خوابم میآد به عنوان نخستین فیلم رضا عطاران فراتر از انتظار است؛ فراتر از تصویری که از کارگردان مجموعههای موفق و پربینندهی طنز تلویزیون در ذهن داریم؛ بالاتر از تصوری که از سلیقهی هنری و قابلیتهای بازیگری او شکل گرفته است. البته که استعداد عطاران را باور داریم و ظرفیتهای بازیگریاش را در اسب حیوان نجیبی است، دهلیز، ورود آقایان ممنوع و... دیدهایم.
اما ساخت نخستین فیلم در دل سینمای حرفهای، محدودیتها و دشواریهای خود را دارد و معمولاً بسیاری از فیلمسازان اول در باتلاق این شرایط از خود فاصله میگیرند. شرایطی که عطاران بهدرستی میشناخته و با تسلط بر آنها نخستین فیلمش را کارگردانی کرده است. خوابم میآد وامدار شخصیت عطاران، پرسونای سینمایی و دلمشغولیهای او است. البته فیلم همهی ملاحت و شیرینیاش را از او نمیگیرد و قطعاً جذابیتهای یک بازیگر به تنهایی نمیتواند به ساخت چنین اثر دوستداشتنی بینجامد؛ فیلمی که تنهایی و انزوای یک شخصیت ساده و خوشدل در جامعهای درگیر مناسبات پیچیدهی مادی را روایت میکند، بدون آنکه این تفاوت را در قالب اثری شعاری و گلدرشت به تصویر بکشد. فیلم در فضایی شوخطبعانه و به شکلی تدریجی دنیای خیالی رضا را به دنیای واقعی و هولناک اطراف او پیوند میدهد. دنیایی که حتی عشق هم نمیتواند آن را از تحقیر و ملال دور کند و نقطهی پایان آن مرگی است که قهرمان را به آرامشی همیشگی میرساند.
فیلم برای روایت سرنوشت رضا، بازیگوشانه آغاز میشود اما تلخ به پایان میرسد؛ و در این بین فیلمساز با همه چیز شوخی میکند. زندگی طبقهی فرودست، روزگار رقتانگیز معلمی که حرفهاش را دوست ندارد، عشق او به سینما، دعواهای زنوشوهری و حتی مختصات دورههای مختلف اجتماعی. جناب سرهنگ موقع پخش سرود ملی در سالهای پیش از پیروزی انقلاب، همسایهها را مجبور میکند رو به تلویزیون بایستند و به شاه احترام بگذارند. دخترهای دههی شصت مانتوهای اپلدار میپوشند و دختران امروزی با جراحی، صورتشان را کاملاً تغییر میدهند. این اشارهها و کنایههایی که در قالب نریشن میشنویم فیلم را فراتر از یک قصهی ساده سر پا نگه داشته و به آن وجه اجتماعی داده است. اما همان طور که گفته شد این ویژگی با توجه به جهانبینی و نگاه عطاران، با طنز و شوخی آمیخته است. حتی سکانس مرگ رضا هم با توجه به نریشن او درباره رسیدن به آرامش و اینکه همه چیز در نهایت ختم به خیر میشود، تعدیل شده و کاملاً تلخ نیست؛ هرچند که ذات فیلم تلخ است. این تلخی از موقعیت ویژهی رضا به فیلم وارد شده و حتی موقعیتهای طنز، این تلخی را از روح فیلم نمیگیرد. تقلای رضا برای به دست آوردن یک همدم و استحالهی او از یک معلم ساده به خلافکاری خردهپا و قربانی شرایط، چنان همدلیبرانگیز و اندوهناک است که نمیتوان از کنارش بهسادگی گذشت و این شاید مهمترین وجه کار عطاران در خوابم میآد باشد. او توانسته روح شوخطبعش را با دغدغههای اجتماعیاش ترکیب کند و به این ترتیب، هم مخاطب عام را راضی نگه دارد و هم توجه منتقدان را به جلب کند.
خوابم میآد یک امتیاز دیگر هم دارد. حضور اکبر عبدی در نقش مادر خانواده امکانی داده تا روابط شخصیتها درون خانه، طبیعیتر به نظر برسند و البته بخشی از مناسباتی که در زندگی خصوصی یک نسل وجود دارد، به تصویر کشیده شود. این حضور از سوی دیگر، موقعیتهای کمیک به وجود آورده و بار کنایی بعضی سکانسها را برای تماشاگری که میداند یک مرد نقش مادر را بازی میکند، بیشتر کرده است. کارگردان از طریق عبدی موقعیتهایی را خلق کرده که به خندهدار شدن سکانسها کمک کرده است؛ مثل سکانسی که پدر (ناصر گیتیجاه) به پوری (اکبر عبدی) تیراندازی یاد میدهد؛ یا فصلی که مادر موی سر شوهرش را در حیاط خانه کوتاه میکند. با این وجود، آفتی که در مجموعههای عطاران هم دیده میشود و در خوابم میآد پررنگتر است، به این حضور و ایدهی بازی یک مرد در نقش زن لطمه زده است. در آثار این کارگردان، به تناسب رسانه (محدودیتها در تلویزیون اجازهی هر نوع شوخی رفتاری و گفتاری را نمیدهد) شوخیهای جنسی دیده میشود و گاهی زیادهروی در این شوخیها و موقعیتها، کار را مبتذل میکند.
آنچه خوابم میآد را به عنوان یک فیلم اول به اثری دلنشین و منحصربهفرد تبدیل کرده، امتیازهایی است که در روایت و کارگردانی دارد. تلاش عطاران برای قصهگویی و سرگرم کردن مخاطب قابلتوجه و مهمتر از آن موفق بوده است. با تماشای فیلم میتوان این نکته را دریافت که عطاران ذهنی تصویری دارد و موقعیتهای تکراری را به شکلی تازه ترسیم میکند. سکانس اولین ملاقات شیرین (مریلا زارعی) و رضا در رستوران و بازی هر دو با دستهایشان روی میز، هوشمندانه طراحی و اجرا شده است. در یکی دیگر از بخشها، شیرین اتفاقی رضا را در محوطهی برج میبیند. صحبتهای آنها تازه شروع شده که چند نفر در کنارشان درگیر میشوند و همین طور که آنها جلوی کادر در حرکتاند، در پسزمینه دعوا وسیعتر میشود. فصل نخستین قدم زدن شیرین و رضا هم به شیوهی مرسوم ساخته نشده است. در نریشن رضا توضیح میدهد که «هم مردم ما را دیدند، هم ما مردم را دیدیم» و این نریشن روی پلانهایی از افراد مختلف که رو به دوربین ایستادهاند شنیده میشود.
به استناد خوابم میآد و رد کارپت و مجموعههای فراوانی که عطاران در این سالها کارگردانی کرده و مشابهی نداشتهاند و با در نظر گرفتن پرسونای سینمایی عطاران بازیگر، میتوان او را سینماگری مؤلف دانست. نویسنده، بازیگر و کارگردانی که سادهتر از آنچه میاندیشد رفتار میکند و تمایل دارد ظاهر شوخطبع و کودکانهاش را حفظ کند. کارگردانی که رنجهای زندگی طبقهی فرودست و حاشیهنشین را همراه با طنز و شوخی به تصویر میکشد تا شاید بار تراژیک این سرنوشت تلخ را تلطیف کند. ستارهای که جذابیتش را از شبیه بودن به دنیای واقعی میگیرد و به همین دلیل محبوب طیفهای مختلف مردم است؛ ستارهای که سینمای ایران باید قدرش را بداند.