وقتی علی حاتمی در آذر 1375 درگذشت، تیتر روزنامهی «اخبار» این بود: «علی حاتمی داستان مرگ را کلید زد.» چندی بعد حسین قندی روزنامهنگار باسابقه برای نگارش این تیتر، در جشنوارهی مطبوعات برندهی جایزه بهترین تیتر شد. پنجم اردیبهشت نوزده سال بعد، قندی خود تیتر نخست تقریباً همهی روزنامهها بود. این رسانهها با تیترهایی مانند «خداحافظ آقای تیتر اول»، «وداع با سلطان تیترها»، «تلخترین تیتر قندی»، «سکوت تیتر به احترام آقای تیتر» و «این تیتر یتیم است» خبر درگذشت او را منتشر کردند. گذشته از مهارت قندی در انتخاب تیتر، اشاره به خوشپوشی، خوشخلقی، نزاکت و متانت او و نیز تأکید بر نقش کمنظیرش در تربیت دو نسل از روزنامهنگاران مکتوب و رادیو/ تلویزیونی، وجه مشترک غالب مطالبی بود که به مناسبت درگذشت او منتشر شدند. در این میان اما به نظر میرسد که به برخی دیگر از مؤلفهها و ویژگیهای حرفهای وی مانند تأکید بر تصویرسازی در روزنامهنگاری، توجه ویژه به انتشار خبرِ رویدادهای فرهنگی و هنری و شیوهی تدریسش در کلاس کمتر اشاره شد.
در نزد قندی روزنامهنگاری بیش از هر چیز یک تخصص بود. او حرفهایگری را ستایش میکرد و غایت ژورنالیسم حرفهای را انتشار مطالب جذاب با هدف جذب مخاطب میدانست. به عقیده قندی نگارش مطالب جذاب هم بدون داشتن «قریحه نویسندگی و استعداد داستاننویسی، تصویرسازی و تخیل مجاز» ممکن نبود. او در کتاب مقالهنویسی در مطبوعات (1376) مینویسد: «خبر وقتی در قالب داستان یا طرح درمیآید، ناگزیر به تخیل روی میآورد. اما این تخیل، خیالپردازی غیرقابلدرک، قلب حقیقت و بزرگنمایی غیرواقعی نیست. تخیلی مجاز است که خواننده میتواند با آن ارتباط برقرار کند، حس کند و حتی ببیند.» قندی در گزارش مشهور «اشک هم ماتم میگیرد، اینجا دنیای دیگری است» (ابرار، 25 تیر 1373) که شرح بازدید او از یک مرکز نگهداری کودکان معلول ذهنی است، شیوهی «نگارش به شکلی که به تصویر درآید» را به کار گرفته است: «عرق ریزان گامهایم را میکشم. هر دری را که میگشایم پانصد دهان باز، پانصد دست لمس، پانصد چشم بیرنگ و مات ایستادهاند. حالا نفسهایم به شمارش افتاده است. کلافه به پنجرهها میکوبم، از پشت پنجره پانصد صورت مسخشده نگاهم میکنند. پنجرهها بسته میشود. درها قفل میشود. پانصد دهان باز با حنجرههای لرزان نزدیک میآیند، دستهایشان را دراز میکنند، با انگشتهای بیناخن، همه از مچ خم شدهاند، سرها نزدیک میآیند، پاها روی زمین کشیده میشوند، دور تا دورم را گرفتهاند: ماااا...ماااا...»
قندی ایدهی «تصویرسازی، لازمهی نگارشِ حرفهایِ مطبوعاتی» را در دو کتاب تخیل در روزنامهنگاری (1383) و روزنامهنگاری تخصصی (1384) نیز با توضیحها و مثالهای بیشتر پیگرفت. بیتردید همین شیفتگی او به تصویرسازی هم بود که سبب شد به انتشار خبر رویدادهای فرهنگی و هنری (که بستر مناسبی برای تصویرسازیهای مورد علاقهاش فراهم میآوردند) اهمیت ویژهای بدهد. قندی اوایل دههی هفتاد در دو روزنامهی اخبار و ابرار، با انتشار تیترها، مقالهها و گزارشهای متفاوت درباره رویدادهای هنرهای تجسمی، تئاتر، سینما و... فضای جدی و خشک مطبوعات آن زمان را کاملاً دگرگون کرد و اگر این روزها تصور یک روزنامه بدون داشتن دستکم یک صفحهی فرهنگی و هنری امکانناپذیر است، بیتردید مدیون نوآوری و خلاقیت آن روزهای اوست. پوشش خبری رویدادهای فرهنگی و هنری در نزد قندی ابداً کاری سرسری و سطحی نبود و باید در چارچوب معیارهای حرفهای مطلوب، به شکلی کاملاً تخصصی صورت میگرفت. از همین روست که مثلاً در کتاب مقالهنویسی در مطبوعات بخشی را به نقد مطبوعاتی اختصاص میدهد و تأکید میکند که نقد فیلم، نقد نمایش، نقد شعر، نقد کتاب، نقد موسیقی و نقد هنرهای تجسمی زمینههایی است که در مطبوعات به آنها پرداخته میشود. استاد فقید این بخش را با بررسی چگونگی نگارش نقد فیلم شروع میکند و در این زمینه با ارجاع به کتابهای ویژگیها و اهداف نقد فیلم (از انتشارات ماهنامهی «فیلم») و زاویه دید در سینمای ایران و بررسی تاریخی نقدنویسی در سینمای ایران از غلام حیدری [عباس بهارلو]، به توضیح دو روش بروننگر و دروننگر برای نگارش نقد فیلم میپردازد. پایانبخش این گفتار هم بخشهایی از نقد پرویز دوایی بر فیلم قیصر با عنوان «مرثیهای برای ارزشهای ازدسترفته» است که قندی آن را نمونهی مطلوبی از نقد فیلم میداند.
تجربهی سالها کار حرفهای روزنامهنگاری و کوشش برای انتقال این تجربهها به شکلی آکادمیک به نسلهای بعد، حسین قندی را به یک «آموزگار بهتماممعنا کاردان» تبدیل کرد. در حالی که کمبود استادانی که به شکل عملی کار ژورنالیستی کرده باشند، از دیرباز یکی از نقاط ضعف جدی آموزش علوم ارتباطات و رسانهها در ایران بوده و متأسفانه هنوز هم هست. قندی از آن دست استادان کمیابی بود که دانستههایش نه محصول مجموعهای از خواندههای نظری و حفظیات، که برآمده از سالها تجربهاندوزی و کار عملیِ روزنامهنگاری بود. از همین رو هم بود که کلاسهایش بر خلاف شیوهی مرسومِ «متکلم وحده بودن استاد»، شکل کارگاهی و کار گروهی داشتند. استاد فقید در آغاز هر کلاس چند دقیقهای درس میداد، یکیدو مثال میزد و پس از آن، تمرین پشت تمرین بود، تا زمانی که کلاس تمام میشد. این کارهای عملی و سپس بحث درباره درستترین و بهترین پاسخها کلاسهای قندی را بانشاط و جاندار میکرد. از آن کلاسهایی میشد که در آنها هرگز گذر زمان را نمیفهمی، یک بار هم به ساعتت نگاهی نمیاندازی و برای رسیدن به نقطهی پایان لحظهشماری نمیکنی. درست مثل فیلمی که خوب نوشته و کارگردانی شده است و کارگردان ضمن آشنا بودن و اهمیت دادن به مفهوم ریتم، اجازه نمیدهد که تماشاگرش خسته شود.
برگههای آن تمرینها را هنوز دارم؛ برگههایی که برایم یادآور شش واحد درسآموزی در نزد استادی است که بر خلاف برخی از همتایان یکبعدیاش در رشتهی ارتباطات، هم آگاه به دانش نظری بود و هم سالها کار عملی کرده بود. او به واقع مصداق همان کسی بود که سعدی با عنوان «عاِلم باعمل» بر ضرورت وجودش تأکید میکند.
***
حسین قندی اسفند 1330 در سبزوار متولد شد و سوم اردیبهشت 1394 پس از چند سال ابتلا به بیماری آلزایمر در تهران درگذشت. او دانشآموختهی رشتهی روزنامهنگاری از دانشکدهی علوم ارتباطات اجتماعی (دانشگاه علامه طباطبایی بعدی) و فارغالتحصیل کارشناسیارشد مدیریت بینالملل از آمریکا بود. قندی حرفهی روزنامهنگاری را پیش از انقلاب با روزنامهی کیهان آغاز کرد و سالها در سمتهای دبیر، سردبیر، عضو شورای تیتر و... در نشریهها و روزنامههای گوناگون مانند کیهان هوایی، ابرار، اخبار، جامعه، گزارش روز، انتخاب و جام جم فعالیت داشت. او علاوه بر روزنامهنگاری، مدتها در مراکزی مثل دانشگاه علامه طباطبایی و دفتر مطالعات و برنامهریزی رسانهها درسهایی مانند خبرنویسی، گزارشنویسی، مقالهنویسی، ویراستاری و مدیریت اخبار و... را تدریس میکرد و از میان دو نسل ژورنالیستهایی که اکنون در رسانهها فعال هستند، بسیاری دانشجوی وی بودهاند. قندی به دلیل خوشخلقی، نزاکت، جدی بودن، تسلط حرفهای، خلاقیت و نوآوری در کار، در نزد دانشجویان و همکارانش شهرت و محبوبیت بسیاری داشت. از او گزارشها و مقالههای بسیار و چند جلد کتاب در زمینهی آموزش روزنامهنگاری بر جای مانده است. روزنامهنگاری نوین، مقالهنویسی در مطبوعات، روزنامهنگاری تخصصی و تخیل در روزنامهنگاری از جمله کتابهای اوست.