نوروز امسال با بصرفه‌ترین سیم‌کار کشور

سینمای ایران » نقد و بررسی1396/06/23


ماراتن

نگاهی به «ساعت 5 عصر» ساخته مهران مدیری

مازیار معاونی

 

تماشای ساعت 5 عصرِ مهران مدیری به‌ویژه با در نظر گرفتن کارنامه‌ی نمایشی نه‌چندان موفق او در دهه‌ِی 1390 و به گوش رسیدن زمزمه‌هایی دال بر تمام شدن داشته‌هایش و این‌که برخی فکر می‌کردند کناره‌گیری‌ به صلاح خود اوست(!)، نگارنده را به یاد هنرمندان و ورزشکاران مشابهی می‌اندازد که فراز و فرود غریبی را در زندگی حرفه‌ای‌شان پشت سر می‌گذارند و پس از سال‌ها حضور و فعالیت مقتدرانه به‌تدریج نزول می‌کنند اما پس از مدتی و گاه در اواخر راه دوباره به دلایل مختلف به اوج برمی‌گردند.

مدیری هم در نیمه‌ی اول دهه‌ی 1370 با مجموعه‌های دیدنی نوروز 72 و ساعت خوش و جُنگ 77 طنزپرداز بی‌رقیب تلویزیون بود اما بعد از آن برای چند سال با سریال‌هایی نظیر ببخشید شما، پلاک 14 و 90 شب از رقیب قدرتمندی به نام مهران غفوریان و زیر آسمان شهر درخشانش عقب افتاد؛ اما او دوباره با پاورچین، نقطه‌چین، شب‌های برره و قهوه تلخ در طول دهه‌ی 1380 اوج گرفت که البته با ناکامی‌های پشت‌سرهم دهه‌ی جاری ادامه یافت. مهران مدیری امسال و در پنجاه‌سالگی دوباره با برنامه‌ی نسبتاً موفق دورهمی و به‌خصوص با نخستین ساخته‌ی سینمایی‌‌اش یک بار دیگر در حال گذار از دوران ناموفق چند سال اخیرست.

مدیری در معدود تجربه‌های سینمایی پیشین خود در مقام بازیگر - از فیلم دیدار (محمدرضا هنرمند، 1373) گرفته تا دایره زنگی (پریسا بخت‌آور، 1386) و همیشه پای یک زن در میان است (کمال تبریزی، 1386) - تأثیرگذاری در حد متوسط و بسیار کم‌تر از حضورهای موفق و کم‌نظیر تلویزیونی‌اش (و گاه شبکه نمایش خانگی) داشته و شاید تنها استثنا در این میان توکیو بدون توقف (سعید عالم‌زاده، 1381) باشد که محوریت نقش مدیر کارخانه و تیپ‌سازی خوب مدیری کاملاً به چشم آمد و آن فیلم را یکی‌دو پله بالاتر از جایگاه واقعی‌‌اش قرار داد.

اما ساعت 5 عصر حکایت دیگری دارد. نشستن بر صندلی کارگردانی در سینما و تعیین سرنوشت یک فیلم در رسانه‌ای تازه، از آن بازی‌های خطرناکی است که هم برای تلویزیونی‌های رفته به سینما و هم برای کارگردانانی که از سینما به تلویزیون کوچ کرده‌اند، اغلب موفقیت‌آمیز نبوده است. با این حال روایت، الگوی داستانی و بازیگری که به عنوان ایفاگر نقش اصلی فیلمش برگزیده است، همه‌وهمه گویای حس خطرهای بالقوه و لزوم رعایت احتیاط و محافظه‌کاری‌اند.

یکی از مضامین مورد علاقه‌ی مدیری دست‌کم در ده‌دوازده سال اخیر، «گیر افتادن شخصیت اصلی» بوده است؛ درست به سبک‌وسیاق کیانوش استقرارزاده (سیامک انصاری) که روزنامه‌نگاری در دهه‌ی 20 خورشیدی بود که به روستای عجیب‌وغریب برره تبعید می‌شود یا نیما زندکریمی (انصاری) که معلم تاریخی بود که با نوشیدن یک فنجان قهوه‌ی تلخ و با مکانیسمی تونل زمانی به دوران قاجار پرتاب می‌شود و در واقع «آن‌جا گیر می‌افتد». در ساعت 5 عصر هم باز با سیامک انصاری - این بار در کسوت یک وکیل موجه دادگستری و یک آدم سالم و دلسوز به نام مهرداد پرهام - مواجه می‌شویم که نه در مکان و زمانی دیگر که در بحبوحه شرایط غریب و دور از ذهنی که از همان سر صبح آغاز می‌شود به دام می‌افتد و به قول معروف نه راه پس دارد و نه راه پیش.

در سکانس افتتاحیه، دوربین با حرکتی آرام و باطمأنینه به سمت پرهام می‌رود و او روزش را در یک خانه‌ی بزرگ و اعیانی و در یک تختخواب راحت و جادار با منظره‌ای سبز و خوش‌آب‌ورنگ و در شرایطی آغاز می‌کند که به‌زحمت‌‌ می‌توان نشانی از دردسر و گرفتاری را پیش‌بینی کرد. اما زمانی که حرکات موزون صبحگاهی او با صدای کارمند بانکی مخدوش می‌شود که در تلفن جمله‌های نگران‌کننده‌ای در خصوص آخرین روز بازپرداخت وام منزل به زبان‌‌ می‌آورد، اولین ضربه به دنیای آرام او وارد می‌شود. از این پس، دقیقه به دقیقه و سکانس به سکانس بر شدت ضربه‌ها و تغییرهای آرامش‌برهم‌زن افزوده می‌شود تا این‌که وکیل مرتب و مرفه از منزل راحتش در شمال شهر خارج می‌شود و از بهشت زهرا و خانه‌های مستضعف‌نشینی دورهمی سر درمی‌آورد. البته همه این‌ها در لفافه‌ی جذابی از طنز و با ضرباهنگی اتفاق‌‌ می‌افتد که کم‌تر تماشاگری‌‌ می‌تواند ادعا کند مانند بسیاری از آثار سینمایی این روزها در میانه‌های فیلم حوصله‌‌اش سر رفته و مثلاً با بغل‌دستی‌‌اش مشغول صحبت شده است.

مدیری آشکارا در اولین اثر سینمایی‌‌اش همان مسیری را رفته که بلد بوده و حتی اتهام تکرار و کلیشه را به جان خریده است. با این وجود، با گذشتن از لایه‌های سطحی فیلم که همه چیزش از چهره‌ی بهت‌زده، کمی ساده‌لوح و خنده‌آور انصاری تا آوار شدن اتفاق‌های زنجیره‌ای بد بر سرش تکراری به نظر‌‌ می‌رسند، می‌توان به بافت عمیق‌تر اثر رسید و با هجویه‌ای روبه‌رو شد که با نگاهی واقع‌بینانه هم به آداب و قواعد ابداعی محدودکننده‌ی خودمان می‌پردازد و هم بر نابه‌سامانی‌های امروز اجتماع دست می‌گذارد که در همه جا، از ساختمان محل سکونت پرهام تا بیمارستان و مترو و... راحت‌مان نمی‌گذارد. تیزهوشی و دقت نظر مدیری و شناخت خوب او از اجتماع و شرایط حاکم، زمانی بیش‌تر به چشم‌‌ می‌آید که در نظر داشته باشیم او برای به تصویر کشیدن این محدودیت و نابه‌سامانی‌ها، داستانش را در زاغه‌نشین‌های حومه شهر و با محوریت خانواده‌های شلوغ لایه‌های پایین‌تر جامعه روایت نمی‌کند؛ خانواده‌هایی که در فقر اقتصادی، فرهنگی، اعتیاد و... غوطه‌ورند و به اندازه‌ی کافی در آثار سایر فیلم‌سازان ایرانی ازشان استفاده می‌شود. مدیری به سایر معضل‌های اجتماعی/ فرهنگی می‌پردازد که اگرچه به اندازه فقر و اعتیاد و قاچاق و... خطرناک و گزنده به نظر نمی‌رسند اما شهروندان را به‌واسطه حضور و اصطکاک همیشگی، شاید بیش‌تر هم‌‌ می‌آزارند.

از همان ابتدا و قطع شدن آب ساختمان حین دوش گرفتن پرهام و بعد مشخص شدن قطعی آب به دلیل عدم پرداخت شارژ توسط تعدادی از ساکنان آپارتمانی شیک در بالای شهر، انتخاب هوشمندانه و نگاه دقیق مدیری به جامعه پیرامونش جلوه می‌کند؛ و این‌که با زبان طنز و در عین فراهم کردن اوقاتی سرگرم‌کننده برای مخاطبان از کلیشه‌های نمایشی عبور کرده است، طبقات به‌ظاهر بالای جامعه را که در پس خیابان‌های عریض‌تر، هوای نسبتاً بهتر، ساختمان‌های سربه‌فلک‌کشیده، اتومبیل‌های گران‌قیمت و فکل‌کراوات، باطن زشت و نوکیسگی و بی‌فرهنگی خود را پنهان کرده‌اند، به تازیانه‌ی نقد کشانده و در عین حال به استفاده از کلمات و واژه‌های سخیف دوپهلو، بیش از حد رقصاندن قهرمان فیلم در مقابل دوربین و ترفندهایی از این دست که در کمدی‌های اخیر نمونه‌های‌شان را فراوان دیده‌ایم هم متوسل نشده است.

ساعت 5 عصر با چنین نگاه انتقادی و رویکرد اغراق‌آمیزی که از اصول اولیه و بنیادین طنز است، به سراغ مواجهه با چنان اورژانس پرازدحام و ترسناکی، الزام تسویه با صندوق بیمارستان با سروکله‌ی خونین، هیاهو و فشار جمعیت در مترو و... می‌رود؛ موقعیت‌هایی که برای تماشاگران فیلم ملموس و دارای مابه‌ازاهای واقعی هستند. واقعاً چه‌طور‌‌ می‌شود بدون زبان خشک و رسمی و رنجش و کدورت، مشکلات فرهنگی یک جامعه - از فقر فرهنگی مانند احترام به نوبت دیگران در اماکن عمومی تا لزوم احترام به حقوق همسایگان، رسوم نادرست عزاداری و سوگواری نظیر فشار اقتصادی به بازماندگان تازه‌درگذشته، عدم رعایت حریم خصوصی چهره‌های معروف (سلبریتی‌ها) و... - را به آن یادآوری کرد و اثرگذار هم بود؟ ساعت 5 عصر در انجام این مهم تا حدود زیادی توفیق داشته است؛ هرچند از بازیگری در نقش قهرمان داستان استفاده کرده که پیش از این بارها چنین نقشی را ایفا کرده، هرچند فرم بازی او نسبت به نقش‌های قبلی تغییری نکرده و هرچند از سایر الگوهای امتحان‌پس‌داده‌ی خود مدیری در ساخته‌های تلویزیونی‌‌اش نظیر شخصیت پیرزن مهربانِ ساده و گیج‌وگنگ نسبت به شرایط پیرامونش استفاده شده است.

جدا از شوخی‌هایی که با رفتارهای ناپسند اجتماعی و آداب و رسوم دست‌وپاگیر فرهنگی‌‌ می‌شود، حتی شوخی با دستمایه سیاسی چگونگی «گیر افتادن» مهرداد پرهام در میانه‌ی یک تظاهرات صنفی و احضار او به یک نهاد امنیتی، هم خوب و جذاب از کار درآمده است. شیوه خلاقانه نگارش دیالوگ‌ها در سکانس بازجویی مهرداد و جنس بازی و بده‌وبستان‌های انصاری و مدیری، درخشان و درخور ستایش است، به‌خصوص از این منظر که روش طنزآمیز اقرارگیری بازجو از پرهام در مورد عکس مناقشه‌برانگیزی که از او در بحبوحه‌ی درگیری گرفته شده است، به جاهای پرت و خنده‌داری می‌رسد مانند شیطنت‌های دوران کودکی در باغ پدری، عدم استفاده غیراسلامی از محصول باغ انگور اجدادی، نوشتن آدرس و تلفن فیلسوف آلمانی قرن هجدهم در برگه‌ی بازجویی‌‌ و...

اگر در نگارش فیلم‌نامه ساعت 5 عصر به دو مقوله توجه بیش‌تری‌‌ می‌شد، نتیجه‌ی نهایی بهتر از کار درمی‌آمد. اول این‌که با توجه به عنوان فیلم و زمان تعیین‌کننده‌ای که در بافت داستان تعریف شده است، به نظر می‌رسد به اندازه‌ی کافی در جای جای اثر روی این محدودیت زمانی تأکید نمی‌شود و این موضوع می‌توانست بر تعلیق و هیجان سیر وقایع بیفزاید؛ حتی با توجه به وسعت شهری مانند تهران که سفر از شمال (ولنجک) تا جنوب آن (بهشت زهرا) و بازگشت مجدد با این همه اتفاق ریز و درشت داستان، زمان بسیار بیش‌تری از یک صبح تا عصر را‌‌ می‌طلبد و بهتر می‌شد اگر به مقوله‌ی زمان‌بندی در فیلم‌نامه توجه بیش‌تری می‌شد. نکته‌ی دوم هم به دلسوز و مهربان بودن مهرداد پرهام و کمک‌های معقول و گاهی زیاده از حدی برمی‌گردد که او به هم‌نوعانش می‌کند؛ موضوعی که در چارچوب منطق داستان قابل قبول است و واقعاً نیازی نبود فیلمی چنین روان و سرراست با رگه‌های گل‌درشتی همراه شود نظیر پرستار مهربان و حتی آسمانیِ بیمارستان آخرالزمانی(!) یا دلسوزی غیر قابل باور معاون بانک که انگار او هم یک امداد آسمانی برای کمک به قهرمان مظلوم و درمانده‌ی فیلم است. اما نقاط قوت فیلم به قدری است که می‌توان از این موارد صرف نظر کرد و برای مجموعه‌ساز پیشکسوت طنز تلویزیون و فیلم‌ساز تازه‌ظهورکرده‌ی سینمای کمدی، روزهای بهتری را پیش‌بینی کرد.

کانال تلگرام ماهنامه سینمایی فیلم:

https://telegram.me/filmmagazine

آرشیو

فیلم خانه ماهرخ ساخته شهرام ابراهیمی
فیلم گیج گاه کارگردان عادل تبریزی
فیلم جنگل پرتقال
fipresci
وب سایت مسعود مهرابی
با تهیه اشتراک از قدیمی‌ترین مجله ایران حمایت کنید
فیلم زاپاتا اثر دانش اقباشاوی
آموزشگاه سینمایی پرتو هنر تهران
هفدهمین جشنواره بین المللی فیلم مقاومت
گروه خدمات گردشگری آهیل
جشنواره مردمی عمار
جشنواره انا من حسین
آموزشگاه دارالفنون
سینماهای تهران


سینمای شهرستانها


آرشیوتان را کامل کنید


شماره‌های موجود


نظر شما درباره سینمای مستقل ایران چیست؟
(۳۰)

عالی
خوب
متوسط
بد

نتایج
نظرسنجی‌های قبلی

خبرنامه

به خبرنامه ماهنامه فیلم بپیوندید: