بسیاری از کسانی که به تحلیل سینمای ایران میپردازند، همواره بر یک نکته اتفاق نظر دارند و آن ضعف فیلمنامه در سینمای ایران است. شاید در اینجا مجال چندانی وجود نداشته باشد تا به نقاط ضعف پوشیده و ناشناختهماندهی سینمای ایران پرداخته شود اما به دلیل فراگیری چنین تحلیلی میتوان ریشههای چنین ضعفی را در سینمای گذشتهی ایران دنبال کرد؛ سینمایی که بیش از هر امر دیگری تمایل داشت از آثار خارجی و حتی ایرانی اقتباس یا در مواردی برداشت صحنه به صحنه داشته باشد. شاید همین موضوع در موارد بسیاری باعث شد تا به طور کلی مسألهی فیلمنامه در سینمای پیش از انقلاب مانند خاکستری زیر آتش به حیاتش ادامه دهد و بعدها و در سینمای بعد از انقلاب همچنان بارقههایی از آن به چشم بیاید. سینمای ایران از سالهای ابتدایی پیدایش، گوشهچشمی به ادبیات کهن داشته است و برخی از فیلمسازان بر اساس آثاری از نظامی گنجوی و فردوسی فیلمهایی ساختهاند. اما در واقع آثار اقتباسی سینمای ایران تا ابتدای دههی 1340 که آثاری مانند گاو به نمایش درآمدند، فیلمهایی شبهاقتباسی محسوب میشوند. شبهاقتباسی به این دلیل که سازندگان بسیاری از آثار سینمای ایران به شکل مستقیم یا غیرمستقیم سراغ آثار سینمای هند، مصر، ترکیه و البته آثاری از سینمای آمریکا رفتند و تلاش کردند کپیهای ایرانی آنها را بسازند. گفته میشود در دهههای متعددی از دوران سینمای گذشته، در واقع از «سناریست» خواسته میشد تا فیلمی از سینمای هند یا هر کشور دیگری را ببیند و بر اساس آن سناریویی آماده کند. بر اساس آنچه در مقالهی «شبیهسازی در سینمای ایران» که در مرداد 1363 در مجلهی «فیلم» به آن اشاره شده است، شماری از آثار - حتی مهم - سینمای ایران در سالهای دور بر اساس آثار خارجی ساخته شدهاند؛ از جمله شبنشینی در جهنم (بر اساس فیلم ایتالیایی توتو در جهنم)، فریاد نیمهشب (بر اساس گیلدا)، دلهره (بر اساس شیطانصفتان)، وسوسه (بر اساس فیلم هندی چوری چوری و در واقع بر اساس نیمهشب اتفاق افتاد اثر فرانک کاپرا)، عصیان (ساختهی ساموئل خاچیکیان بر اساس ساعتهای ناامیدی)، گدایان تهران (بر اساس معجزهی سیب)، مردی از جنوب شهر (بر اساس کن کن فرانسوی) و پنجره (بر اساس مکانی در آفتاب). البته این فهرست بسیار بیش از اینهاست و در آن به نام فیلمهایی برمیخوریم که بر اساس مثلاً قیصر ساخته شدهاند یا کارگردان و فیلمنامهنویسی در سال 1350 از فیلمی که در 1345 ساخته، اقتباس کرده است! در واقع شاید بتوان گفت از دههی 1340 بهتدریج سینمای ایران بهنوعی با ادبیات داستانی آن سالها آشتی میکند. گاو بر اساس نوشتهای از غلامحسین ساعدی و به کارگردانی داریوش مهرجویی شاید نخستین اثری است که در سینمای ایران بر اساس ادبیات جدی آن سالها ساخته شده است. در سینمای ایران هم در دوران گذشته و هم حال، مهرجویی پیگیرترین فیلمساز در اقتباس از آثار ادبی است. آقای هالو بر اساس نمایشی اثر علی نصیریان، پستچی بر اساس نمایشی از گئورگ بوخنر و دایرهی مینا بر اساس آشغالدونی نوشتهی ساعدی. فیلمساز دیگری که در سینمای گذشته تواناییاش در اقتباس از آثار ادبی را به نمایش گذاشت، ناصر تقوایی است که دستی در نوشتن داشت و در شمار یکی از نویسندگان ادبیات جنوب قرار دارد. آرامش در حضور دیگران (بر اساس داستانی به همین نام از ساعدی)، نفرین (بر اساس داستان «باتلاق» از میکا والتاری که در دههی 1340 در کتاب هفته منتشر شد) و البته مجموعهی تلویزیونی داییجان ناپلئون بر اساس رمانی به همین نام. در سینمای گذشته برخی حتی سراغ اثر ادبی انتزاعی هدایت یعنی بوف کور هم رفتند و آن را به فیلم برگرداندند. بهمن فرمانآرا شازده احتجاب را بر اساس رمانی به همین نام نوشتهی هوشنگ گلشیری ساخت. داشآکل (بر اساس داستانی از صادق هدایت)، خاک (بر اساس داستانی از محمود دولتآبادی) و غزل بر اساس داستانی از خورخه لوییس بورخس، محصولات کارنامهی سینمایی مسعود کیمیایی در اقتباس از آثار ادبی هستند که نشان میدهند فیلمسازان موج نوی سینمای ایران همواره چشم به ادبیات داستانی نویسندگان سرشناس داشتهاند. با اینکه در سینمای بعد از انقلاب برخی از فیلمسازان - که در این یادداشت از آنها نام برده شد - همچنان گوشهچشمی به ادبیات داشتهاند (از این میان مهرجویی کماکان بیشترین بهرهها را از ادبیات گرفته است) اما به نظر میرسد بعد از انقلاب اقبال فیلمسازان به ادبیات فراز و فرود داشته است و ادبیات داستانی ما نتواست چنان که باید و شاید از ادبیات داستانی استفاده کند. بخش مهمی از این فقدان در واقع به نگاه رسمی و دولتی نسبت به ادبیات داستانی برمیگردد. یکی از فیلمسازانی که در این یادداشت از او نام برده شد، در جایی گفته بود که بر اساس چند رمان از اسماعیل فصیح فیلمنامه نوشته بود اما هیچیک را نتواست بسازد. این مسأله در مورد رمان سووشون از سیمین دانشور نیز صدق میکند. زمانی مهرجویی در نظر داشت بر اساس رازهای سرزمین من نوشتهی رضا براهنی یک مجموعهی تلویزیونی بسازد اما هرگز موفق به انجام چنین کاری نشد. در واقع دستاندرکاران دولتی سینما شاید بیشتر موافق بودند که آثار داستانی نویسندگانی که بعد از انقلاب به نوشتن پرداخته بودند، مورد اقتباس قرار گیرد. از این نمونهها که بگذریم، شاید یکی از مهمترین دلایلی که مانع شد تا سینمای ایران بتواند از پشتوانهی غنی ادبیات استفاده کند، به این موضوع برمیگردد که قلههای نویسندگان ادبی در دوران معاصر کمتر سر برآوردند و کمتر نویسندهای توانست در عرصهی ادبیات با غولهای گذشته هماورد داشته باشد. از سوی دیگر با ورود فیلمسازان جوان که سودای سینما را بیش از ادبیات در سر داشتند و توجه به فرم از سوی چنین فیلمسازانی، ادبیات ایرانی بهتدریج از سینمای ایران فاصله گرفت. شاید افت قابلتوجه تیراژ کتاب (هرچند داستان و رمان همچنان در چنین اوضاع و احوالی، طرفداران خاص خود را دارد) و عدم اقبال به کتاب و کتابخوانی عامل مهم دیگری در دوری ادبیات و سینما در سالهای اخیر بوده باشد. این در حالی است که همچنان در سینمای جهان (با وجود سیطرهی اینترنت که آن را عامل قابلتوجهی در دوری از کتابخوانی میدانند) آثار سینمایی بر اساس رمانها و داستانهای مختلف به فیلم برگردانده شدهاند. از آثار مفرحی مانند مجموعه آثار هری پاتر و ارباب حلقهها و نمونههای مشابه گرفته تا آثار جدی ادبیات از نویسندگانی مانند فیلیپ راث، کورمک مککارتی که همواره به فیلم برگردانده شده و مورد استقبال نیز قرار گرفتهاند.
|