شمارهی 463
عباس درخشانی از رباطکریم:بعد از 32 سال سروکلهی ماهنامهی «فیلم» در رباطکریم پیدا شد! نسل جدید کارگردانان سینمایی ایران راه را اشتباهی آمدند. باید رماننویس یا محقق اجتماعی میشدند. در میان آنها فقط سیاوش اسدی به زبان سینما نزدیک است. به تصویر کشیدن مشکلات جامعه بر پردهی سینما باید با زبان و دستور سینما باشد.
مینا ابراهیمی از تهران: این شماره عالی بود، فقط کاش این فیلمها به نمایش در آمده بودند تا لذت خواندن در موردشان دو برابر میشد. مانی حقیقی عالی مینویسد. لطفاً بهش بگویید زیاد فیلم بسازد و بنویسد. کارهایش واقعاً متفاوتاند.
رامین رحمانی از اردبیل: تکلیف ما را روشن کنید! این طبقهبندی نسل فیلمسازان اول تا پنجم دیدگاه و تفکر ماهنامهی «فیلم» است یا بر اساس یک توافق جمعی کارشناسانه شکل گرفته است؟ این تقسیمبندی صرفاً شامل مستقلها میشود یا کل فیلمسازان سینمای ایران؟ فکر کنم اگر این سوءتفاهم حل میشد دیگر مشکلی بابت این که عدهایی ناراحت شدند چرا نامشان در لیست نیست وجود نمیآمد.
* امیدواریم سرمقالهی آن شماره و توضیح شمارهی قبل تا حدودی موضوع را روشن کرده باشد...
ادریس مردانی از نیشابور: من ده سال است مشترک شما هستم و هنرجوی سینمای جوان ورودی 13۸۱ که از 13۸۵ به بعد ساخت فیلم کوتاه را کنار گذاشتم. اما این شماره همچون طوفانی که خاکستر را از آتش کنار میزند دوباره شوق فیلمسازی و تحقیق را در من زنده کرد. دست مریزاد به همهی شما!
مجیدصفوی از اردبیل: این شماره یکی از بهترین ویژهنامههای مجله بود. هیچوقت خودم را نمیبخشیدم اگر آن را نخوانده بودم.
فرهاد کیانی: اگر اشتباه نکرده باشم پارسال از همه تشکر شد جز مینا اکبری. پس همین اول تشکری جانانه میکنم از نیما حسنینسب و بعد از همهی عوامل و نویسندگان. این ویژهنامه سندی عبرتآموز است از یکی از عجیبترین دوران تاریخ سینما. باورش سخت است که بعضیها اتفاقات سالهای اخیر سینمای ما را کاملاً طبیعی و رایج در همهی دنیا میدانند. افتخار میکنیم به فیلمسازانی که پای عقایدشان ماندند و به هیچ قیمتی عقب ننشستند. در عصر ارتباطات دیگر نیازی به گذشت زمان و قضاوت تاریخ نیست؛ تاریخ از همین حالا مال اینهاست. اما اعتراض به فرستادن گذشته به اسکار کمی عجیب است. شاهکاری مثل دربارهی الی هم در اسکار شانسی نداشت، چرا که پخشکنندهی قدرتمندی نداشت، چه رسد به دربند. ضمن این که گذشته واقعاً فیلم بهتری هم هست.
عبادالله دبیری از مرودشت: این شماره با آن تصویر روی جلد حرف نداشت. بهخصوص که تعدادی از خاصترین فیلمهای این سالها از جمله پذیرایی ساده، آفریقا، مرگ کسب و کار من است، تنها دو بار زندگی میکنیم و... از همین نسلی است که در موردش نوشتهاید. دیدن پذیرایی ساده و خواندن مطلب مانی حقیقی به دلم نشست. راستی کمبود جا داشتید که یادی از بهرام توکلی نکردید با آن فیلم ناب و دلنشین این جا بدون من؟ حتی اگر فیلم دیگری نساخته بود.
* بهرام توکلی را در لیست فیلمسازان شاخص و حرفهای سینمای ایران به حساب میآوریم...
شاهین احمدی از البرز: شمارهی روز ملی سینما واقعاً کسلکننده بود. فقط مطلب مانی حقیقی جالب بود و بقیه اکثراً ناآشنا بودند. ولی معرفی جوانهای تازهکار خیلی خوب بود. کاغذ مجله اصلاً خوب نیست. اگر مشکل مجله پانصد یا هزار تومن افزایش قیمت است این کار را انجام بدهید، ولی صفحات را بیشتر کنید. بخش «سینمای جهان» خیلی از اکرانهای روز عقب است و بیشتر به فیلمهای هنری میپردازد.
* دوست گرامی قیمت همین کاغذ هم طی دو سال اخیر سه برابر شده. الان قیمت یک دفتر 100برگ سفید حدود چهار هزار تومان است. ضمناً یک مجلهی ماهانه نمیتواند پابهپای همهی رویدادها و فیلمهای سینمای جهان حرکت کند.
شمارهی 464
اسماعیل شهبازی از اهواز: عکس روی جلد ماهنامهی «فیلم» و یکی دیگر از مجلههای سینمایی پرترهای از فرامرز قریبیان در گناهکاران بود. این همزمانی یک نفر را به تعجب انداخت و همچنین من را که پای دکه بودم که چهطور کسی خوانندهی این جراید است و از اکران فیلم این چهرهی کهنهکار سینما خبر ندارد! اگر از پیگیران سینما و تلویزیون در مورد شمایل بازیگر نمونهای ایرانی که مردانگی و جذابیت را با هم دارند سؤال شود، مطمئنم به دو نام بر میخوریم: رضا کیانیان و فرامرز قریبیان. چهرهی مردانه و دوستداشتنی او با چشمانی که هنگام خنده مانند دو خط همراستا میشوند، یادآور نقشهای ماندگاری در خاطرهی ماست. جالب این که برای من بیلبخندترین نقش او ماندگارترینشان هم هست؛ قدرت گوزنها. حرفهای پایانی او در برنامهی «هفت» با چشمانی نمناک خاطرهی آن شخص پای دکه را به ذهنم آورد: من بازیگرم، اما برای این که در سینما بمانم تصمیم گرفتم بروم سراغ کارگردانی و تهیهی فیلم، چون سینما را دوست دارم. ما هم شما را دوست داریم قدرتخان.
نوید عرفان از تبریز: مطلب احسان خوشبخت در مورد سینمای زنان عالی بود. لطفاً مطالب تئوریک سینما و مطالب تحلیلی بیشتر چاپ کنید، چون با گذشت زمان باز هم قابل استفادهاند. کلمهی دفرمه در ترکیب نوجوان دفرمه در آستانهی بلوغ در صفحهی 106 کلمهی مناسبی نیست و به نوعی توهین است. دفرمه یعنی ازفرمافتاده. آقای پرویز نوری عزیز، اگر به استاد، پیش از نیمه شب و خیلی هیجانزدهام علاقه ندارید لطفاً دربارهشان صحبت نکنید. صدها صفحه از خاطرات دوران کودکی آقایان نوری و دوایی تا کنون چاپ کردهاید. بس نبود؟ حالا تحت عنوان «یادها و خاطرهها» صفحهای جداگانه تدارک دیدهاید؟ ماهنامهی «فیلم» به دلیل کمبود مطالب سینمایی سیر قهقرایی پیدا کرده است. اظهار نظر آرمین ابراهیمی راجع به زن ناشناس جوزپه تورناتوره اغراقآمیز بود و جای تأسف داشت.
* دوست عزیز در مورد خاطرات دوران کودکی بهترین نویسندگان سینمایی مطبوعات سینمایی ایران بی انصافی کردهاید ما همواره قدردان کسانی هستیم که این جاده را برای ادامهدهندگان راهشان هموار کردند و ادبیات سینمایی ما به طور قطع مدیون آنهاست. ضمن اینکه قرار نیست همهی مطالب یک مجله مورد استفاده و علاقهی همهی خوانندگانش باشد.
مهسا ساسان از تبریز: آرمین ابراهیمی در صفحهی 62 از ترکیب «اروتیسم ناپخته» در وصف مالنا استفاده کرده که بسیار ترکیب نامأنوسی است. ایشان یک نمونه اروتیسم پخته هم نام ببرند تا شاید کمی از ابهامات رفع شود.
بابک مزدک از تبریز: مطلب آرمین ابراهیمی بیسروته و نشان از عدم درک صحیح او از سینمای تورناتوره است. استفاده از واژگانی مانند جهان رمزگون چیزها و اروتیسم ناپخته نشان از ناپختگی در نقدنویسی دارد.
عباداله دبیری از مرودشت: نقد جواد طوسی عزیز بر کلاس هنرپیشگی دقیق و خواندنی بود.
م. رئیسی از اصفهان: مطلب هوشنگ راستی مثل همیشه جذاب و لذتبخش بود.
احمد عبدالحکیمی از سنندج: از تحلیل بهزاد عشقی دربارهی وضعیت سینمای ایران در سه دههی بعد از انقلاب لذت بردم. اما ایکاش در لیست فیلمهای شاخص دههی 1380 شبهای روشن (فرزاد مؤتمن) را نیز ذکر میکرد. اطمینان دارم این فیلم از نگاه کارشناسان هم جزو فیلمهای شاخص سینمای ایران به حساب میآید.
میثم حجازی از کرمانشاه: خبر آیین بزرگداشت چهار سینماگر جاودان سینمای ایران که در این روزگار خاکستری و غریب سینما بسان پرتو نوری درخشان جلوه کرد، بسیار دلچسب و دلنشین بود. تداوم همچون کارهای ارزشمندی حال اهالی هنر هفتم را کمی خوش نگه میدارد. انتظار بیشتر از یک صفحه یادبود برای مردی که از صداهای ماندگار این سینما بود از شما میرفت. بیشک دوبلورها مظلومترین چهرههای سینمای ایراناند. اصغر افضلی با وروجک و آقای نجار جاودانهی ذهن من نسلسومی شد.
مجید رعیتی از مسجدسلیمان: درگفتوگوی مهدی کرمپور، او به برخورد اشتباه با بهرام بیضایی اعتراف کرد. کاش همه این خوی اعتراف به اشتباه را پیدا کنند.
شمارهی 465
رضا بانوزاده از بروجرد: عکس روی جلد بهترین عکس این سالها است.
بابک مزدک از تبریز: تصویر روی جلد مرا به یاد رنگ انار (سرگئی پاراجانف) انداخت. یادش به خیر این فیلم را سال 1365 در سینما سپیده دیدم. اختصاص بیستوپنج صفحه از مجله به دربند به هدر رفتن فضای نشریه است برای یک فیلم ملالآور.
* فکر میکنیم فیلم را باید یک بار دیگر ببینید. دربند فیلم اول نویسندگان و منتقدان مجله در جشنوارهی فجر بود و اختصاص این میزان صفحه برای این فیلم خوب کاملاً طبیعی است.
حسین عبدالهی از آبادان: جلد این شماره بعد از مدتها که پسزمینهی اصلی رنگ مشکی بود، تنوع و طراوت خاصی به مجله بخشیده است. متشکرم از نقدهای زیبا و آموزندهی شما عزیزان بر به سوی شگفتی، دربند و بشارت... و دو انتقاد؛ اول این که کمی سهلانگاری در عدم چاپ یا ناقص چاپ کردن جدول فروش فیلمها در چند شمارهی اخیر انجام دادهاید و دوم چرا بخش نوستالژیک و دوستداشتنی «بیست سال پیش در همین ماه» را حذف کردهاید؟
* وقتی حجم مطالب بالا میرود و دچار کمبود جا میشویم اول از همه خودمان را کنار میگذاریم!
بهنام عزیزی از بافت: عکس روی جلد یکی از بدترین و بیذوقترین جلدهای مجله است و درخور ماهنامهی خوب «فیلم» نیست.
هلن هدایتی از تهران: این شماره خیلی خوب و جالب بود، از خواندنش لذت بردم. نقدهای فیلم زیبای دربند خوب و ظریف و مناسب بود. ولی کاش اینقدر با نفس عمیق مقایسهاش نمیکردند. در بعضی موارد دربند از نفس عمیق هم جذابتر است و انتخاب این فیلم به عنوان بهترین فیلم سال از سوی منتقدان انتخابی کاملاً بهجاست. گفتوگوی رسول صدرعاملی با پرویز شهبازی چهقدر خواندنی و جذاب و صمیمانه است.
فاطمه الیاسیان از اردبیل: این شماره یکی از جذابترین شمارههای امسال بود، بهخصوص یادداشت فرهاد اصلانی، مطلب پرویز نوری، گفتوگوی رسول صدرعاملی با پرویز شهبازی و گفتوگوی شاهین شجریکهن با قریبیانها بهخصوص قریبیان پدر که از معدود بازیگران کاربلد سینمای ایراناند. «جشنوارهی کوچک من» هم مثل همیشه عالی بود. ضمناً حضور احمد طالبینژاد در برنامهی «هفت» غافلگیرانه بود.
حاج سردار از اهواز: بارها پیامکهایی در اعتراض به «مرگنامه»های بهزاد عشقی دربارهی درگذشتگانی که توان پاسخ به «نگاه از بالا»ی این جناب را ندارند فرستادیم که چاپ نشد. اما با خواندن «کاش مهربان بودید» به بیطرفیتان مجدداً امیدوار شدم.
عبادالله دبیری از مرودشت: با خواندن خاطرات دکتر مشیری به یاد سالهای نخست راهاندازی مغازهی خودم افتادم با نام «اهورا فیلم» که به سبب عشقی که به مجله داشتم کلمهی فیلم را به همان شکل لوگوی مجله به تابلوساز سفارش داده و بر تابلوی مغازه نصب کردم. بعد از مدتی که قصد تغییر مغازه و شغل عکاسی داشتم نام مغازه را به «عکاسی اهورا» تغییر دادم که بعد از مدتی مقامات امور صنفی شهر به این نام که خاصترین کلمهی ایرانی است شاکی شدند و مجبورم کردند نام مغازه را عوض کنم.
شیرین عقیلی از مشهد: مدتها بود خاطرهای به شیرینی خاطرهی دکتر کاوس مشیری نخوانده و نشنیده بودم. واقعاً دوستداشتنی بود. هاتف علیمردانی در گفتوگویش گفته بود: «زنها وقتی در یک ارتباط مشترک به بنبست میرسند در صورت داشتن یک رابطهی بهتر قدرت ترک زندگی قبلی را پیدا میکنند.» اگر فکر فیلمساز جوان ما این باشد وای به آیندهی سینما!
رضا برون از اهواز : در بخش «رویدادها» خبر تولید فیلم آذر، شهدخت، پرویز و دیگران چاپ شده و در انتهای مطلب به بازی گوهر خیراندیش اشاره شده. او حتماً آذر است و شاید هم شهدخت! نویسنده (شاهین شجریکهن؟) اگر تنها لای کتاب را باز میکرد متوجه میشد سن گوهر خیراندیش به آذر نمیخورد و نقش اول فیلم (آذر) را مرجان شیرمحمدی بازی میکند. نکته اینجاست کسی که کتاب را نخوانده چهگونه آن را فاقد قهرمانمحوری و بازیهای روایی دانسته؟ از ماهنامهی «فیلم» توقع دقت بیشتری داریم.
* اطلاعات مربوط به فیلمها را از یکی از سازندگان فیلمهای میگیریم. ضمناً یک اثر ادبی در اقتباس سینمایی میتواند تغییر کند.
غلامرضا جعفری از اصفهان: کلی منتظر بودیم ماهنامه چاپ بشود ولی دریغ از یک خبر از جشنوارهی فیلم کوتاه تهران که مثلاً بینالمللیترین جشنوارهی ایران است. یعنی هیچ اشارهای نباید بهش میکردید؟ در عوض دارید چند شماره دربارهی آناهیتا قزوینیزاده مطلب مینویسید. کلاً به این نتیجه رسیدم که باید لابی داشت حتی تو ماهنامهی «فیلم».
* با آناهیتا قزوینیزاده پس از یک موفقیت بزرگ بینالمللی گفتوگوی کردیم و بعد هم خودش تجربههایش را از این رویداد نوشت که هر دو مورد توجه خوانندگان قرار گرفت. در مهر ماه هم دو فیلمش در سینماتک خانهی هنرمندان نمایش داده شد که یکی از همکاران مطلبی نوشت. نه لزومی به لابی است و نه این قدر بدبینی.
مرتضی صالحی از فشم: از عکس روی جلد ممنونم. بعد از مدتها از رسول صدرعاملی و کیانوش عیاری مطلب داشتید. مطلب پرویز نوری دلچسب بود.
مهران پناهنده از کرج: عکس روی جلد بسیار زیبا و خاطرهانگیز است. عکسی جالب از حبیب مجیدی و باقی ماجرا هنرنمایی استاد امکچی. بخش گفتوگو با سه بازیگر هم عالی بود. از پوریا ذوالفقاری عزیز متشکرم. مطلب دکتر کاوس مشیری بسیار جالب بود. پروندهی دربند هم عالی بود. و همینطور عکس امیر محصصیفر از رسول صدرعاملی و پروز شهبازی در راهپلهی دفتر مجله جالب بود. گفتوگو با وینس گیلیگان آفرینندهی سریال زدن به سیم آخر هم بسیار جالب بود. در صورت امکان مشخصات سریال را چاپ کنید. چرا از هر ده مطبوعاتی در کرج فقط یکی مجله را توزیع میکند؟ چرا سهمیهی شهری به بزرگی کرج تا این حد کم است؟ میتوانم بپرسم مسئول توزیع مجله در استان البرز چه کسی است؟ آیا امکان دارد از ایشان شمارهی تلفنی ذکر شود؟ ما که چسبیده به پایتخت هستیم اکثر مجلهها خراب است. باید مثل میوه جدا کنیم که آن هم فروشنده سریع اعتراض میکند.
* به خوانندگان عزیزمان در سراسر کشور پیشنهاد میکنیم مشکلات توزیع مجله در سراسر کشور بهجز تهران را با شرکت نشر گستر امروز آقای حمیدی (تلفن61933333) تماس بگیرید.
اشکان مبراییان از شیراز: اظهار نظر مثبت علیرضا رییسیان و فریدون جیرانی در مورد انتخاب گذشته به عنوان نمایندهی اسکار چهقدر زیبا و منطقی است. بسیار متأسفم که پرویز شهبازی فرهیخته در گفتوگویش راحت جامعهی خود را جهان سوم نامیده و مدام دختر شهرستانی را به زبان میآورد.
رامین رحمانی از اردبیل: راست و حسینی به ما بگویید ماهنامه با تهیهکنندهها قرارداد بسته؟ آخر کجا رفت آن نگاههای متفاوت گرافیکی سینمایی؟ البته از حق هم نباید بگذریم که اگر نوع سلیقهی شما در ماههای اخیر تنوع هم نداشته اما انتخاب عکسهایشان فوقالعاده است. اگر واقعاً مدعی هستید که به سینمای مستقل اهمیت میدهید یک صفحه یا ستون جداگانه برای انعکاس اطلاعات و اخبار این بخش از سینما که علاقهمندان و فعالان کم هم ندارد، در هر شماره اختصاص بدهید. مثل همان چند سطری که دربارهی آمار فروش اینگونه فیلمها چاپ کردید. در ضمن جای خالی پروندهی تحلیل سینمای مستقل در مجله به شدت احساس میشود. تحول بخش «فلاشبک» چندان هم بد نشده، گرچه هنوز هم معتقدم خوانندهها را از دست به قلم بردن انداخته است. از این گذشته اصلاً یکی از دلایل افت کل مطالب و نقدهای سینمایی همین از مد افتادن قلم زدن و کنار رفتن کسانی است که سالها در این وادی زحمت کشیدهاند. نکند منتقدهای محترم این روزها با اساماس برایتان نقد میفرستند؟ درصورت امکان در «فلاشبک» جواب مستقیم ننویسید.
معارفی از تهران: در نقد گناهکاران از تأثیرپذیری آن از سریال دکستر و تیپ هری کالاهان اشارهای نشد.
پروانه زرین از تهران: دفعهی پیش که گفتم آمار فروش شما با «هفت» فرق میکند، گفتید منبع متفاوت است. حالا هم که در مجله در دو بخش جدا دو آمار متفاوت از فروش هیس... نوشتهاید، در صفحهی 104 و تبلیغ انتهای مجله.
* اولی آماری است که بنیاد فارابی از فروش در تهران اعلام کرده و دومی آمار تهیه کنندهی فیلم است و مربوط به فروش کل کشور.
نوری عبدیزاد از اندیمشک
: تعداد صفحاتی که در این شماره به سینمای جهان اختصاص دادید بسیار زیاد بود. لطفاً این چند صفحه را هم (که به قول یکی از دوستان و به سلیقهی دبیر محترم بخش تحت سیطرهی فیلمهای دایناسوری، و آدم آهنی و... در آمده) به دلیل گرانی کاغذ و تورم به سینمای ایران ببخشید و خیال خودتان را راحت کنید.
محسن الف. از بهشهر: «خشت و آینه» بهزاد عشقی داغ مرا تازهتر کرد. من یکیدو تجربهی نیمبند فیلمسازی داشتهام و بلای کارشناسان نابلد و جوانمرگی هنری را هم چشیدهام. خواستم مصداق شاهد عینی باشم بر تصدیق نوشتهی بهزاد عشقی که این مشکل (درخواست دکوپاژ بعد از تأیید فیلمنامه) گریبانگیرم شده بود. مطلب افشاگری مرکز گسترش و قضایای لاله هم حکم تیر خلاص را داشت.
معینی از مشهد: الان کنار کودک تازهمتولد شدهام. نقد جهانبخش نورایی عزیز بر دربند عالی بود. واقعاً خسته نباشید.
ع. خ. از تهران: نقد بسیار خوب و پولمحور جهانبخش نورایی بر دربند به یادم انداخت که او اولین منتقدی بود که به فیلمسازی (بهرام بیضایی) پول جایزه داد! پیشنهاد میکنم نقدهایش به صورت کتاب منتشر شود.
حاتمی: نقد جهانبخش نورایی بر دربند شاعرانه است و به نقاط ضعف فیلم اشاره نکرده.
وفا صمدی از ارومیه: آقای نورایی واقعاً ممنون برای «عطر خون». باید در برابر این سنجش زیرکانه، دید وسیع و نوآوری نقد شما که در چهارچوب فیلم به دور از بایدها و نبایدهای کلیشهای است تعظیم کرد. صادقانه بگویم مرام نقد پاشایی بر شعر شاملوی بزرگ از این جنس است.
حسین قاسمی از قم: باید از پرویز شهبازی سپاسگزار بود برای ساختن فیلمی که جدا از ارزشهای سینماییاش به واقع فیلمی است درخور این روزگار و درود فراوان بر جهانبخش نورایی به خاطر نقد هنرمندانهاش بر این فیلم. نقدی که همچون دیدن دوباره فیلم بود، با کشف زوایای جدید از فیلم.لطفاً کمی توجه کنید: 1. انتظار این که دانشجوی زرنگ و باهوش در محیط جامعه هم همین ویژگیها را داشته باشد - آن هم با این نظام معیوب آموزشی - انتظار بیهودهای است. 2. توقع این که در تمام فیلمها همهی شخصیت ها به اصطلاح خاکستری باشند و بدون توجه به قواعد یک فیلم با اصرار کودکانه بخواهیم که اگر مثلاً چهار ویژگی بد دارند به همین تعداد هم خوبی درست نیست. آن هم دربارهی دربند که آدمبدهایش هم واقعیاند!
مرتضی لشگری از قزوین: پروندهی دربند یکی از بهترین پروندههای فیلم مجله است. نظرها و سلیقههای متفاوت در آن دیده میشود و به نظرم موافقان و حتی مخالفان فیلم هم از این پرونده راضیاند.
محمدعلی پارچینی از اردبیل: مثل همیشه نقد جهانبخش نورایی فوقالعاده دقیق، کامل و خواندنی است. ایکاش در مورد گذشته هم مینوشت.
رسول سپهوند از اهواز: بعضی از شمارههای مجله خاص و همیشگی هستند. این شماره یکی از آن شمارههاست، هم از نظر محتوا و مطالب و هم طرح روی جلد. فقط 116 صفحه واقعاً برای ماهنامهی «فیلم» خیلی کم است. کاش سایت ماهنامه راهاندازی نمیشد. خواندن مطالب در سایت لذتبخش نیست، چون در واقع وجود خارجی ندارند.
محمدرضا جعفری از تهران: نقد جهانبخش نورایی بر دربند، بسیار پربار و آموزنده بود. امیدوارم بیشتر بنویسد.
روحاله خسروجردی از تهران: نقد مغرضانهی مصطفی جلالیفخر بر دربند با آن توصیههای پزشکی نوعی فخرفروشی است.
بهنوش نصرتی از شیراز: با وجود عقاب تیزبینی مثل دکتر جلالیفخر چرا کارگردانهای صاحبنام و مدعی همچنان گافهای پزشکی میدهند؟ البته بهسرعت توسط ایشان شکار میشود. آقای دکتر ممنون! به وجودتان افتخار میکنیم. به همهی کسانی که به معرفی گذشته به آکادمی اسکار معترض هستند و معتقدند حق دربند ضایع شده توصیه میکنم حتماً نقد استادانه و موشکافانهی مصطفی جلالیفخر و آنتونیا شرکا را بخوانند.
میلاد فتاحی از تهران: فقط دوست دارم از نقد آنتونیا شرکای عزیز تشکر کنم که خیلی راحت و بدون هیچ حرف اضافی و تعارف و ملاحظات منتقدهای دیگر سؤالهای عموم مخاطبان را دربارهی دربند مطرح کرد.
محمد ملک از تهران: نقد آنتونیا شرکا بر دربند حرفهایترین نقد ذهن منِ آماتور در مورد این فیلم بود.
قاسم حسینی از چابهار: روی جلد این شماره فوقالعاده بود. نازنین بیاتی در گفتوگو هم مثل بازیاش در دربند زیرک و هوشمند ظاهر شد.
صفا صالحی از اصفهان: پروندهی دربند، جز گفتوگو با بازیگران، چنگی به دل نمیزند. تعداد نقدها کم است و رسول صدرعاملی نتواسته حق مطلب را ادا کند. هوشنگ گلمکانی معمولاً افتخار مصاحبت به کسی نمیدهد. چه شده که در این شماره با تهیه کننده و بازیگر فیلم گفتوگو کرده است؟
* هوشنگ گلمکانی: اختیار دارید؛ در خدمتیم!
کمال اسماعیلی از تهران: بیان موضع منفعلانه منتقدان سینمایی دربارهی مسایل روز سینمایی کشور در واقع هشدار بهجایی است که مهرزاد دانش در «خشت و آینه» بر آن تأکید کرده است. هر چند منتقد بر مسند نقد اثر هنری تکیه دارد، اما نقد مسایل مربوط به سینما نیز نشان از تعهد منتقد داشته و چنانچه عمیق و موشکافانه عرضه شود، میتواند در رفع مشکل مؤثر باشد. به نظرم تحلیل و واکاوی نقادانه مسایل و مشکلاتی که به برخی از آنها اشاره شده، چه بسا میتوانست از تکرار مشکل در حیطهای دیگر جلوگیری و راه را برای رهایی از بحران هموار سازد.
امیرحسین پارسامنش از قم: نقدهای دربند از حیث تنوع دیدگاه عالی بودند.
پروین قلیزاده از شیراز: من هنوز دربند را ندیدهام. ولی از مطالب بعضی منتقدانتان اینطور برمیآید که بیمنطقی فیلم بیداد میکند. فیلم قرار است واقعگرا باشد، ولی از واقعیت در آن خبری نیست. پس این پروندهی قطور برای چیست؟ مدتی بود تصویر روی جلد برایتان مهم شده بود، ما هم از عکسهای هنرمندانه لذت میبردیم. ولی یک سالی میشود نسبت به این موضوع بیتفاوت شدهاید. با نظر پرویز نوری موافقم، بهخصوص دربارهی سهگانهی لینکلیتر. این همه پرگویی و ریتم تند حرف زدن واقعاً سرگیجهآور است.
روزبه ب. از تهران: هنوز بعد از این همه سال متوجه نشدم معیار مجله برای تشکیل پرونده برای یک فیلم چیست. چند وقت قبل افسوسم را از نداشتن پروندهی یک فیلم برای تنها دو بار زندگی میکنیم ابراز کردم و آقای امینی لطف کردند و جواب دادند که فیلم مورد نظرتان فیلم خوبی بود، اما در حد تشکیل پرونده نبود. ولی آیا فیلم خوب دربند در حد تشکیل پرونده بود؟
پیچک درویشان از تهران: صمیمانه بابت پروندهی فیلم زیبای دربند متشکرم. جای عکسهای منحصربهفرد محمد اسماعیلی واقعاً این روزها خالی است.
فرشاد حکمتیپور از اسلامآباد غرب: خوشبختانه این بار دربند را قبل از خواندن نقدهایش در مجله دیدم. فیلم خوبی است، اما موقع تماشای فیلم مدام از خودم میپرسیدم چرا دختری مانند نازنین قبول میکند در آن خانه بماند و بعد خود را فدای سحر کند که قبل از دادن سفته برایش معلوم میشود او چه آدمی است که بعد خواندن نقدها فهمیدم این سؤال و ایراد برخی از منتقدان مجله هم هست. در ضمن میخواهم از تمام کسانی که سینما آزادی کرمانشاه را بازسازی کردهاند تشکر کنم.
علی امیری از تهران: بخش «یادها و خاطرهها» خواندنیترین بخش این شماره بود. یاد شادروان دکتر کاوسی به خیر که خاطرههایش خواندنی بود و امروز تا بزرگانی مثل پرویز دوایی و پرویز نوری زنده هستند باید قلمشان را به کار داشت تا حافظهی تاریخ معاصر سینمایی ما محفوظ بماند. در کنار اینها یک سؤال به وجود میآید، چرا جای نوشتههای مسعود مهرابی عزیز خالی است؟ عزیزان ماهنامه در این سیویک سال از انتشار مجله و حواشیاش خاطرهها دارند که کنار بخش «بیست سال...» جایش بهوضوح خالی است. جای بخش طنز و کاریکاتور هم بهشدت خالی است و در این روزها که کمی فضای مطبوعات باز شده است وجود قسمت قدیمی طنز و کاریکاتور به نوعی حکم سوپاپ اطمینان برای خوانندههای مجله را دارد که دوست دارند مجله را از انتها به ابتدا باز کنند و بخوانند و با نشاط هم بخوانند و یا حتی برعکس! چرا سالهاست که یک مدیومشات از یک بازیگر و یک عکس ساده جای طراحیهای خوب را گرفته است؟ جدا از مسایل مالی و بعضاً سفارشی بودن، نیازهای بصری خواننده و حفظ سلیقهی مخاطب کجا قرار میگیرد؟ در ضمن میتوان هم بخشی از هزینههای انتشار را از تهیهکنندگان فیلمها گرفت و هم روی عکسهای سفارشی کار کرد تا جذابیتهای بصری روی جلد در کنار ارتقای محتوای مجله در شأن والای سیویکسالهی ماهنامهی «فیلم» باشد. از محاسن مجله این است که سطح علمی و تحلیلی مخاطب را بالا میبرد، چون بیشتر مطالب مستند و مستدل هستند. مجله برای موقعیت حرفهایاش جایگاهی خلق کرده تا بتواند به عنوان مرجع محققان مورد استفاده قرار بگیرد. برای همین است که خارج کردن طرح روی جلد از یکنواختی در یک تقارن منطقی با محتوا به طور موازی باعث استمرار جذابیت برای مخاطبین قدیم و جذب مخاطبین تازه خواهد شد.
اسماعیل صاحبی: اگر میخواهید فیلمهایی ببینید که به قول پرویز نوری نیاز به واسطه ندارند فیلمهای خود استاد را ببینید.
اسماعیل عبادی از تهران: مطالب پرویز نوری همیشه خواندنیست بهخصوص مطلب این شماره در مورد فیلمهایی مثل استاد واقعاً حرف دل خیلی از علاقهمندان سینماست.
ایمان کوهنورد از قزوین: نوشتهی پرویز نوری معرکه بود. کاش هر شماره مینوشت، البته دو برابر اینبار.
جواد مشهدی از نیشابور: نوشتهی پرویز نوری دربارهی سه فیلمی که نام برده، اصولاً خلط مبحث است. ارتباط برقرار نکردن با فیلمی زیبا مانند پیش از نیمهشب دلیلی بر رد کردن آن نمیتواند باشد.جناب نوری متأسفانه هنوز در حالوهوای فیلمهای دههی 1940 و 50 کمپانی مترو ماندهاند و جلوتر نیامدهاند. دنبالهی این توضیحات به عهدهی صفی یزدانیان عزیز!
مهدی زیرک از تبریز: «عشق به روایت عاشقان قدیمی» آرامه اعتمادی سرشار از حس زندگی است.
ر. ط. از اهواز: پیشنهادی دارم به پرویز نوری. بدون این که تخمه بشکنید و یا اساماس بدهید، یک بار دیگر با دقت این سه فیلم را ببینید. اگر به یک اثر هنری دقیق بشویم نیاز به هیچ واسطهای نیست.
سعید شفیعی از تهران: تفاوت نقدهای منتشرشده در زمان جشنواره در مورد بشارت... با نقدهای شمارهی اخیر مجله چهگونه توجیه میشود؟ چهطور فیلمی ضعیف و شعاری بعد از چند ماه چنان فیلم مهمی میشود که حتی یک نقد منفی هم از آن چاپ نمیکنید و با تمام عواملش هم گفتوگو همراه با ستایش و تعریف میکنید؟ آیا حق نداریم به نقدهای برخی از منتقدان مشکوک شویم؟
* آن منتقدانی که در زمان نمایش فیلم در جشنواره با فیلم موافق نبودهاند ممکن است هنوز هم با فیلم موافق نباشند. ضمن این که ما تا به حال به هیچ کدام از منتقدانمان دیکته نکردهایم که در بارهی فیلمی چه بنویسند یا ننویسند...
مصطفی سلیمانی از آبدانان ایلام: از این که به سریال زدن به سیم آخر پرداختید متشکرم و بابت «فلاشبک» که مدتی نبود خوشحالم.
رامک اخوان از رشت: آیا دوبلهی گذشته قابل دفاع است یا عدم اعتماد به یک مدیردوبلاژ حرفهای و استفاده از دوبلورهای باسابقه یک تصمیم فردی بود؟ یا شتاب و عجله جهت پخش فیلم در شبکهی خانگی موجب این کار شد؟ دفاع تمامقد از فیلم کمی ایدئولوژیک است.
احد تسلیمی از داراب فارس: از افسانه پوراحمدی ممنونم که به بهزاد عشقی یادآور میشود اینقدر به لمپنیسم گیر ندهد. قبلاً جواد طوسی جوابش را داده بود. نمیدانم چرا او موضوعی دیگر را نقد نمیکند و به اشخاص زخمی و فقیر و بیحمایت در فیلمهای گله و کیمیایی بند میکند.
روشنک غروی از تهران: صفحهی ۲۶ ستون یک سطر ۳۹ عبوس را عبوث نوشتهاید.
مینا ابراهیمی از تهران: این شماره خیلی خوب بود البته کمتر از این هم انتظار نمیرفت. پروندهی دربند و گفتوگوها عالی بودند. کاش با هومن بهمنش هم گفتوگو میکردید. خوب بود از امیر سماواتی میپرسیدید برای پخش جهانی فیلم چه اقدامی کرده که مدعی بود دربند گزینهی بهتری برای اسکار بوده؟ تنها دو نقد و یک گفتوگو برای به خاطر پونه واقعاً کم است.
محمد احتشامی از اصفهان: در شمارهی ۴۲۲ از شما خواستم پروندهای دربارهی کیانوش عیاری در مجله چاپ کنید که پیامکم چاپ شد ولی پروندهی عیاری نه. تا این که در این شماره گزارش کوتاهی از بزرگداشتش چاپ شد که عطشم را کمی سیراب کرد. باز هم تقاضا میکنم دربارهاش بنویسید.
حسین عموبیگی از اصفهان: کلاس هنرپیشگی با این که منتخب چند نویسندهی مجله بود ولی نقد زیادی برایش نوشته نشد. چرا در نقد بشارت... نویسنده کارگردان این فیلم را در اجرا و ساختن و بهخصوص در ریتم فیلم مقصر نمیداند و فقط مسئولان سینمایی را عامل ریتم و لحن و تصویب این نوع فیلمنامهها میداند؟ پرویز شهبازی میگوید از سینمای کیارستمی عبور کرده است. ولی این نوع فیلمسازان که کارشان را با فیلمسازی از نوع کیارستمی شروع کردهاند باید بدانند به اینجا رسیدن و موفق شدنشان از مسیر کیارستمی بوده است. چهقدر جالب و متناقض بود گفتوگوی دو کارگردان با دو طرز مختلف در اجرا، ایده و کارگردانی. از استاد جلالیفخر سؤالی داشتم، آیا واقعاً دربند را در حد یک فیلم تلویزیونی میدانید؟ آیا دربند بهتر از خیلی از فیلمهای این چند سال ایران نبود؟ در تعجبم از استاد نوری و نقد سراسر منفی بر دو فیلم مطرح این سالها پیش از نیمهشب و استاد، به خصوص پیش از نیمهشب که سراسر زندگی بود. نوشتهاند این دو فیلم شاهکار نیستند. از ایشان میپرسم پس کدام فیلم این چند سال شاهکار بوده است؟ نکند فیلمهای الیور استون یا دیوید کراننبرگ شاهکار بوده؟ نکند فیلمهای تخیلی، علمی، حادثهای یا ترسناک شاهکار بوده؟ کدام فیلم در حد پیش از نیمهشب به زندگی نزدیک بوده؟ کدام فیلم بازیهای درخشان استاد را دارد؟ استاد نوری اگر پیش از نیمهشب «هنر با واسطه» است، پس ما این هنر را میپسندیم. نقد آرامه اعتمادی بر پیش از نیمهشب عالی بود. این نقد مرور صحنهبهصحنهی فیلم بود و هیچ قسمتی از آن جا نیفتاده بود، همپای نقد جهانی صفی یزدانیان بر این فیلم.
پیامهای دیگر
علی احمدیراد از بروجرد: لطفاً مجله را رنگی چاپ کنید. اختلاف رنگ و کیفیت بخشهای تبلیغی و محتوای مجله خیلی توی ذوق میزند.
عباس فیوضی از مشهد: پارسال همین موقعها بود که در پیامکی خاطرنشان کردم از هنرمندانی که مدتی است در سایهاند (از جمله زندهیاد محرم بسیم) غفلت نکنید، قبل از این که دیر شود. این یکی که دیر شد. از دیگران غفلت نکنید. هر چه باشد شما با دیگران فرق دارید.
فریبا کریمی از کرج: بخش «دیدهبان» به یکی از بخشهای جذاب و خواندنی مجله تبدیل شده. امیدوارم ادامه یابد. مطالب «دوباره بنواز سام» به یکی از بهترین مطالب برای نسل جوان که دوستدار اطلاعات بیشتری دربارهی فیلمهای کلاسیکاند تبدیل شده است.
کارگران از قوچان: چرا مطالب «دوباره بنواز سام» را در مجله چاپ نمیکنید؟
اشکان شیرالی از شیراز: بابت مطالب «دوباره بنواز سام» متشکرم. اگر امکانش هست یک بخش جدا برایش در سایت در نظر بگیرید.
محمد دلاور از لارستان: مطالب و نقدهای بهزاد عشقی خیلی زیباست؛ تأثیر عمیقی بر آدم میگذارد. چند بار پیامک زدم تا جویای منتقد محبوبم امیرقادری شوم، ولی باز هم خبری نشد. واقعاً کجاست؟ چرا دیگر مطلب یا نقدی از او نمیبینیم؟ (شاید خوابش برده باشد)!
سپیده کمالی از سوادکوه: به احترام خوانندگان صفحههای بیشتری به «نقد خوانندگان» اختصاص دهید. کاش میدانستید حتی در این عصر تکنولوژی هم خیلیها نمیتوانند به راحتی به سایت بروند.
امیرحافظ محمودنیا از شهریار: بخش «بیست سال پیش در همین ماه» خیلی زیاد است. اگر از نظر صفحه در مضیقهاید چرا این بخش را کم نمیکنید؟
حمیدرضا رمضانی از روامهران: یکی از بخشهای خواندنی مجله «بیست سال پیش در همین ماه» است که در برخی شمارهها چاپ نمیشود که جذابیتش را از دست می دهد. قرار بود این بخش را گسترش دهید.
علیرضا حسینی موسوی از مشهد: سراغ آرشیوم رفتم و در شمارهی 330 گزارش جشنوارهی سنسباستین مسعود مهرابی عزیز را خواندم. واقعاً گزارش فوقالعادهای بود. بعضی مطالب مثل این مورد میتواند یک نمونهی عالی سرمشق باشد. بازخوانی این مطلب خیلی حال خوبی بهم داد. امیدوارم مسعود مهرابی عزیز بیشتر بنویسد. ماهنامهی «فیلم» مسیر سینما را تغییر میدهد. لطفاً سلیقهی شخصیتان را در نقد و تحلیل و گفتوگوها و حمایتهایتان وارد نکنید. بسیارند که پشت سلیقهی شما بدون توجه به باور و نیاز ارتباطی سینما پیش میآیند و در میان راه بی پشتوانهی اندیشهای سرگردان میمانند. آنچه بر سر سینما آمده انبوه این حیرانی به علاقه، نیازها و حقایق ذاتی سینماست. در چرخهی تولید اندیشه شما با علایق خود صادق بودهاید. اما سلیقه ساختهاید که گواه حیرانی آنها انبوه فیلمهاییاند که با این کثرت علاقهمندان نباید هیچ فیلم خاصی با شکست تجاری بدرقه میشد. گاه سینما فرصت تبلور افاضهی فضل روشنگرنمایان است و گاه بسیار چیزها جز خود سینما. مسیر گم شده است، دریابید.
علی رمضانی از روامهران: بابت انتشار سالشمار سرگذشت ممنونم. برگبرگ آن خاطرهانگیز و لذتبخش بود. از این که همیشه در مطبوعات نوآوری دارید متشکرم و از این که ۲۳ سال مشترک ماهنامه بودهام خوشحالم.
ریبوار محمودپور از مریوان: اگر ناراحت نمیشوید باید بگویم وضع طراحی صفحات اصلاً در شأن محتوای مجله نیست. برای ما مهم است و مطمئنم برای شما هم باید مهم باشد. تخصصیترین نشریهی فیلم و سینمای کشورمان باید طراحی و صفحهآرایی خیلی بهتری داشته باشد.
اسفند ترابی از بهشهر: گفتوگو با بابک کریمی نشانههای تازهای از زندگی مهاجران ایرانی روشن ساخت. همچنین گفتوگوی کوتاه با پوران درخشنده شاخکهای حسیمان را به دردهای پیرامون حساستر کرد. از آنهایی که به شخصیت نازنین گیر دادهاند که با رتبهی ۱۵ کنکور چرا کمهوش به نظر میرسد خواهش میکنم بدانند که رتبهی خوب آوردن حتماً نیازمند داشتن هوش بالای اجتماعی نیست؛ باور کنید.
امیرحسین پارسامنش از قم: به نظر بیانصافیست در کنار انتقاداتی که مدتها از برنامهی «هفت» میشد، با وجود کاستیها از روند مناسب و منسجم اخیر این برنامه تشکر میکنم.
حسین چاوشی از تهران: این هفته فرامرز قریبیان دوستداشتنی و یکی از بازیگران محبوب من مهمان «هفت» بود که حتماً دیدهاید غنیمتی بود حضورش. لذت بردم که صحبت به دوبله کشید ولی او کمی کملطفی کرد و گفت سینمای ایران راهش را کج میرفت که فیلمها را دوبله میکرد. چه کسی میتواند به جای صدای حسین عرفانی در گوزنها و صدای جلال مقامی در ریشه در خون و یا صدای استاد منوچهر اسماعیلی در ترن و سفیر صدای خود فرامرز قریبیان را تصور کند؟ من که بهشخصه فیلمهای دوبلهاش را بیشتر دوست دارم.
منصوراصلاحی: لطفاً اسامی سریالهای تلویزیونی را آخر سال مرتب چاپ کنید تا در ادامهی مطالب سی سال سریال سازی، مطالب در هر سال تکمیل شود.
شهرام شهریار از ارومیه: در مورد شبکهی نمایش خانگی جامعتر بنویسید.
فرنگیس حاجمنوچهری از تهران: مطالب هوشنگ راستی را همیشه اول میخوانم. ظاهراً فقط من نیستم که این کار را میکنم.
سهراب اخوان از تهران: آرشیو 450 شمارهی مجله خوب است.
رضا پاکنژاد از تهران: بستهی زیبای آرشیو 450 شماره ارزشمند وگنجی است ماندنی. از همهی دستاندرکاران این مجموعه متشکرم. بهترین شمارهها در این مجموعه نهفته است؛ دوران طلایی ماهنامهی «فیلم» با خاطراتی که چشم را نمناک میکند.
محمدرضا خدابخشی از زرین شهر: لحظهای که آرشیو سی سال «فیلم» به دستم رسید در پوست خود نمیگنجیدم. واقعاً دیدن و خواندن شمارههای بیست سال اول برای منی که از سال 13۷۹ با مجله آشنا شدم بسیار لذتبخش است. فقط کاش این بستهی زیبا «کتاب سال» را هم داشت. به هر حال بینهایت متشکرم بابت تمام زحماتتان.
عباس دلوچی از کرج: آرشیو ماهنامه یک هفته است رسماً زندگی من را معطوف خودش کرده!
مرور همهی شمارههای مجله شبیه رؤیاست. جا دارد از زحمات گردانندگان عزیز و دوستداشتنی مجله و عوامل تهیهی آرشیو تشکر و قدردانی کنم و یادی کنیم از همهی کسانی که در این سی سال برای مجله زحمت کشیدند و الان بین ما نیستند. روحشان شاد.
میلاد شفیعزاده از رشت: سلام به دوستان قدیمی که هیچگاه همدیگر را ندیدیم. من از آذر 1377 با لیلا (داریوش مهرجویی) عاشق سینما شدم و تا کنون تمام شمارههای ماهنامهی «فیلم» و تقویمهای سینمایی را گرفتم. فردا تولدم است و ماه بعد 15 سال است که با شما هستم و افسوس هنوز از مشترکین شما نیستم. بارها مطلب برایتان نوشتم ولی نفرستادم. ممنون از مطالب مفصل دربارهی گذشته.
محمدرضا بیگدلو از همدان: لطفاً از هوشنگ راستی بخواهید با بازیگر نقش جوانی اوشین گفتوگو کند. خیلی درددل با شما دارم، بعداً مفصل مزاحم میشوم. شما هجده سال است مرا بیچاره کردهاید و معتاد به خودتان. ولی همیشه دوستتان داشتهام وخواهم داشت.
پویا از آمل: هروقت یکی از نقدها را میخوانم با دیدن عبارت «فرم و محتوا» نمیتواتم متوجه منظور منتقد شوم. لطفاً چند کتاب مفید در این زمینه معرفی کنید.