راهزنان یک دهکدهی کشاورزی کوهستانی را غارت میکنند. رییس راهزنان تصمیم میگیرد تا زمان برداشت محصول دست نگه دارد و پس از آن محصول این کشاورزان را بردارد. یکی از کشاورزان متوجهی این مسأله شده و به دیگران خبر میدهد. مانزو، ریکیچی که سر نترسی دارد و یوهی که کمرو است، به سراغ گیساکو، بزرگ دهکده میروند که به آنها میگوید باید برای حمایت از دهکده، سامورایی استخدام کنند. یک سامورایی به نام کامبی (تاکاشی شیمورا) جان کودکی را که اسیر دست یک دزد شده، نجات میدهد. سامورایی جوانی به نام کاتسوشیرو تحت تأثیر کامبی قرار گرفته و میخواهد شاگرد او باشد. کامبی میپذیرد به دهقانان کمک کند. او باید چند سامورایی دیگر پیدا کند. بهزودی آنها به گروهی هفتنفره از ساموراییها بدل شده و راهزنان را تارومار میکنند اما چندتایشان در این راه جان خود را از دست میدهند.
اصولاً در سینما، فیلمهایی که روندی مانند بازسازی یک رویداد را به تصویر میکشند یا پیوستن گروهی را به یکدیگر نشان میدهند که به دنبال حل کردن یک مشکل مشترک هستند و قرار است به اتفاق هم، این معضل را حل کنند، برای تماشاگران بسیار جذاب هستند. بهنوعی تماشاگر این حس را دارد که گویی این خود اوست که قرار است این یا آن معضل را حل کند. کوروساوا در این نخستین فیلمی که درباره ساموراییها ساخت، از این درونمایه به شکلی موفق استفاده میکند. فرازوفرودهای دراماتیک داستان فیلم (اکنون و پس از گذشت تقریباً پنجاهوچند سال از ساخته شدن آن) بهنوعی کلیشهای به نظر میرسند. اما چنین درونمایهای در آن دوران آن قدر جذابیت داشت که سینمای غرب با بازسازی فیلم کوروساوا با عنوان هفت دلاور از این دستمایه استفاده کرد. سر باز زدن کیوزو (توشیرو میفونه) در ابتدا از پیوستن به گروه، عملکرد خامدستانهی کاتسوشیرو به عنوان جوانی عاشقپیشه که میخواهد سامورایی باشد (تمی که بعدها کوروساوا در ریش قرمز دوباره به آن پرداخت و دکتر جوان و مغروری را در برابر پزشکی حاذق قرار داد که باعث ایجاد تحول در دکتر جوان میشود)، حضور یک سامورایی شوخوشنگ در کنار ساموراییهای جدی و قدرتمند که او نیز بالأخره به عضویت گروه ساموراییها پذیرفته میشود، نحوهی امتحان گرفتن از ساموراییهای رهگذر برای انتخاب افراد نخبه و سرانجام مبارزه برای شکست دادن کسانی که از نظر تعداد بر ساموراییها غلبه دارند، تمیهایی هستند که کوروساوا در هفت سامورایی به آنها میپردازد. در ابتدا تقریباً کسی کوچکترین تردیدی ندارد که این جمع پریشان (تعدادی دهقان دستوپاچلفتی به همراهی چند سامورایی که دستکم دوتایشان، واقعاً سامورایی نیستند و بسیار خام و ناآزموده به نظر میرسند) از راهزنان شکست میخورند. پیداست که این دهقانان حتی نمیدانند که چهگونه باید به دشمن حمله کنند. اما تلاش جمعی سرانجام کار خودش را میکند و راهزنان با استفاده از استراتژی کامبی از بین میروند.
کوروساوا با استفاده از چند دوربین در صحنههای نبرد که در واقع بعدها به یک «میزانسن» چیره در آثار او بدل شد و کاری کرد که کوروساوا را در سینمای ژاپن به عنوان «امپراتور» بشناسند، میتواند صحنههای نبرد را با تدوینی پرکشش، به صحنههای برجستهی این فیلم بدل سازد. کوروساوا نسخهای 207 دقیقهای از فیلم تدوین کرد که برای نمایش در آمریکا کوتاه شد و به 190 دقیق کاهش یافت. این طولانیترین فیلم کوروساوا نیز هست. فیلم به دلیل بالا رفتن هزینههای ساختش، سه بار تا مرز تعطیلی پیش رفت که یک دلیل طولانی شدن زمان تولید فیلم را باید در نحوهی روایت کوروساوا جستوجو کرد. او تقریباً با فراغ بال به زندگی تمام شخصیتهای اصلی فیلم میپردازد. توشیرو میفونه در نقش کیکوچیو سرخوشانهترین شخصیت فیلم است که سرانجام ارزشش را به دیگران نشان میدهد. او چست و چابک است و رفتار متغیری دارد؛ و نسبت به دهقانان و گرفتاریشان احساس همذاتپنداری میکند. شخصیت تاکاشی شیمورا مغز متفکر گروه است ولی جنگجوی مبارزی نیست. دایسو کوکاتو در نقش شیچی روچی، پیش از این افسر ارشد کامبی بوده و کامبی او را بر حسب تصادف در خیابان میبیند. ایسائو در نقش کاتسوشیرو اوکاماتو، جوانی عاشقپیشه است که برای عضویت در گروه ساموراییها هرگز آزمایش نمیشود. او فرزند ملاک ثروتمندی است که خانه را ترک کرده تا بر خلاف خواستهی خانوادهاش سامورایی بشود. مینرو چیاکی در نقش هیاچی هایاشیدا جنگجوی ماهری است، جذاب و بذلهگو که بر خلاف ظاهرش عمل میکند. یوشیو اینابا در نقش گروبی کاتایامایک کماندار، مرد شماره دوی این گروه محسوب میشود که نقشهی اصلی برای نجات دهکده را میکشد. کوروساوا حتی نسبت به روستاییان نیز بیتفاوت نمیماند. یوشیو تسوچیا در نقش ریکیچی، یکی از روستاییانی است که در مورد همسرش رازی دارد و سعی میکند آن را پنهان کند. در واقع رویکرد کوروساوا در این فیلم و نوع نگاهش به آدمهای آن، اجازه نمیدهد هفت سامورایی را اثری از سینمای اکشن و حادثهای تلقی کنیم. این رویکرد در آثار کوروساوا بهوفور دیده میشود و نه سریر خون، نه حتی آشوب یا راشومون آثاری از سینمای حادثه محسوب نمیشوند، حتی با اینکه دارای صحنهپردازیهایی چشمگیر هستند. شاید این را بتوان استراتژی کوروساوا در روایتهای سینماییاش دانست. هیچیک از کنشهای قهرمانانش برای این در فیلم «گنجانیده نشدهاند» که تماشاگر را تشویق به تماشای فیلم بکنند. در درسو اوزالا یا دودسکادن هم قرار نیست داستان، به حادثه و کنشهای بیرونی متکی باشد. پیرمرد شکارچی که با طبیعت به صلح و سازش رسیده است، وقتی مجبورش میکنند از طبیعت دل بکند، آسیبپذیر شده و جانش را از دست میدهد. آن پدر و پسر بیپناه و مردی که تیک عصبی دارد و دل خوشی از همسرش ندارد، دوستش را کتک میزند، وقتی او به همسرش توهین میکند. هر یک از درونمایههای دودسکادن بهتنهایی این امکان را دارند تا «اکشن» فیلمی به حساب بیایند و داستان را به پیش برانند اما کوروساوا آگاهانه از این امر میگریزد. سینمای کوروساوا، اگرچه ظاهراً از کنش بهوفور استفاده میکند اما هیچگاه از روانشناسی قهرمانانش و گرایش اجتماعی به آدمهای پیرامون تهی نیست. برای همین اقتباسهایی از آثاری مانند هفت سامورایی و حتی یوجیمبو ذرهای به روایتهای کوروساوا وفادار نیستند؛ چون سازندگان چنین آثاری تنها و تنها در سطح حرکت کردهاند، در حالی که آثار کوروساوا به عمق تعلق دارند.