با به نمایش درآمدن آخرین نسخهی محبوبترین ابرقهرمان تاریخ سینما یعنی مرد پولادین، زمان را مناسب دیدیم تا نقبی بزنیم به سوپرمنهای سینمایی کلاسیک که مشهورترین و معتبرترینشان قسمتهای اول و دوم سوپرمنهایی است که ریچارد دانر و ریچارد لستر در اواخر دههی هفتاد میلادی ساختند. در اینجا گزیدهی نقدهای دو منتقد فقید، راجر ایبرت و پالین کیل را از نظر خواهید گذراند. با توجه به اینکه نظر آنها دربارهی این دو فیلم تقریباً مخالف یکدیگر است، خواندن دیدگاههای آنها خالی از لطف نیست.
گزیدهی نقد راجر ایبرت بر سوپرمن (1978)
تماشای فیلم سوپرمن یک لذت خالص و تمامعیار است. فیلم آمیزهای شگفتانگیز از تمام چیزهای ازمدافتادهای است که هرگز از آنها خسته و سیر نمیشویم: حادثه و رمانس، قهرمانها و آدمبدها، جلوههای ویژهی تکاندهنده و البته شوخطبعی. شوخطبعی فیلم بیشتر از هر چیز دیگری مرا غافلگیر کرد. واقعاً برایم عجیب بود که این حماسهی پرهزینه که نیم دهه طول کشید بر پردهی نقرهای پدیدار شود، در نهایت دارای چنین حس شوخطبعی هوشمندانهای نسبت به خودش باشد.
شوخیهای فیلم بهتدریج شروع میشود. فصل افتتاحیه، جلوههای ویژهی کهکشانی خیرهکنندهای را با بازیها و گفتوگوهایی وزین در هم میآمیزد که سهم عمدهی آنها از آن مارلون براندو است. ظاهراً براندو برای این نقش کوتاه سه میلیون دلار دستمزد گرفته است. فیلم توانایی شگفتانگیزی در شوخی کردن با جلوههای ویژهاش دارد. این توانایی غافلگیرکننده است چون جلوههای ویژهای در این مقیاس عظیم (هواپیماهای مسافربری در حال سقوط، قطارهای مسافری که از ریل خارج میشوند، شکافهای زمین، فورانهای آتشفشانی و سدهایی که درهم میشکنند) به قدری پرهزینه هستند و اجرای آنها دشوار، که واقعاً شهامت خاصی لازم است تا بتوان با آنها شوخی کرد. فیلمساز به جای این رویکرد میتوانست جلوههای ویژه را با حیرت و هیبت درآمیزد، درست مثل فیلم جدی و حتی احمقانهی زلزله.
تماشاگران سوپرمن به گونهی خوشایندی غافلگیر میشوند. فیلم به نوعی مثل کتابهای مصور (که کودکان را بسیار هیجانزده میکند) دارای هیجانی توصیفناپذیر است اما در عین حال، تجربهای شیطنتآمیز به شمار میرود که با نگاهی طنزآمیز به دستمایهاش میپردازد و به همین خاطر بدل به یک کمدی نامتعارف اما فرحبخش و روحانگیز میشود.
بیشتر شوخیهای فیلم روی شخصیت سوپرمن متمرکز است که یکی از شمایلهای اصلی و مهم فرهنگ عامهی آمریکا به شمار میرود. سازندگان فیلم برای یافتن بازیگر مناسب نقش سوپرمن و یافتن یک استعداد واقعی، جستوجویی جهانی را آغاز کردند. البته معمولاً چنین جستوجوهایی برای یافتن یک استعداد واقعی «یاوهگویی» است ولی این دفعه واقعاً بازیگر مناسبی پیدا شد. کریستوفر ریو شبیه سوپرمن کتابهای مصور است. او بازیگری جذاب است که از یک سو در صحنۀ عاطفی چشمگیرش با لوییز لین، بیشیلهپیله، بامزه و تماشایی است و از سوی دیگر در مواجهه با آدم بد و خبیثی چون لِکس لوثر، پرابهت و هراسانگیز. انتخاب اشتباه بازیگر نقش سوپرمن بهراحتی میتوانست فیلم را به ورطهی نابودی بکشد.
کاملاً مشهود است که زمان نوشتن فیلمنامه کوچکترین نگرانی پیرامون هزینهی بالای تولید وجود نداشته است. به عنوان مثال پس از اینکه کلارک کنت کارش را برای روزنامهی «دیلی پلنت» آغاز میکند، ما با مجموعهای بیوقفه از حوادث و فجایع روبهرو میشویم که فقط برای شروع است. برگ برندهی فیلم این است که تقریباً همهی تماشاگران از نوجوانی با حماسۀ سوپرمن آشنا هستند. بنابراین توضیح چندانی لازم نیست. سوپرمن نشانۀ پیروزی خلاقیت بر مشکلات فنی و محدودیتهای مالی است.
گزیدهی نقد پالین کیل بر سوپرمن (1978)
کریستوفر ریو، بازیگر جوانی که برای ایفای نقش اصلی انتخاب شد، بهترین دلیل برای تماشای این فیلم است. او با آن چهرهی صادق و بیریا و قیافهی خشک و بیروحی که برای این قهرمان کاملاً مناسب است، واقعاً دوستداشتنی است. فیلم دوستداشتنی اما ناامیدکننده است. سوپرمن این احساس را تلقین میکند که انگار با بیم و هراس ساخته شده است؛ ترس از اینکه سبک یا «بیش از حد بودن» عناصر خیالی از جذابیت فیلم در نگاه تماشاگران فاقد تخیل و واقعگرا بکاهد.
با اینکه سوپرمن یکی از دو یا سه فیلم پرهزینهی دوران خودش بوده است ولی شکل و شمایل تصنعی و بدی دارد و پیرنگش آن قدر بر اساس اتفاق و تصادف بنا شده که انگار داستان هرگز شروع نمیشود. جلوههای ویژهی فیلم به هیچ عنوان مسحورکننده نیست و تدوین اغلب شتابزده و نامنظم به نظر میرسد. فیلم که توسط ریچارد دانر کارگردانی شده فاقد انسجام است و این طور به نظر میرسد که هر فصل از فیلم را یک کارگردان ساخته و فرایند تصحیح رنگ هم در لابراتور متفاوتی انجام شده است (میگویند ریچارد لستر روی بخشهایی از فیلم کار کرده است). با این وجود فیلم گروه بزرگی از بازیگران را در خود جای داده است؛ مارلون براندو، جین هکمن، مارگت کیدر، ولری پراین، ند بیتی، گلن فورد، ترنس استمپ، سوزانا یورک، ترور هاوارد، هری اندروز، ماریا شل و جکی کوپر.
گزیدهی نقد راجر ایبرت بر سوپرمن2 (1980)
سوپرمن2 از وسط یک داستان آغاز میشود و هرگز نگاهی به عقب نمیاندازد (جز مرور کوتاهی بر فیلم اول). فیلم از بسیاری جهات، تکرار نود دقیقهی پایانی فیلم اول است و همان شخصیتهای کلیدی از جمله لِکس لوثر خبیث. صرف نظر از رابطهی عجیب لوییز و کلارک کنت، داستان عاشقانهی لوییز و سوپرمن هم ادامه مییابد. فیلم بازگشت سه شرور کریپتُنی را نشان میدهد که آخرین بار در سیارهای به دام افتاده بودند. این فیلم هم جلوههای ویژهی چشمگیری دارد.
سوپرمن از اولین روزهای حضورش در کتابهای مصور همیشه یک قهرمان شهری بوده است. او در دنیایی زندگی میکند که با عناوین درشت بنرهای تبلیغاتی و ژست و نمایش تعریف میشود؛ و سوپرمن2 با استفاده از لندمارکهای مشهوری نظیر برج ایفل، ساختمان اِمپایر اِستیت، آبشار نیاگارا و نشان کوکاکولا در میدان تایم، بهخوبی به چنین حالوهوای شهریای دست مییابد. سوپرمن قهرمانی مردمی در دنیایی مردمی است و مثل میکی موس و علامت تجاری کوکاکولا بدل به علامتی شده که بلافاصله از سوی هر فردی شناسایی میشود. به همین خاطر جلوههای ویژه در هر دو فیلم سوپرمن نقش مهم و چشمگیری داشته است. طبیعی است که به تصویر کشیدن فضاپیمایی خارج از جو زمین، بهمراتب آسانتر از نشان دادن بازی هیولاهای شرور کریپتنی با اتوبوسی در آسمان منهتن است. اما حالوهوای واقعگرایانۀ قهرمانبازیهای سوپرمن باعث میشود تا هنرنماییهایش سرگرمکنندهتر جلوه کنند. فیلم از نمایش واکنش مردم خیابانها به هنرنماییهای سوپرمن لذت میبرد و درست مثل کتابهای مصور این طور به نظر میرسد که شهروندان معمولی روزهایشان را در حالی سپری میکنند که به دو طرف پیادهروها چسبیدهاند و خیره به آسمان، جملههایی مثل «سوپرمن مرده!» یا «سوپرمن دنیا را نجات داد!» را به زبان میآورند. ماجراجوییهای سوپرمن، شور و هیجان را برای زندگی روزمرهی ما به ارمغان میآورد. او در این فیلم مناطق بزرگی از دنیا را نجات میدهد ولی چیزی که بیش از همه از آن محافظت میکند جوهر انسانیت درونش است.
تصمیم اساسی و مهم فیلمهای سوپرمن بخشیدن احساسات انسانی بیشتر به سوپرمن و دیگر شخصیتش، کلارک کنت است. از این رو سوپرمن2 بهواسطهی پرداختن به رابطهی دوطرفهی عجیب سوپرمن با لوییز لین، حاوی لحظههای کمدی و سرگرمکنندهی زیادی است. رابطهی عاطفی لوییز و سوپرمن تقریباً از همان ابتدا محرز بود اما در اینجا لوییز و کلارک کنت هم شرایط بالقوهای را تجربه میکنند. یکی از صحنههای تماشایی فیلم جایی است که لوییز دوباره کلارک کنت را در معرض یکی از آخرین آزمونهای همیشگیاش قرار میدهد تا او اعتراف کند که سوپرمن واقعی است. لوییز این بار روی زندگیاش شرطبندی میکند و خودش را از بالای آبشار نیاگارا به پایین پرتاب میکند. آیا کلارک میتواند به سوپرمن تبدیل میشود و او را نجات میدهد یا اینکه او سقوط میکند. چه اتفاقی میافتد؟ فقط میتوانم بگویم کلارک به سوپرمن تبدیل نمیشود. این صحنه سرشار از شوخطبعی است. سوپرمن2 خندهدارتر از قسمت اول است. شاید این موضوع به خاطر تغییر کارگردان است. ریچارد دانر فیلم اول را کارگردانی کرد و بهواسطهی کار درخشانش، الگوی تمامعیاری برای دیگر قسمتها شکل گرفت و باقی ماند. در اینجا کارگردانی بر عهدهی ریچارد لستر بوده که فیلمهایی نظیر شبِ یک روز سخت و سه تفنگدار را در کارنامه دارد. بیتردید سوپرمن2 یکی از آثار برجسته و شاخص این کارگردان است. لستر اجازه داده است تا کمدی و هجو خیلی راحتتر به فیلمش راه یابند. او با استفاده از جین هکمن در نقش لکس لوثر خودپرست و همچنان در حال توطئهچینی، لحظههای خندهدار و سرگرمکنندهای را خلق کرده و به کریستوفر ریو هم بیشتر میدان داده است. بازی او در نقش سوپرمن دیدنی است.
خیرهکنندهترین مفهوم و بینش حاکم بر فیلم این است که تغییر قیافهی سوپرمن به کلارک کنت، به اندازهای که یک مسأله و نگرش ذهنی است، عینی و ظاهری نیست. تغییر قیافهی کلارک نه با عینک بلکه بهواسطهی «عادی بودن» و «قرار گرفتن در بطن روزمرگی» محقق میشود. زیر ظاهر آرام و افتادهی او، یک ابرقهرمان مخفی شده است. فیلم با زیرکی به این نکته اشاره میکند، آیا این موضوع دربارهی همهی ما صدق نمیکند؟
گزیدهی نقد پالین کیل بر سوپرمن 2 (1980)
سوپرمن2 جذاب و سرشار از لحظههای سرگرمکنندهی عجیبوغریب است. ریچارد لستر که این دنباله را بر قسمت اول کارگردانی کرده، فیلمی باروح و سرزنده ساخته است. ایکاش فیلم قبلی هم این چنین بود. کریستوفر ریو به شخصیت سوپرمن (که اهل کریپتن است) عمق و بعدی احساسی بخشیده و او را به تنها انسان و آدم واقعی فیلم تبدیل کرده است. در پایان فیلم او دیگر همان شخصیت صافوساده نیست، او تحقیر میشود، سختی میکشد و در نهایت به بلوغ میرسد؛ و شما هم بعد از تماشای فیلم دربارهی احساسات او فکر میکنید.
ریو در اینجا به مردی چربزبان تبدیل شده و تغییر قیافهاش از کلارک کنت به سوپرمن و برعکس، لحن و روال کمدی ویژهای پیدا کرده است. جین هکمن هم در نقش لکس لوثرِ دلقکِ کچلِ بیوجدان، بازی پرآبوتابی ارائه داده است. فیلم هرچه پیش میرود بهتر و عجیبوغریبتر میشود. کیفیت جلوههای ویژه بهشدت ناپایدار است. کشیدن فیلم از 35 میلیمتری روی 70 میلیمتری به منظور نمایش در سالنهای بزرگ باعث شده تا رنگورورفته و دانهدانه شود.