغیانش را علیه ساختار سنتی بیان میکند؛ فیلمی که فضای آن به آثار تارانتینو یا کوئنها بیشباهت نیست.
کانال تلگرام ماهنامه سینمایی فیلم:
https://telegram.me/filmmagazine
|